(خُ دَ) (مص ل .) روبرو شدن ، برخورد کردن .
بازخوردن
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۱. بههم برخوردن؛ تصادف کردن؛ مصادف شدن.
۲. روبهرو شدن: ◻︎ بیامد که خواهد ز گُردان نبرد / نگهبان لشکر بدو بازخورد (فردوسی: ۴/۳۱).
کلمات دیگر:
(خُ دَ) (مص ل .) روبرو شدن ، برخورد کردن .
۱. بههم برخوردن؛ تصادف کردن؛ مصادف شدن.
۲. روبهرو شدن: ◻︎ بیامد که خواهد ز گُردان نبرد / نگهبان لشکر بدو بازخورد (فردوسی: ۴/۳۱).