کلمه جو
صفحه اصلی

پیش خوان

فرهنگ فارسی

مجموعه‌ای در پایین شیشۀ جلو که ابزارهایی مانند ضبط‌ صوت و صفحۀ نشانگر و کلیدها و فندک و مانند آن بر روی آن نصب می‌شود متـ . داشبورد


فرهنگ معین

( ~.) (ص فا.) 1 - کسی که در مجلس تازه واردان را معرفی می کند. 2 - کسی که پیش از وعظ و روضه خوانی ، مجلس را با روضه خواندن آماده می کند، پامنبری .


لغت نامه دهخدا

پیش خوان . [ خوا / خا ] (اِ مرکب ) پیشخان . پیش تخته . صندوق مانندی که جلو دکان عطاران و قصابان هست که بر اولی پول شمارند و متاع فروخته را نزد بایع نهند و بر دیگری گوشت خرد کنند. صندوق مانندی چوبین که عطار و دیگر کسبه در پیش دکان دارند و خود در پس آن ایستند یا نشینند و بر آن کالا وزن کنند و دخل در آن ریزند و ترازو بالای آن جای دهند. || تخته ٔ زیر ترازو. || در روضه خوانی یا تعزیه ، پامنبری اطفالی که پیش از اقامه ٔ روضه یا تعزیه بجماعت خواندندی . چند پسر و دخترمقابل هم صف بسته که با هم چون براعت استهلالی بشعر،در برابر مستمعین و بینندگان خواندندی :
چون شود هنگامه ٔ گل گرم در طرف چمن
پیشتر از مرغ بستان پیش خوانی میکنم .

علی ترکمان (از آنندراج ).


|| (نف مرکب ) آنکه چون کسی در مجلس وارد شود بیان حسب و نسب او کند،تا اهل مجلس درخور آن تعظیم و مراعات او کنند. (آنندراج ) :
در خلاصم رستمیها کرد عشق
پیشخوان قصه ٔ من بیژن است .

ظهوری (از آنندراج ).



فرهنگ عمید

کسی که در مجلس وعظ یا روضه‌خوانی چیزی بخواند.



کلمات دیگر: