کلمه جو
صفحه اصلی

سآمت

فرهنگ معین

(سَ مَ) [ ع . سآمة ] (اِمص .) دلتنگی ، ملامت .


لغت نامه دهخدا

سآمت . [ س َ م َ ] (ع اِمص ) بستوه آمدن . (غیاث ) (منتهی الارب ). معلوم شدن . (غیاث ) (منتهی الارب ) : اشتغال بشرح احوال بر یک کتاب فایت گرداند و به ملالت و سآمت رساند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 357). از ملازمت دیوان ملامت و سآمت شامل شده . (جهانگشای جوینی ).


فرهنگ عمید

۱. ملول شدن؛ به ستوه آمدن؛ بیزار شدن.
۲. دلتنگی.



کلمات دیگر: