مطالعۀ تجربی آیندهنگر و تحلیلی مبتنی بر دادههای اولیۀ جمعآوریشده از افراد یا گروهها
کارآزمایی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(زِ) (حامص .) تجربه ، آزمایش .
لغت نامه دهخدا
کارآزمایی . [ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) تجربه . ممارست . تمرین :
به کارآزمائی دلش تیز شد
در آن عزم رایش سبک خیز شد.
به کارآزمائی دلش تیز شد
در آن عزم رایش سبک خیز شد.
نظامی .
فرهنگ عمید
تجربه؛ تمرین.
کلمات دیگر: