کلمه جو
صفحه اصلی

وشکردن

فرهنگ معین

(وَ کَ دَ) (مص ل .) وشکریدن ؛ کاری را به چالاکی و چابکی انجام دادن .


لغت نامه دهخدا

وشکردن . [ وَ / وِ / وُ ک َ دَ ] (مص ) وشکریدن . واشکردن . وشکلیدن . وشکولیدن . کارها را چست و چابک انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ). به چستی و چالاکی به کمک کسی شتافتن . ساعی و جاهد شدن . جد کردن . کوشیدن . سعی کردن . || محنت کشیدن با جد و جهد. || نیک کار کردن . || مردن . (از ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

چالاکی کردن؛ زود به‌هم گشتن و کاری را به‌چابکی انجام دادن.



کلمات دیگر: