کلمه جو
صفحه اصلی

کفایه

عربی به فارسی

کفايت


لغت نامه دهخدا

کفایة. [ ک ِ ی َ ] (ع مص ) بس آمدن چیزی . (منتهی الارب ). بس بودن چیزی . (از ناظم الاطباء). بس شدن . کافی شدن . (غیاث ) (آنندراج ). بی نیاز شدن با چیزی از غیرآن . (از اقرب الموارد): کف الشی ٔ کفایة؛ بس است آن چیز. کفاک الشی ٔ؛ بس است ترا آن چیز. (ناظم الاطباء). || کارگزاری کردن . (شرح قاموس ): کفاه مؤنته کفایة؛ کارگزاری کرد او را. (ناظم الاطباء). || بس کردن . (آنندراج ). بسنده کردن . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). || سود گرفتن . (غیاث ) (آنندراج ). || قسمی از خرید که بیع الکفایه گویند و آن چنان باشد که شخصی از کسی مثلاً پنج قران بخواهد و از کس دیگری چیزی را به پنج قران بخرد و قیمت آن را به آن کس حواله نماید. (ناظم الاطباء). بیع الکفایه خرید چیزی و ثمنش را بیافتنی سابق که بر شخصی باشد حواله کردن . (منتهی الارب ). پابپا کردن طلبی را از ثالثی در مقابل چیزی خریده . (یادداشت مؤلف ).



کلمات دیگر: