شرکت , تجارتخانه , کارخانه , موسسه بازرگاني , استوار , محکم , ثابت , پابرجا , راسخ , سفت کردن , استوار کردن
شرکه
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
شرکة. [ ش َ رَ ک َ ] (اِخ ) یا شرکه . دیهی است مر بنی اسد را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دیهی است از آن بنی اسد و چشمه ای دارد. (از معجم البلدان ).
شرکة. [ ش َ رَ ک َ ] (ع اِ) دام صیاد. ج ، شَرَک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دام صیاد و آن اخص است از شَرَک . (آنندراج ). دام . (مهذب الاسماء) (دهار) (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرک شود.
شرکة. [ ش َ رِ ک َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شِرکَة. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکت و شِرکَة شود.
شرکة. [ ش َ ک َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شِرکَة. (از اقرب الموارد). رجوع به شِرکة شود.
در این فساد، ز من دست بازدار و برو
که نیست با تو مرا نی نکاح و نی شرکه .
منوچهری .
- شرکةالشیطان ؛ خباثت شیطان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شرکة. [ ش ِ ک َ ] (ع مص ) شرکت . شریک کسی شدن در کاری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). انباز شدن . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). رجوع به شرکت شود. || در بیع و میراث انباز کسی شدن و دارای بهره و نصیب گردیدن . (ناظم الاطباء). در بیع و میراث انباز کسی گردیدن . (منتهی الارب ). انباز کسی گردیدن . (آنندراج ). هنباز شدن با کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || پاره گردیدن شراک کفش . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شرکة. [ ش ُ ک َ ] (ع اِمص ) انبازی و شراکت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). انبازی . (منتهی الارب ). رجوع به شِرکَة شود.
شرکة. [ ش ُ ک َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شِرکَة. (از ناظم الاطباء). رجوع به شِرکة شود.