کلمه جو
صفحه اصلی

شجاعه

عربی به فارسی

لا ف دليري , خودستا , پهلوان پنبه , دلير دروغي , دليري , شجاعت , جلوه , جرات , رشادت , دلا وري , بهادري , زن نوازي


لغت نامه دهخدا

شجاعة. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] (ع مص ) پردلی و دلیری نمودن . (از منتهی الارب ). دلیر شدن . (المصادر زوزنی ). صرامة. (تاج المصادر بیهقی ). در تداول علماء اخلاق ، هیأتی است قوه ٔ غضبیه را که میانه و واسطه باشد بین تهور که طرف افراط شجاعت و ترس که طرف تفریط در شجاعت است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 448 و 459). رجوع به شجاعت شود.


شجاعة. [ ش َ ع َ ] (اِخ ) محمدبن هاشم شجاعةعلی لکهنوی الاصل نجفی المولد. از عالمان علم رجال بود. او راست : الکشکول در 19 جلد. ارجوزة نظم اللاَّلی . منتخب تلخیص المقال در دو جلد. وی در سال 1247 هَ . ق . متولد شد و در 1323 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین ج 12 ص 86).


شجاعة. [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) بطنی است از أزد از قحطانیه . (از معجم قبایل العرب ج 2).


شجاعة. [ش َ / ش ِ / ش ُ ع َ ] (ع ص ) مؤنث شجاع ، زن پردل و دلاور در شدت . ج ، شِجاع و شُجُع. (منتهی الارب ): امراءة شجاعة؛ یعنی زن باشجاعت . ابوزید نقل کرده است که کلابیین را شنیدم گویند: رجل شجاع و زن را به این وصف نخوانند. (از اقرب الموارد). زن دلیر. (مهذب الاسماء).



کلمات دیگر: