کلمه جو
صفحه اصلی

آبرون

فرهنگ معین

( اِ.) گل همیشه بهار.


لغت نامه دهخدا

آبرون . (اِ) نوعی از ریاحین که پیوسته سبز بود و برگ آن نیفتد و پای دیوارها و جاهای سایه دار روید و آن را به عربی حی العالم گویند و در طب بکار است و در آذربایجان بسیار باشد. (از برهان ). همیشه جوان . همیشک جوان . بیش بهار. میش بهار. میشا. اذن القاضی . اذن القسیس . بعضی گویند بستان افروز است و خوردن آن با شراب کرمهای دراز معده را برآورد. (از برهان ).



کلمات دیگر: