کلمه جو
صفحه اصلی

آروبند

فرهنگ معین

(بَ)(ص مر.)آن که استخوان شکسته و از جای برآمده را به هم پیوند زند، شکسته - بند.


لغت نامه دهخدا

آروبند. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه داند استخوان شکسته و ازجای برآمده را بهم پیوندد و جبر کند و یا بجای اندازد و ردّ کند. استخوان بند. اشکسته بند. شکسته بند. چک بند. ردّاد. مُجبّر. جبار.



کلمات دیگر: