کلمه جو
صفحه اصلی

اسدآباد

لغت نامه دهخدا

اسدآباد. [ اَ س َ ] (اِخ ) ناحیتی از بلوک همدان . حد شمالی مهربان ، حد شرقی چهاربلوک ، حد جنوبی کنگاور و تویسرکان و حد غربی سُنقر. عده ٔ قری 124، جمعیت در حدود 37000 تن ، مرکز آن نیز اسدآباد که در راه همدان بکرمانشاه است و گردنه ٔ معروفی دارد که در موقع زمستان غالباً از برف مستور میشود و قصبه ٔ اسدآباد در دامنه ٔ آن قرار گرفته . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 383). و آن کنار راه همدان و کرمانشاه میان شهرآب و دهنبران در 434 هزارگزی تهران است و پستخانه و تلگرافخانه دارد و مولد سیدجمال الدین اسدآبادی متخلص به افغانی است . یاقوت گوید: اسدآباد شهری است که اسدبن ذی السرو الحمیری بهنگام عبور از آنجا با تبع عمارت کرد و ایرانیان سین را بمعجمه ٔ ساکن تلفظ کنند و آن شهری است که تا همدان یک منزل راه است و بین آن و مطابخ کسری سه فرسنگ است و تا قصراللصوص چهار فرسنگ و جماعتی بسیار از اهل علم و حدیث بدانجا نسبت دارند. (معجم البلدان ). و رجوع به فهرست تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 و مرآت البلدان و فهرست مجمل التواریخ و القصص و فهرست نزهة القلوب ج 3 شود. || قریه ای است به جنوب شرقی نیشابور، و جنوب غربی خواف . رجوع به حبیب السیر جزو 4 از ج 2 ص 228 شود. || محلی کنار راه مشهد بتربت حیدریه میان رباط سفیدو حشمت آباد در 94450 گزی مشهد. || محلی کنار راه زاهدان به بیرجند میان شوسف و رباط اسماعیل آباد در 298580 گزی زاهدان . || موضعی در شش فرسنگی هرات . (نزهة القلوب ج 3 ص 179). || موضعی به یک فرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق آباده . (فارسنامه ٔ ناصری ). || موضعی در ساری . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 122 بخش انگلیسی ).



کلمات دیگر: