دانشنامه اسلامی

خارطوم

خارپشت

<hr> مترادف خاریدن : خارش داشتن، به خارش افتادن، خارش کردن

مترادف خاریدن : خارش داشتن، به خارش افتادن، خارش کردن

خاریدن

خازن علی بن محمد

خاسئا

خاسئین

خاستگاه ادیان الهی

خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعه در عصر امامان

خاستگاه تصوف

خاستگاه تفسیر موضوعی

خاستگاه تفکر

خاستگاه تکثرگرایی دینی

خاستگاه حق

خاستگاه خلافت

خاسره

خاسرین

<hr> مترادف خاشاک : آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل، علف، کاه، چوب ریزه

مترادف خاشاک : آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل، علف، کاه، چوب ریزه

خاشاک

خاشعا

خاشعه

خاشعون

خاشعین

<hr> مترادف خاص : اختصاصی، مختص، مخصوص، ویژه ، یگانه، برجسته، اعلا، برگزیده، ممتاز، ناب، خالص، پاک، پاکیزه، سره ، اصیل، پاک نژاد، نژاده <hr> متضاد خاص : عام، ناسره <hr> برابر پارسی : ویژه، برجسته، برگزیده

مترادف خاص : اختصاصی، مختص، مخصوص، ویژه ، یگانه، برجسته، اعلا، برگزیده، ممتاز، ناب، خالص، پاک، پاکیزه، سره ، اصیل، پاک نژاد، نژاده متضاد خاص : عام، ناسره برابر پارسی : ویژه، برجسته، برگزیده

خاص

<hr> مترادف خاصره : تهیگاه <hr> برابر پارسی : تهیگاه

مترادف خاصره : تهیگاه برابر پارسی : تهیگاه

خاصره

<hr> مترادف خاصه : صفت خاص، مخصوص، ویژه، مخصوصبیگانه، غریبه، خلق، خوی، داب، سجیه، طبیعت، عادت، شیعه ، برگزیده <hr> متضاد خاصه : عامه | سنی، عامه <hr> برابر پارسی : ویژه

مترادف خاصه : صفت خاص، مخصوص، ویژه، مخصوصبیگانه، غریبه، خلق، خوی، داب، سجیه، طبیعت، عادت، شیعه ، برگزیده متضاد خاصه : عامه | سنی، عامه برابر پارسی : ویژه

خاصه

خاصه جنس

خاصه مطلقه

<hr> برابر پارسی : ویژهای

خاصی

خاضعان

خاضعین

خاضوا

خاطئه

خاطئین

خاطبهم

خاطرات تاج السلطنه

خاطرات دیوان بیگی

خاطرات دیوان بیگی از سال های 1275 تا 1317 قمری

خاطرات سرهار فورد جونز روزنامه سفر خاطرات هیئت اعزامی انگلستان به ایران

خاطرات سفر

خاطرات مدرسه ما

خاطرات مستند سید هادی خسرو شاهی درباره علامه سید محمدحسین طباطبایی

خاطرات ممتحن الدوله

خاطرات و اسناد حسین قلی خان

خاطرات و اسناد حسین قلی خان نظام السلطنه مافی

خاطرات و خطرات

خاطرات و خطرات توشه ای از تاریخ شش پادشاه و گوشه ای از دوره زندگی من

خاطرات پیر روشن ضمیر

خاف

خافت

واژه های حرف "خ" - دانشنامه اسلامی