صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "ن" - اصطلاحات
نا فرم
نابرده رنج گنج میسر نمی شود
ناخدا
ناخن به هم زدن یا کوبیدن
ناخن خشک
ناخن خشک یا ناخن خشکی
ناخن کوچکه ی کسی هم نبودن یا نشدن
ناخنک زدن
ناز شست کسی
ناز کسی خریدار داشتن
ناز کسی را کشیدن یا خریدن
نازک تر از گل به کسی نگفتن
نازک نارنجی بودن
نازکش داری ناز کن نداری پاتو رو به قبله دراز کن
ناف کسی را با چیزی بریدن
نان به نرخ روز خوردن
نان به هم قرض دادن
نان در خون زدن و خوردن
نان را به نرخ روز خوردن
نان زیر کباب
نان کسی را اجر کردن
نان کور
نان یا نان واب داشتن کاری یا چیزی
ناپرهیزی کردن
نبشی دادن
نتق نکشیدن
نخود هر اش
نخود هر یا همه اش
نخورده ایم نان گندم اما دیده ایم دست مردم
نرخ معین یا تعیین کردن میان یا وسط دعوا
نردبان پله پله
نرم نرم پوست کندن
نرم کردن
نرود میخ اهنین در سنگ
نزده رقصیدن
نزده می رقصه
نزن در کسی را تا نزنند درت را
نشادرش تند است
نشاشیدی شب درازه
نشترش بزنی خونش درنمی اید
نشخوار ادمیزاد حرف است
نشسته لب گود می گه لنگش کن
نشسته پاک است
نصیب کسی را کسی نخورد
نطقش کور شدن
نظر زدن
نعل وارونه یا وارو زدن
نفسش از جای گرم در می اید
بیشتر