(صفت ) ۱- منسوب به هارون ( مطلقا ) . ۲ - منسوب به هارون الرشید. یا قلی. هارون . قسمی قلیه : (( از حلق چون گذشت شود یکسان بانان خشک قلی. هارونی . ) ) (ناصرخسرو )
منسوب به هارون و هارون قریه ایست در اسفل واسط عراق .
هارونی . (اِخ ) شهرکی است (به شام ) بر کوه ، هارون الرشید کرده است . (حدود العالم ). یاقوت در معجم البلدان آن را هارونیه ضبط کرده است . رجوع به هارونیه شود.
هارونی . (اِخ ) تیره ای از طایفه ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
هارونی . (اِخ ) دهی از دهستان لار بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد، واقع در 22 هزارگزی باختر شهرکرد و 9 هزارگزی راه عمومی سورشجان شهرکرد. ناحیه ای است کوهستانی با هوای معتدل . دارای 1301 تن سکنه ٔ شیعه ٔ فارسی و لری زبان است . از قنات و چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی و دارای راه فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
هارونی . (اِخ ) دهی است از دهستان بخش ابرقوی شهرستان یزد، واقع در 27 هزارگزی جنوب خاوری ابرقو و 25 هزارگزی جنوب خاوری راه ابرقو به فخرآباد و سریزد. ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرم معتدل و مالاریایی . دارای 498 تن سکنه ٔ شیعه ٔ فارسی زبان است . از قنات مشروب می شود. محصولات آنجا غلات ، پنبه و تره بار است و اهالی به کشاورزی گذران می کنند. صنایع دستی آنان قالیبافی و راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
هارونی . (اِخ ) قریه ای است واقع در یک و نیم فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب کوشک (فیروزآباد)، در جنوب شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
هارونی . (اِخ ) قصری است در نزدیکی سامرا که به هارون واثق باﷲ خلیفه ٔ عباسی منسوب است و بر ساحل دجله بنا شده و تا سامرا یک میل فاصله دارد و معشوق برابر آن در جانب غربی رود واقع است . (از معجم البلدان ).
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
ناصرخسرو.