ذرور

<hr> مترادف ذروه : اوج، ذروت، ستیغ، قله، تارک، چکاد، فرق، نوک <hr> متضاد ذروه : حضیض

مترادف ذروه : اوج، ذروت، ستیغ، قله، تارک، چکاد، فرق، نوک متضاد ذروه : حضیض

ذروه

ذروه ارتفاع

ذروه کبریا

ذریت شیران

ذریعه

<hr> مترادف ذریه : احفاد، اولاد، دودمان، سلاله، فرزندان، نسل

مترادف ذریه : احفاد، اولاد، دودمان، سلاله، فرزندان، نسل

ذریه

ذغال

ذغال اخته

ذغال خار کردن

ذغال سنگ

ذغال سنگ سخت و براق

ذغال سنگ نیمه مرغوب

ذغال چال

ذفت

ذفر

ذق

<hr> مترادف ذقن : چانه، زنخ، زنخدان

مترادف ذقن : چانه، زنخ، زنخدان

ذقن

ذقنم

ذل

ذل درویشی

ذلاقت زبان

ذلاقت قلم

ذلالت

<hr> مترادف ذلت : پستی، حقارت، خواری، فلاکت، مذلت، مهانت، نکبت، هوان <hr> برابر پارسی : خواری، بدبختی، پستی، سرشکستگی

مترادف ذلت : پستی، حقارت، خواری، فلاکت، مذلت، مهانت، نکبت، هوان برابر پارسی : خواری، بدبختی، پستی، سرشکستگی

ذلت

ذلت نفسه

ذلت و شرمساری

ذلفا

ذلقی

ذله

ذله شدن

ذله کردن

ذلک

ذلیخا

<hr> مترادف ذلیل : پست، حقیر، خوار، دون، زبون، فرومایه، متذلل، مغلوب، ناکس <hr> متضاد ذلیل : عزیز <hr> برابر پارسی : خوار، زبون

مترادف ذلیل : پست، حقیر، خوار، دون، زبون، فرومایه، متذلل، مغلوب، ناکس متضاد ذلیل : عزیز برابر پارسی : خوار، زبون

ذلیل

ذلیل کردن

<hr> مترادف ذم : بدگویی، قدح، مذمت، نکوهش <hr> متضاد ذم : مدح <hr> برابر پارسی : نکوهش، دشنام، بدگویی، ناسزا

مترادف ذم : بدگویی، قدح، مذمت، نکوهش متضاد ذم : مدح برابر پارسی : نکوهش، دشنام، بدگویی، ناسزا

ذم

ذمامت عقل

ذمامت منظر

ذمایم

ذمت کفایت

<hr> مترادف ذمه : تقبل، ضمان، ضمانت، عهده، کفالت، پیمان، عهد، زینهار <hr> برابر پارسی : تاوان، پیمام، برگردن

مترادف ذمه : تقبل، ضمان، ضمانت، عهده، کفالت، پیمان، عهد، زینهار برابر پارسی : تاوان، پیمام، برگردن

ذمه

<hr> مترادف ذمه دار : ضمان، متعهد، متقبل، متکفل

مترادف ذمه دار : ضمان، متعهد، متقبل، متکفل

ذمه دار

ذمیر

ذمیم دخلت

ذن یقین

<hr> مترادف ذنب : اثم، تقصیر، خطا، گناه، معصیت <hr> متضاد ذنب : ثواب

مترادف ذنب : اثم، تقصیر، خطا، گناه، معصیت متضاد ذنب : ثواب

واژه های حرف "ذ" - پیشنهاد کاربران