<hr> مترادف ماذون : مختار، مخیر، جایز، روا، مجاز، مشروع

مترادف ماذون : مختار، مخیر، جایز، روا، مجاز، مشروع

ماذون

<hr> مترادف مار : اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار، حیه، مادر ، پدر <hr> متضاد مار : عقرب

مترادف مار : اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار، حیه، مادر ، پدر متضاد مار : عقرب

مار

مار اسپند

مار افسای

ماراسپند

مارافسای

مارب

ماربه

<hr> مترادف مارد : سرکش، طاغی، گردن کش، نافرمان، یاغی، بلند، مرتفع ، پست، کوتاه، کم ارتفاع <hr> متضاد مارد : مطیع، بفرمان، رام

مترادف مارد : سرکش، طاغی، گردن کش، نافرمان، یاغی، بلند، مرتفع ، پست، کوتاه، کم ارتفاع متضاد مارد : مطیع، بفرمان، رام

مارد

ماردی

<hr> برابر پارسی : زبانزدی دربازی نرد

برابر پارسی : زبانزدی دربازی نرد

مارس

مارستان

<hr> مترادف مارش : موسیقی نظامی، رژه، سان، قدم رو <hr> برابر پارسی : پهلوانی سرود

مترادف مارش : موسیقی نظامی، رژه، سان، قدم رو برابر پارسی : پهلوانی سرود

مارش

<hr> مترادف مارشال : سپهبد، سردار

مترادف مارشال : سپهبد، سردار

مارشال

<hr> مترادف مارمالاد : لرزانک میوه، مربای عصاره میوه

مترادف مارمالاد : لرزانک میوه، مربای عصاره میوه

مارمالاد

<hr> مترادف مارمولک : چلپاسه، کلپاسه، وزغه

مترادف مارمولک : چلپاسه، کلپاسه، وزغه

مارمولک

ماره

<hr> مترادف مارپیچ : پرپیچ وخم، پیچاپیچ، حرکت مارگونه

مترادف مارپیچ : پرپیچ وخم، پیچاپیچ، حرکت مارگونه

مارپیچ

<hr> مترادف مارچوبه : مارگیا، مارگیاه، هلیون، اسفرج

مترادف مارچوبه : مارگیا، مارگیاه، هلیون، اسفرج

مارچوبه

<hr> مترادف مارک : انگ، داغ، علامت، نشان، نشانه، واحد پول آلمان <hr> برابر پارسی : نشان

مترادف مارک : انگ، داغ، علامت، نشان، نشانه، واحد پول آلمان برابر پارسی : نشان

مارک

مارکسیسم

مارکی

مارکیز

مارگارین

ماری

ماریره

<hr> مترادف ماز : آژنگ، چین، شکن، شکنج، مازن، مازو، مازوج، ترک، رخنه، شکاف، مازه، گل کاو

مترادف ماز : آژنگ، چین، شکن، شکنج، مازن، مازو، مازوج، ترک، رخنه، شکاف، مازه، گل کاو

ماز

<hr> مترادف مازاد : اضافی، باقی مانده، بقیه، زیادی، فزونی، مابقی، افزون <hr> برابر پارسی : فزونی، بازمانده، ته مانده

مترادف مازاد : اضافی، باقی مانده، بقیه، زیادی، فزونی، مابقی، افزون برابر پارسی : فزونی، بازمانده، ته مانده

مازاد

مازج

مازح

مازریون

مازن

مازو

<hr> برابر پارسی : نفت سیاه

مازوت

<hr> مترادف مازوخیسم : مازوشیشم، شهوت خودآزاری، آزارگرایی، آزاردوستی <hr> برابر پارسی : خودآزاری

مترادف مازوخیسم : مازوشیشم، شهوت خودآزاری، آزارگرایی، آزاردوستی برابر پارسی : خودآزاری

مازوخیسم

ماس ماسک

<hr> مترادف ماساژ : مالش، مشت ومال <hr> برابر پارسی : مالش، مشت و مال

مترادف ماساژ : مالش، مشت ومال برابر پارسی : مالش، مشت و مال

ماساژ

ماساژور

<hr> مترادف ماسبق : پیشینه، سابق، گذشته، ماسلف، ماقبل <hr> برابر پارسی : پیشینه، گذشته

مترادف ماسبق : پیشینه، سابق، گذشته، ماسلف، ماقبل برابر پارسی : پیشینه، گذشته

ماسبق

ماست

<hr> مترادف ماست مالی کردن : لاپوشانی کردن، عیب پوشاندن، سرسری برخورد کردن، سرسری رفع و رجوع کردن

مترادف ماست مالی کردن : لاپوشانی کردن، عیب پوشاندن، سرسری برخورد کردن، سرسری رفع و رجوع کردن

ماست مالی کردن

<hr> مترادف ماسلف : گذشته، ماسبق <hr> متضاد ماسلف : آینده

مترادف ماسلف : گذشته، ماسبق متضاد ماسلف : آینده

ماسلف

ماسوا

ماسور

ماسوره

<hr> مترادف ماسک : روبند، صورتک، ماسکه، نقاب، صورت پوش، شکلک <hr> برابر پارسی : روبند

مترادف ماسک : روبند، صورتک، ماسکه، نقاب، صورت پوش، شکلک برابر پارسی : روبند

ماسک

ماسکه

<hr> مترادف ماسیدن : بستن، منجمدشدن، خشک شدن، لخته شدن، نفع داشتن، بهره بردن، عاید شدن، مثمر واقع شدن، نتیجه دادن، به ثمر رسیدن، تحقق یافتن، قد دادن، ناگفته ماندن، ادا نشدن، انجام نشدن، ناتمام ماندن، بی حرکت ماندن، رس

مترادف ماسیدن : بستن، منجمدشدن، خشک شدن، لخته شدن، نفع داشتن، بهره بردن، عاید شدن، مثمر واقع شدن، نتیجه دادن، به ثمر رسیدن، تحقق یافتن، قد دادن، ناگفته ماندن، ادا نشدن، انجام نشدن، ناتمام ماندن، بی حرکت ماندن، رس

واژه های حرف "م" - فرهنگ معین