کلمه جو
صفحه اصلی

متن


مترادف متن : نوشته، مکتوب، مضمون، محتوا، موضوع، زمینه ، سطح، گستره، پهنه ، میان، درون، نقش، بوم، بخش اصلی

متضاد متن : حاشیه

برابر پارسی : نوشته، نویسه، زمینه، نوشتار

فارسی به انگلیسی

text


background, context, letter, version, words, continuity

background, context, letter, text, version, words


فارسی به عربی

نسخة , نص

مترادف و متضاد

نوشته، مکتوب ≠ حاشیه


مضمون، محتوا، موضوع


زمینه


context (اسم)
زمینه، مفاد، متن

version (اسم)
تفسیر، متن، نسخه، ترجمه، شرح ویژه

text (اسم)
مفاد، متن، نص، کتاب درسی

textuality (اسم)
متن

۱. نوشته، مکتوب
۲. مضمون، محتوا، موضوع
۳. زمینه ≠ حاشیه
۴. سطح، گستره، پهنه ≠ حاشیه
۵. میان، درون
۶. نقش
۷. بوم
۸. بخش اصلی


فرهنگ فارسی

پشت، درون چیزی، مین بلند، داخل صفحه کتاب، مقابل حاشیه
( اسم ) ۱ - پشت . ۲ - درون چیزی . ۳ - عبارات اصلی کتاب رساله و مکتوب مقابل شرح حاشیه . ۴ - وسط چیزی میان هر چیز جمع : متون. ۵ - در هر نوبت مرتب سه قسمت اساسی میتوان قایل شد که دومین قسمت آن متن نامیده میشود . یا متن واقع . ۱ - نفس الامر . ۲ - در اصطلاح میر داماد غالبا جهان ما فوق زمان و زمانیات .
دور و بعید

در زبان‌شناسی، واحدی زبانی که دارای تمامیت معنایی است و معمولاً در قالب بیش از یک جمله تجلی می‌یابد


فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - نوشتة داخل صفحه که شامل حاشیه نمی شود.۲ - زمین بلند. ج . متون .

لغت نامه دهخدا

متن . [ م َ ] (ع اِ) زمین درشت و بلند. ج ، مِتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زمین سخت و بلند. ج ، متون و متان . (مهذب الاسماء). آنچه درشت باشد از زمین . (محیطالمحیط). || مجازاً به معنی عبارت کتابی که شرح آن توان کرد . (غیاث ) (آنندراج ). نزد مؤلفین خلاف شرح و حواشی را گویند. (از محیطالمحیط). عبارت کتاب که شرح و ترجمه ٔ آن توان کرد و آنچه در صفحه ٔ کتاب و یا مکتوب نوشته شده بدون زوائد وحواشی . (ناظم الاطباء). بوم . مقابل حاشیه و شرح و هامش : متناً و هامشاً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متن و حاشیه کردن (اصطلاح صحافی ) ؛ با وصل کردن حاشیه با کاغذگیر به متن ، ترمیم کردن یا تزیین کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| متن عبارت از لفظ باشد و «متن حدیث » الفاظ حدیث باشد که مقوم معانی آن هستند. (کشاف اصطلاحات الفنون ، از فرهنگ علوم ). به اصطلاح علمای حدیث عبارت است از آنچه غایت سند از کلام بدو منتهی شود و لفظ حدیث که معنی حدیث قائم بدوست . (نفایس الفنون ).
- متن الواقع ؛ مراد از اصطلاح متن الواقع «نفس الامر» است . میرداماد ازاین کلمه اغلب جهان مافوق زمان و زمانیات را خواهد.(از فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ).
|| فرود پر از تیر تا در میان آن یعنی مابین تیر تا وسط تیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آن جزء از تیر که ما بین پر تا وسط آن واقع شده . وسط و میانه ٔ هر چیزی . (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد درشت اندام و سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) (اصطلاح موسیقی ) در هر نوبت مرتب سه قسمت اساسی میتوان قائل شد که دومین قسمت آن متن نامیده میشود. (ازفرهنگ فارسی معین ). || پشت . (غیاث ) (آنندراج ). یکسوی پشت . (مهذب الاسماء) (زمخشری ). طرف الظهر. ج ، متون . (بحر الجواهر). || وسط. میان . میانه :
سوی بام آمد ز متن ناودان
جاذب هر جنس را همجنس دان .

مولوی .


|| تندی رگ پشت از هر طرف . (ناظم الاطباء). متن الظهر. دو تندی رگ پشت از دو جانب . مذکر و مؤنث هر دو آمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || میان راه . (ناظم الاطباء). متن الطریق ؛ میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || استوار و جای بلند و سخت . (غیاث ). استوار. (آنندراج ). جای بلند و استوار و قلعه و حصار. (ناظم الاطباء). || اصل و درون چیزی . حقیقت چیزی :
کان بلیس از متن طین کور و کر است
گاو کی داند که در گل گوهر است .

مولوی .


- متن الفرس ؛ ستارگانی از فرس اعظم است . رجوع به فرس اعظم شود.
- متن تیغ ؛ قسمت آهنین آن جز دمه و لبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متن حیوان ؛ مقابل اطراف که دست ها و پایها و گردن و سر اوست .(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متن الطریق ؛ جاده ٔ آن . (از محیطالمحیط).

متن . [ م َ ] (ع مص ) کفانیدن خایه ٔ قچقار را و بیرون آوردن خصیه وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کفانیدن خایه ٔ آن قچقار را و درآوردن تخم و همه ٔ رگهای آن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پوشش خایه ٔکبش شکافتن و خایه ٔ وی با رگها بیرون آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). || جای گرفتن و اقامت کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گائیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). گائیدن آن زن را. (ناظم الاطباء). نکاح کردن با زن . (از محیط المحیط) (از ذیل اقرب الموارد). || سوگند خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سوگند یادکردن . (ناظم الاطباء) (ازمحیطالمحیط). || زدن یا سخت زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): متن فلاناً؛ زد فلان را و یا سخت زد فلان را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رفتن در زمین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || دراز کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): متن الشی ؛ دراز کشید آن چیز را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بر پشت کسی زدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بر پشت زدن . (تاج المصادر بیهقی ): متن فلاناً (از باب ضرب و نصر)،زد بر پشت فلان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


متن . [ م ُ ت ِن ن ] (ع ص ) دور و بعید و با فاصله . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).


متن. [ م َ ] ( ع اِ ) زمین درشت و بلند. ج ، مِتان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زمین سخت و بلند. ج ، متون و متان. ( مهذب الاسماء ). آنچه درشت باشد از زمین. ( محیطالمحیط ). || مجازاً به معنی عبارت کتابی که شرح آن توان کرد . ( غیاث ) ( آنندراج ). نزد مؤلفین خلاف شرح و حواشی را گویند. ( از محیطالمحیط ). عبارت کتاب که شرح و ترجمه آن توان کرد و آنچه در صفحه کتاب و یا مکتوب نوشته شده بدون زوائد وحواشی. ( ناظم الاطباء ). بوم. مقابل حاشیه و شرح و هامش : متناً و هامشاً. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- متن و حاشیه کردن ( اصطلاح صحافی ) ؛ با وصل کردن حاشیه با کاغذگیر به متن ، ترمیم کردن یا تزیین کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| متن عبارت از لفظ باشد و «متن حدیث » الفاظ حدیث باشد که مقوم معانی آن هستند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ، از فرهنگ علوم ). به اصطلاح علمای حدیث عبارت است از آنچه غایت سند از کلام بدو منتهی شود و لفظ حدیث که معنی حدیث قائم بدوست. ( نفایس الفنون ).
- متن الواقع ؛ مراد از اصطلاح متن الواقع «نفس الامر» است. میرداماد ازاین کلمه اغلب جهان مافوق زمان و زمانیات را خواهد.( از فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ).
|| فرود پر از تیر تا در میان آن یعنی مابین تیر تا وسط تیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آن جزء از تیر که ما بین پر تا وسط آن واقع شده. وسط و میانه هر چیزی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد درشت اندام و سخت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) ( اصطلاح موسیقی ) در هر نوبت مرتب سه قسمت اساسی میتوان قائل شد که دومین قسمت آن متن نامیده میشود. ( ازفرهنگ فارسی معین ). || پشت. ( غیاث ) ( آنندراج ). یکسوی پشت. ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ). طرف الظهر. ج ، متون. ( بحر الجواهر ). || وسط. میان. میانه :
سوی بام آمد ز متن ناودان
جاذب هر جنس را همجنس دان.
مولوی.
|| تندی رگ پشت از هر طرف. ( ناظم الاطباء ). متن الظهر. دو تندی رگ پشت از دو جانب. مذکر و مؤنث هر دو آمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || میان راه. ( ناظم الاطباء ). متن الطریق ؛ میانه راه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || استوار و جای بلند و سخت. ( غیاث ). استوار. ( آنندراج ). جای بلند و استوار و قلعه و حصار. ( ناظم الاطباء ). || اصل و درون چیزی. حقیقت چیزی :

فرهنگ عمید

۱. پشت.
۲. درون چیزی.
۳. نوشته، مکتوب.
۴. [مقابلِ حاشیه] بخش اصلی یک نوشته یا صفحه.

دانشنامه عمومی

در فلسفه ی ادبیات، متن چیزی است که تأویل می شود، زیرا به روی تعداد نامحدودی از خواندن ها گشوده است که می توانند نوشتار را به گفتار زنده تبدیل کنند. متن گفتمانی است که با نوشتار تثبیت می شود.
ساسانی، فرهاد، «عوامل مؤثر در تأویل متن»
پل ریکور، زندگی در دنیای متن، ترجمه بابک احمدی
داریوش آشوری «زبانِ باز»، پژوهشی درباره زبان و مدرنیته
مسعود فولادفر، تعریف و قلمرو متن
مسعود کشمیری، جُستاری در متن
علیرضا نیکویی، نظریه های متن و تأثیر آنها در نقد ادبی
Ricoeur, Paul; ed. and trans. John B. Thompson, Hermeneutics and the Human Sciences
هر چیزی که ذهن ما را به پویایی درآورد، » متن« است.
متن مجموعه ای واقعیات است که به عنوان نشانه ها به کار می رود و به قصد انتقال معانی خاص به یک شنونده، در یک بافت معین انتخاب و تنظیم می شود.
یکی از مفاهیمی که در رویکردها و جریان های نقد و نظریهٔ ادبی به طور گسترده و فراگیر حضور دارد؛ «متن» و مفاهیم، همبسته و وابسته به آن است.

فرهنگ فارسی ساره

نویسه


فرهنگستان زبان و ادب

{text} [زبان شناسی] در زبان شناسی، واحدی زبانی که دارای تمامیت معنایی است و معمولاً در قالب بیش از یک جمله تجلی می یابد

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] متن الفاظی است که معنای حدیث بدان استوار است.
۱. ↑ فهو الفاظ الحدیث التی تتقوم بها المعانی. و قال بعض: هو ما ینتهی الیه غایه السند من الکلام.

منبع
کاظم مدیر شانچی - علم الحدیث، ص۲۰۶.
سایت اندیشه قم
...

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
متن دراصل گوشت محکمی است که در کناره تیره پشت واقع است به گوشت هر دو طرف آن متنان گویند (مجمع) از این جهت به چیز محکم متین گفته‏اند . به آنها مهلت می‏دهیم راستی کید من محکم و قوی است که هیچ کس آنرا دفع نتواند کرد. . ذُوالقُوَّة و مَتین هر دو از اسماء حسنی است در اقرب الموارد در معنی مَتین آنگاه که وصف خدا باشد گفته: بسیار قدرتمند که در افعالش زحمتی و رنجی به او نمی‏رسد معنی آیه: خدا رزّاق و صاحب نیروی قوی است. یعنی روزی دادن به بندگان به وی مشقّتی ندارد. متین فقط سه بار در قرآن مجید بکار رفته است: . . .

گویش مازنی

/metan/ جستجو کردن – گام نهادن - پی در پی به دنبال کار یا چیزی گشتن

۱جستجو کردن – گام نهادن ۲پی در پی به دنبال کار یا چیزی گشتن ...


پیشنهاد کاربران

ولی چقدر بودنت خوب بود، خودت خبر نداشتی


بوم

بگمانم این باریک ترین واژه ی پارسیِ برابر واژه ی از ریشه عربیِ �متن� باشد؛ زیر ناهمتای ( متضاد ) آن، واژه ی پارسی �مَرز� است که تنها به آرش مرز جغرافیایی نیست و می تواند در باره های دیگری نیز بکار رود؛ مانند �مرز میان من و تو� یا چارچوبی که یادداشت یا نوشتاری در آن نوشته می شود که آماج سخن، تنها چارچوبی فیزیکی نیست.

بجز �زمینه�، دیگر برابرهای یاد شده در بالا ( نوشته، نویسه و نوشتار ) را هر یک بگونه ای نارسا می بینم.


کلمات دیگر: