کلمه جو
صفحه اصلی

جنی

فارسی به انگلیسی

genie, genius, fairy, demoniac, possessed by an evil spirit, [n.] jinnee, genus, [adj.] demoniac, possessed of anevil spirit, jinni

[n.] jinnee, genus, fairy, demoniac, possessed of anevil spirit


jinni


فارسی به عربی

شیطان

عربی به فارسی

جن , پري , توليد کننده , تناسلي , مربوط به اندامهاي تناسلي


مترادف و متضاد

demon (اسم)
شیطان، دیو، روح پلید، جنی، اهریمن، عفریت

goblin (اسم)
دیو، جن، جنی

jinn (اسم)
جن، جنی

imp (اسم)
مرد جوان، جنی، بچه شریر و شیطان، وصله

hobgoblin (اسم)
دزد، لو لو، غول، شبگرد، جنی

daemon (اسم)
شیطان، دیو، روح پلید، جنی، اهریمن

jinni (اسم)
جن، جنی

فرهنگ فارسی

( اسم ) واحد جن پری .
میوه تازه و چیده

فرهنگ معین

(جَ ) [ ع . ] (ص . ) چیده شده .

لغت نامه دهخدا

جنی . [ ج َن ْی ْ ](ع مص ) چیدن میوه از درخت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بار از درخت باز کردن . (تاج المصادر بیهقی ).


جنی . [ ج َ نی ی ] (ع ص ، اِ) میوه ٔ تازه و چیده . (منتهی الارب ). || التمر اذا جُرِم َ. (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب و تاج العروس ).


جنی. [ ج َ نا ] ( ع اِ ) میوه تازه و چیده. || خرمای تر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || انگور. ( ذیل اقرب الموارد ). || عسل. ( ذیل اقرب الموارد ) ( متن اللغه ). || زر. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || شبه سفید. ( منتهی الارب ). ج. اجناء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سماروغ. ( منتهی الارب ) ( ذیل اقرب الموارد ). || گیاه و مانند آن. ( منتهی الارب ). کلأ. ( ذیل اقرب الموارد ).

جنی. [ ج َن ْی ْ ]( ع مص ) چیدن میوه از درخت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بار از درخت باز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).

جنی. [ ج َ نی ی ] ( ع ص ، اِ ) میوه تازه و چیده. ( منتهی الارب ). || التمر اذا جُرِم َ. ( ذیل اقرب الموارد از لسان العرب و تاج العروس ).

جنی. [ج ِن ْ نی ی ] ( ع ص نسبی ) نسبت است بسوی جن یا جنة. ( منتهی الارب ). || یکی جن. ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). پری. ( نصاب ) ( منتهی الارب ) :
ز جنی سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی.
فردوسی.
|| دیوانه. مجنون. جن گرفته. دیوزده. جن زده. ( ناظم الاطباء ).
- جنی شدن ؛ دیوزده شدن.

جنی . [ ج َ نا ] (ع اِ) میوه ٔ تازه و چیده . || خرمای تر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || انگور. (ذیل اقرب الموارد). || عسل . (ذیل اقرب الموارد) (متن اللغه ). || زر. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || شبه ٔ سفید. (منتهی الارب ). ج . اجناء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سماروغ . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || گیاه و مانند آن . (منتهی الارب ). کلأ. (ذیل اقرب الموارد).


جنی . [ج ِن ْ نی ی ] (ع ص نسبی ) نسبت است بسوی جن یا جنة. (منتهی الارب ). || یکی جن . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). پری . (نصاب ) (منتهی الارب ) :
ز جنی سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی .

فردوسی .


|| دیوانه . مجنون . جن گرفته . دیوزده . جن زده . (ناظم الاطباء).
- جنی شدن ؛ دیوزده شدن .

فرهنگ عمید

۱. جن زده.
۲. [مجاز] خشمگین.
۳. (اسم ) [قدیمی] جن.
میوۀ تازه چیده شده.

میوۀ تازه‌چیده‌شده.


۱. جن‌زده.
۲. [مجاز] خشمگین.
۳. (اسم) [قدیمی] جن.


گویش مازنی

/jenni/ آدم رام نشده – وحشی – عصبانی

آدم رام نشده – وحشی – عصبانی


واژه نامه بختیاریکا

( جنّی ) جِندین

پیشنهاد کاربران

بلک پینک خیلی خیلی خوبه این بهترین گروه من خیلی دوسشون دارم دلم میخواد ببینمشون


اسمان، شیطان


یکی از اعضای دوست داشتنی گروه blackpink هست که اهل کره جنوبی هست اسم اصلی ایشون کیم جنی هست و رپر اصلی و آواز خوان هست خیلی زیبا و پر طرفدار و کیوته


کلمات دیگر: