جنی
فارسی به انگلیسی
[n.] jinnee, genus, fairy, demoniac, possessed of anevil spirit
jinni
فارسی به عربی
عربی به فارسی
جن , پري , توليد کننده , تناسلي , مربوط به اندامهاي تناسلي
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
میوه تازه و چیده
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
جنی . [ ج َن ْی ْ ](ع مص ) چیدن میوه از درخت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بار از درخت باز کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
جنی . [ ج َ نی ی ] (ع ص ، اِ) میوه ٔ تازه و چیده . (منتهی الارب ). || التمر اذا جُرِم َ. (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب و تاج العروس ).
جنی. [ ج َن ْی ْ ]( ع مص ) چیدن میوه از درخت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). بار از درخت باز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
جنی. [ ج َ نی ی ] ( ع ص ، اِ ) میوه تازه و چیده. ( منتهی الارب ). || التمر اذا جُرِم َ. ( ذیل اقرب الموارد از لسان العرب و تاج العروس ).
جنی. [ج ِن ْ نی ی ] ( ع ص نسبی ) نسبت است بسوی جن یا جنة. ( منتهی الارب ). || یکی جن. ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). پری. ( نصاب ) ( منتهی الارب ) :
ز جنی سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی.
- جنی شدن ؛ دیوزده شدن.
جنی . [ ج َ نا ] (ع اِ) میوه ٔ تازه و چیده . || خرمای تر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || انگور. (ذیل اقرب الموارد). || عسل . (ذیل اقرب الموارد) (متن اللغه ). || زر. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || شبه ٔ سفید. (منتهی الارب ). ج . اجناء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سماروغ . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). || گیاه و مانند آن . (منتهی الارب ). کلأ. (ذیل اقرب الموارد).
ز جنی سخن گفت و از آدمی
ز گفتار پیغمبر هاشمی .
فردوسی .
|| دیوانه . مجنون . جن گرفته . دیوزده . جن زده . (ناظم الاطباء).
- جنی شدن ؛ دیوزده شدن .
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] خشمگین.
۳. (اسم ) [قدیمی] جن.
میوۀ تازه چیده شده.
میوۀ تازهچیدهشده.
۱. جنزده.
۲. [مجاز] خشمگین.
۳. (اسم) [قدیمی] جن.
گویش مازنی
آدم رام نشده – وحشی – عصبانی