مترادف خزان : برگریزان، پاییز، خریف، مهرگان ، خزنده، زوال
متضاد خزان : بهار، ربیع
creeping , crawling
fall, autumn
autumn, fall
مخزن , اب انبار , ذخيره , مخزن اب
صفت ≠ بهار، ربیع
برگریزان، پاییز، خریف، مهرگان ≠ خزنده
۱. برگریزان، پاییز، خریف، مهرگان ≠ بهار، ربیع
۲. خزنده
۳. زوال
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
منوچهری .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 128).
خاقانی .
خاقانی .
نظامی .
منجیک .
فردوسی .
نظامی .
خزان . [ خ َزْ زا ] (ع ص ، اِ) خزینه دار. (یادداشت بخط مؤلف ). || زبان . (منتهی الارب ). || خرمای پخته تر که اندرون آن از آفتی سیاه شده باشد. (منتهی الارب ).
خزان . [ خ ِزْ زا ] (ع اِ) ج ِ خُزَز. (منتهی الارب ).
خزان . [ خ ُزْ زا ] (ع اِ) ج ِ خازن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
خزان . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاخن بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 87 هزارگزی شمال باختری درمیان . کوهستانی و معتدل . آب آن از قنات و محصول غلات و شغل اهالی آن زراعت و راه مالرو. (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
پاییز#NAME?
در حال خزیدن.
خزان