کلمه جو
صفحه اصلی

قاهر


مترادف قاهر : پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر

متضاد قاهر : مقهور

فارسی به انگلیسی

strong-arm, forcible, powerful, subduing

forcible, powerful, subduing


فارسی به عربی

عنیف

فرهنگ اسم ها

اسم: قاهر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: qāher) (فارسی: قاهر) (انگلیسی: ghaher)
معنی: چیره، توانا، مقهور کننده، ( اَعلام ) قاهر: ( = ابومنصور محمّد ) خلیفه ی عباسی [، قمری] پسر معتضد، که سردارانش بر او شوریدند، او را کور و زندانی کردند و راضی را به جایش به خلافت نشاندند

(تلفظ: qāher) (عربی) مقهور کننده ، چیره ، توانا .


مترادف و متضاد

violent (صفت)
تند، سخت، قوی، شدید، قاهرانه، جابر، قاهر

پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر ≠ مقهور


فرهنگ فارسی

( ملک ) محمد بن ( ملک ) منصور سیف الدین قلاون از سلاطین مصر ( جل.۶۹۳ ه ق ./ ۱۲۹۳ م . - عزل ۶۹۴ ه ق . / ۱۲۹۴ م . ) . وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف بدست بیدره در سن ۹ سالگی بسلطنت رسید و یک سال حکومت راند . کیبوقا نامی در سال ۶۹۴ بامارت رسید و بیدره رابکشت و سلطنت را از قاهر بگرفت و خود را ملک عادل نامید .
چیره شونده، مقهورکننده ، چیره، غالب، زبردست، شامخ، بلندومرتفع، قواهرجمع
( اسم ) شکننده کامها غالب مقهور کننده چیره جمع : قاهرین قواهر .
محمد بن ملک منصور سیف الدین قلاون وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف بدست بیدره بسال ۶۹۳ ق در سن ۹ سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت .

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (ص فا. ) چیره ، غالب .

لغت نامه دهخدا

قاهر. [ هَِ ] ( ع ص ) شکننده کامها. ( مهذب الاسماء ). چیره. غالب. مقهورکننده. ( مهذب الاسماء ) :
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار.
فرخی.
در شهری مقام مکنید که در او حاکمی عادل و پادشاهی قاهر نباشد. ( تاریخ بیهقی ). باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است مستولی و قاهر و غالب. ( تاریخ بیهقی ).
بر اهل بدعتی به سخن غالب
بر مال و نعمتی به سخا قاهر.
سوزنی.
وجودش بر همه موجود قاهر
نشانش بر همه بیننده ظاهر.
نظامی.

قاهر. [ هَِ ] ( اِخ ) ( ملک... ) محمدبن ملک منصورسیف الدین قلاون. وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هَ. ق. در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت. او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسندامارت گذاشت و بیدره را بکشت و سلطنت از ملک قاهر بگرفت و بملک عادل ملقب گردید و پس از وی لاچین متصدی این مقام گشت ولی اعیان مصر نیز با وی بنای مخالفت را گذاشتند و هفت تن از امرای بزرگ پس از نماز خفتن او را کشتند و کس به طلب محمدبن سیف الدین قلاون که در قلعه کرک بود فرستادند و وی را پادشاه ساخته به ملک ناصر ملقب ساختند. ( حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 259 ).

قاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (ملک ...) محمدبن ملک منصورسیف الدین قلاون . وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هَ . ق . در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت . او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسندامارت گذاشت و بیدره را بکشت و سلطنت از ملک قاهر بگرفت و بملک عادل ملقب گردید و پس از وی لاچین متصدی این مقام گشت ولی اعیان مصر نیز با وی بنای مخالفت را گذاشتند و هفت تن از امرای بزرگ پس از نماز خفتن او را کشتند و کس به طلب محمدبن سیف الدین قلاون که در قلعه ٔ کرک بود فرستادند و وی را پادشاه ساخته به ملک ناصر ملقب ساختند. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 259).


قاهر. [ هَِ ] (ع ص ) شکننده ٔ کامها. (مهذب الاسماء). چیره . غالب . مقهورکننده . (مهذب الاسماء) :
قوی کننده ٔ دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار.

فرخی .


در شهری مقام مکنید که در او حاکمی عادل و پادشاهی قاهر نباشد. (تاریخ بیهقی ). باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است مستولی و قاهر و غالب . (تاریخ بیهقی ).
بر اهل بدعتی به سخن غالب
بر مال و نعمتی به سخا قاهر.

سوزنی .


وجودش بر همه موجود قاهر
نشانش بر همه بیننده ظاهر.

نظامی .



فرهنگ عمید

۱. چیره شونده، مقهورکننده.
۲. چیره، غالب.
۳. زبردست.
۴. شامخ، بلند و مرتفع.

دانشنامه عمومی

القاهربالله(نام کامل وی:أبو منصور محمد بن المعتضد ابن طلحة بن المتوکل القاهر بالله) خلیفه ای از خلفای عباسی در بغداد بود که در سال ۲۸۶ هجری/۸۹۹ میلادی زاده شده بود و در سال ۳۳۹ هجری/۹۵۰ میلادی درگذشت.
محمد خضری (۱۴۱۹)، الدولة العباسیة، ترجمهٔ عبدالعزیز دوری، به کوشش محمد ضناری.، قاهره: دارالکتب العلمیه، ص. ۱۴۴
فاروق عمر (۱۴۲۱)، الخلافة العباسیه فی عصر الفوضی العسکریه ۲۴۷/۳۳۹ه - ۸۶۱/۹۴۶م: دراسة تاریخیة لبوادر التسلط العسکری علی الخلافة العباسیة، به کوشش سعید شورایی.، قاهره: دارالإحسان، ص. ۸۸
رسول جعفریان (۱۳۷۸)، تاریخ اسلام از پیدایش تا ایران اسلامی، به کوشش مرتضی رحیمی.، قم: انتشارات حوزه علمیه، ص. ۸۸
پس از مرگ خلیفه پیشین، ابوالفضل جعفر مقتدر، کشورهایی که گمان می کردند پسر خلیفه از ایشان انتقام خواهد گرفت؛ در عوض برادرش قاهر را به خلافت برگزیدند؛ اما قاهر کسی به مراتب سختگیرتر بود و با توطئه گران مدارا نداشت. او به سبب سوء سیرت از خلافت خلع گردیده، چشمانش را کور کردند، و در زندان افکندند؛ یازده سال بعد، خلیفه آزاد شد و در جامه گدایان گریخت، و در خرابه ای درگذشت؛ او در هنگام مرگ در سال ۳۳۹ هجری، پنجاه و سه سال داشت.
القاهربالله در لغت به معنی «پیروز به یاری خدا» است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] اسم نود و نهم: القاهر
اسم قاهر در قرآن دوبار آمده و درهر دو مورد وصف خدا قرار گرفته است، چنان که می فرماید:
(وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الحَکِیمُ الخَبیر).(سوره انعام/18)
«او است غالب و بالای (برتر از) بندگانش و او است فرزانه و آگاه».
(وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَة).(انعام/61)
«او است غالب و برتر از بندگانش، نگهبانانی بر شما گمارد».
درباره معنی قاهر در اسم بعدی بحث خواهیم کرد.

جدول کلمات

چیره, غالب, زبردست

پیشنهاد کاربران

پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر، جبار، جابر


زبر دست


کلمات دیگر: