مترادف رسا : پخته، رسیده، یانع، واضح، بلند، بلیغ، زبان آور، شیوا
متضاد رسا : نارسا
audible, loud, expressive
articulate, eloquent, fluent, resonant, sonorous, aloud
(تلفظ: re(a)sā) ویژگی صدایی که به وضوح قابل شنیدن است ، موزون و بلند ، آنچه به راحتی قابل درک است، بلیغ ؛ (به مجاز) رشید و خوش قد و قامت .
پخته، رسیده، یانع ≠ نارسا
واضح
بلند
بلیغ، زبانآور، شیوا
۱. پخته، رسیده، یانع
۲. واضح
۳. بلند
۴. بلیغ، زبانآور، شیوا ≠ نارسا
رسا. [ رَ ] (اِخ ) یا رسای اکبرآبادی . میرزا ایزدبخش . از گویندگان قرن یازدهم هجری بود.رجوع به تذکره ٔ حسینی چ لکهنو ص 135 و شمع انجمن چ هندوستان ص 167 و فرهنگ سخنوران تألیف خیامپور شود.
(از قاموس الاعلام ترکی ).
رسا. [ رَ ] (اِخ ) یا رسای لکهنویی . منشی احمدعلی . از گویندگان قرن سیزدهم بود و به سال 1262 هَ . ق . درگذشت . رجوع به نتایج الافکار چ بمبئی صص 178 - 181 و فرهنگ سخنوران شود.
رسا. [ رَ ] (اِخ ) یا رسای همدانی . میرزاخان (جان ). متوفای سال 1174 هَ . ق . از گویندگان قرن 12 هندوستان بود. رجوع به فرهنگ سخنوران تألیف خیامپور شود.
اسیر (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
محسن تأثیر (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
صائب (از آنندراج ).
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
اسیر (از آنندراج ).
منیر (از آنندراج ).
ناصرخسرو.
کلیم کاشی .
امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).
بلند - رسنده - بالغ - تند هوش
دنیای آرامش
کامل – به اندازه