مترادف شفا : التیام، بهبودی، بهی، تشفی، درمان، صحت، علاج، مداوا، معالجه
برابر پارسی : درمان، تندرستی، بهبود، بهبودی
cure, recovery
(تلفظ: ša(e)fā) (عربی) بهبود ، بهبود یافتن از بیماری ؛ (در اصطلاح عرفانی) از میان رفتن بیماری دل به سبب تابش انوار ملکوتی است.
التیام، بهبودی، بهی، تشفی، درمان، صحت، علاج، مداوا، معالجه
شفا. [ ش َ ] (ص ، اِ) روا و مشروع و جایز. و هر چیز جایز و روا و مشروع . (ناظم الاطباء).
شفا. [ ش َ ] (ع مص ) فروشدن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
خاقانی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
حافظ.
نظامی .
اسیری لاهیجی (از آنندراج ).
شفا. [ ش ُ / ش ِ ] (اِ) ترکش و تیردان . || جعبه . (ناظم الاطباء) .
۱. بقیۀ ماه پیش از آنکه ناپدید شود.
۲. کنارۀ چیزی؛ لبۀ چیزی.
۱. تندرستی دادن؛ کسی را از بیماری رهانیدن؛ تندرست ساختن.
۲. بهبود و رهایی از مرض.
۳. [جمع: اَشفیة] دوا؛ دارو؛ درمان.
بهبود، درمان