کلمه جو
صفحه اصلی

شداد

فارسی به انگلیسی

[shadad:name of a tyrant king who founded the earthly paradise]

[Shadad:name of a tyrant king who founded the earthly paradise]


فرهنگ اسم ها

اسم: شداد (پسر) (عبری) (تلفظ: shedad) (فارسی: شِداد) (انگلیسی: shedad)
معنی: نام فرزند عاد ( ع )

فرهنگ فارسی

طبق روایات [ عاد ] پادشاه عربستان جنوبی دو پسر داشت : [ شداد ] و [ شدید ] .پس از مرگ شدید شداد جانشین او شد و ممالک دیگر را مطیع خود کرد و بهشت شداد موسوم به [ ارم ] بنای اوست .
جمع شدید
( صفت اسم ) ۱ - سخت مشکل دشوار . ۲ - قوی نیروند . ۳ - فراوان بسیار . ۴ - تند . ۵ - جابر ظالم جمع : شداد اشدائ .
هر چه بدان چیزی را ببندند

لغت نامه دهخدا

شداد. [ ش َدْ دا ] (اِخ ) ابن عاد. گمان میکنم این نام نزد یهود و مسیحیان مجهول باشد و جالوت که به دست داود کشته شد یکی از سرهنگان شداد است و باز گویند که او قصری بساخت بزرگ یک خشت از زر و یک خشت از سیم و باغی بکرددر آنجای درختان و میوه ها از گوهرها کرد و بجای خاک عنبر و مشک و زعفران بیخت و در عوض آب و ریگ در جویهای عسل و شیر و لؤلؤ و مرجان بکار داشت و این برای آن کرد که داود او را بخدای یگانه خواند و بدو وعده ٔ بهشت کرد و او خواست که خود در این جهان بهشتی برآرد چون بهشت خدای . و آنگاه که قصور و باغها به پایان رسید چون خواست به نظاره و تماشای از اسب فرود آیدپایی بر زمین و پایی بر رکاب عزرائیل جان او بستد. و پیش از او برادر او شدید هزار سال بیش سلطنت داشت و گویند مملکت او ساویه نام داشت و قصور و بساتین اورا بهشت شداد و بهشت ارم و ارم ذات العماد نام دهند و به تناسب لفظ ارم ممکن است این کلمه از آرام و آرامی باشد و در قرآن نام ارم ذات العماد آمده است . (یادداشت مؤلف ) :
کجاست شوکت قارون و شدت شداد
کجاست بابک و کو اردشیر و کو قیصر.

ناصرخسرو.


برانداختم دخمه ٔ عاد را
گشادم در قصر شداد را.

نظامی .


در این دخمه خفته ست شداد عاد
کزو رنگ و رونق گرفت این سواد.

نظامی .


مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی .

حافظ.


و رجوع به قصص القرآن (ص 150) وارم و ارم ذات العماد شود.
- بهشت شداد ؛ بهشت که شداد بساخت . ارم . رجوع به ارم شود.

شداد. [ ش َدْ دا ] (اِخ ) ابن معقل تابعی است و کذا عبداﷲبن شدادبن الهاد و جامعبن شداد. (منتهی الارب ).


شداد. [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شدید. (اقرب الموارد). || هرچه بدان چیزی را ببندند. (ناظم الاطباء).
- قسمهای غلاظ و شداد ؛ قسمهای محکم . سوگندان مغلظه .
- ملائک غلاظ و شداد ؛ ملائکه ٔ دلیر و نیرومند: علیها ملائکة غلاظ شداد. (قرآن 6/66).


شداد. [ش َدْ دا ] (اِخ ) ابویعلی شدادبن اوس بن ثابت . صحابی است انصاری . پسر برادر حسان بن ثابت . (منتهی الارب ).


شداد. [ ش ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ شدید. ( اقرب الموارد ). || هرچه بدان چیزی را ببندند. ( ناظم الاطباء ).
- قسمهای غلاظ و شداد ؛ قسمهای محکم. سوگندان مغلظه.
- ملائک غلاظ و شداد ؛ ملائکه دلیر و نیرومند: علیها ملائکة غلاظ شداد. ( قرآن 6/66 ).

شداد. [ ش َدْ دا ] ( اِخ ) ابن عاد. گمان میکنم این نام نزد یهود و مسیحیان مجهول باشد و جالوت که به دست داود کشته شد یکی از سرهنگان شداد است و باز گویند که او قصری بساخت بزرگ یک خشت از زر و یک خشت از سیم و باغی بکرددر آنجای درختان و میوه ها از گوهرها کرد و بجای خاک عنبر و مشک و زعفران بیخت و در عوض آب و ریگ در جویهای عسل و شیر و لؤلؤ و مرجان بکار داشت و این برای آن کرد که داود او را بخدای یگانه خواند و بدو وعده بهشت کرد و او خواست که خود در این جهان بهشتی برآرد چون بهشت خدای. و آنگاه که قصور و باغها به پایان رسید چون خواست به نظاره و تماشای از اسب فرود آیدپایی بر زمین و پایی بر رکاب عزرائیل جان او بستد. و پیش از او برادر او شدید هزار سال بیش سلطنت داشت و گویند مملکت او ساویه نام داشت و قصور و بساتین اورا بهشت شداد و بهشت ارم و ارم ذات العماد نام دهند و به تناسب لفظ ارم ممکن است این کلمه از آرام و آرامی باشد و در قرآن نام ارم ذات العماد آمده است. ( یادداشت مؤلف ) :
کجاست شوکت قارون و شدت شداد
کجاست بابک و کو اردشیر و کو قیصر.
ناصرخسرو.
برانداختم دخمه عاد را
گشادم در قصر شداد را.
نظامی.
در این دخمه خفته ست شداد عاد
کزو رنگ و رونق گرفت این سواد.
نظامی.
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی.
حافظ.
و رجوع به قصص القرآن ( ص 150 ) وارم و ارم ذات العماد شود.
- بهشت شداد ؛ بهشت که شداد بساخت. ارم. رجوع به ارم شود.

شداد. [ش َدْ دا ] ( اِخ ) ابویعلی شدادبن اوس بن ثابت. صحابی است انصاری. پسر برادر حسان بن ثابت. ( منتهی الارب ).

شداد. [ ش َدْ دا ] ( اِخ ) ابن معقل تابعی است و کذا عبداﷲبن شدادبن الهاد و جامعبن شداد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. دشواری ها.
۲. محکم، استوار.
۳. = شدید
۴. (اسم ) [قدیمی] پهلوانان.

دانشنامه عمومی

شَدّاد بن عاد بن إرم، طبق روایات اسلامی، یکی از دو فرزند عاد بود که ادّعای خدایی داشت، و باغ و قصری -برای مقابله با بهشت مورد وعده دین خدا- در صحرای عَدَن، بین صنعا و حَضْرموت، بنا کرد. براساس آیات ۶ تا ۸ سوره فجر در قرآن، که صحبت از «ارم عاد» شده معلوم می شود آن، شهری آباد و بی نظیر و دارای قصرهای با شکوه و ستون های برافراشته بوده است. در توصیف بهشت شدّاد، مفسّران گفته اند: در آن، قصرهایی از طلا و نقره و ستون هایی از زبرجد و یاقوت و درختان گوناگون و جویبارهایی، جاری بوده است که به جای ریگ، مروارید و یاقوت و زبرجد در قعر جوها، ریخته و آن از زیر آب پیدا بود. وقتی ساخت قصر تمام شد و شدّاد خواست پایتخت خود را به آن جا منتقل کند، به اندازه یک شبانه روز راهِ کاروان رو مانده بود که به آن جا برسد، که خدا صیحه ای بر آن ها فرستاد و نابودشان کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

شَدّاد
پادشاه افسانه ای قوم عاد و به قولی، پسر عم ضحّاک. گویند معاصر هود نبی بوده و به رغم ارشاد و تنذیر او و قومش عاد، ایمان نیاورد و به سرکشی و طغیان خود ادامه داد و در مخالفت با او، بوستانی با کاخ های بسیار مجلل در سرزمین شام (یمن) ساخت تا بهشتی دربرابر بهشت موعود هود فراهم آورد. ساختن «بهشت شداد» ۱۰۰ یا به قولی ۳۰۰ سال طول کشید و در اثنای آن هود از دنیا برفت. چون بنای آن به اتمام رسید شداد واطرافیانش عزم دیدن آن را کردند، اما چون قدم در آن نهادند ملک الموت آنان را قبض روح کرد و موفق به دیدن آن نشدند. برخی مفسران قصر و بهشت شداد را همان «ارم ذات العماد» که در قرآن از آن نام رفته است (فجر،۷) دانسته اند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] طبق آیات شریفه قرآن کریم، حضرت هود علیه السلام مأمور هدایت قوم عاد شد، روایت شده است که عاد دو پسر به نام «شدّاد» و «شدید» داشت، عاد از دنیا رفت و شدّاد و شدید با قلدری جمعی را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان شدید از دنیا رفت و شدّاد تنها شاه بی‎رقیب کشور پهناور شد، غرور او را فراگرفت. (حضرت هود علیه السلام او را به خداپرستی دعوت کرد و به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود علیه السلام بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شداد گفت: این که چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروی هود علیه السلام بازداشت).
بعضی در ذیل آیات 6 تا 8 سوره فجر ماجرای بهشت شدّاد و هلاکت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل کرده‎اند. در این آیات چنین می‎خوانیم: «اَلَمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ؛ آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده».
شداد تصمیم گرفته بود از روی غرور، بهشتی بسازد تا با خدای بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشکرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستی می‎کردند و آنها را به کار مجبور می‎ساختند.
شدّاد برای پادشاهان جهان نامه نوشت که هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند و آنها آنچه داشتند فرستادند. آن قهرمانان مدت طولانی به بهشت سازی مشغول شدند، تا این که از ساختن آن فارغ گشتند و در اطراف آن بهشت مصنوعی، حصار (قلعه و دژ) محکمی ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر باشکوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند که با وزیران و لشکرش برای افتتاح شهر بهشت وارد گردد.
شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسیار عریض و طویلی به سوی آن شهر (که در جزیره العرب، بین یمن و حجاز قرار داشت) حرکت کردند، هنوز یک شبانه روز وقت می‎خواست که به آن شهر برسند، ناگاه صاعقه‎ای همراه با صدای کوبنده و بلندی از سوی آسمان به سوی آنها آمد و همه آنها را به سختی بر زمین کوبید، همه آنها متلاشی شده و به هلاکت رسیدند.
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر صلی الله علیه و آله از او پرسید: «ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟».
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
1. روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره‎ای افکند، در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم دلم به حال آن پسر سوخت.

[ویکی الکتاب] معنی شِدَادٌ: شدیدها - سخت ها - محکم ها -استوارها - حمله آورندگان (جمع شدید)
معنی یَأْکُلْنَ: می خورند (در عبارت "ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَ ٰلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ "هفت سال سختی و قحطی به درندگانی خونآشام تشبیه شده که به مردم حمله میآورد ، و ایشان را دریده و میخورد ، ولی اگر مردم ذخیرهای داشته باشند این درنده...
ریشه کلمه:
شدد (۱۰۲ بار)

پیشنهاد کاربران

در آیه ای از سوره نبأ، به معنای استوار و محکم آورده شده است


کلمات دیگر: