مترادف هایل : ترسناک، مخوف، موحش، مهیب، هایب، هراس انگیز
هایل
مترادف هایل : ترسناک، مخوف، موحش، مهیب، هایب، هراس انگیز
فارسی به انگلیسی
terrible
عربی به فارسی
بزرگ , عظيم , هنگفت , ترسناک , سخت , دشوار , نيرومند , قوي , سهمگين , غول , غول پيکر , عظيم الجثه , بي اندازه , گزاف , بيکران , پهناور , وسيع , کلا ن , بسيار خوب , ممتاز , عالي , حجيم , گنده , فشرده , شهابي , درخشان وزودگذر , توانا , زورمند , مقتدر , پديده اي , حادثه اي , عارضي , عرضي , محسوس , پيدا , شگفت انگيز , فوق العاده
مترادف و متضاد
ترسناک، مخوف، موحش، مهیب، هایب، هراسانگیز
فرهنگ فارسی
توبه کننده، بحق بازگردنده
(اسم ) ترساننده . یا مرض هایل . مرض سخت موحش .
(اسم ) ترساننده . یا مرض هایل . مرض سخت موحش .
(اسم ) ترساننده . یا مرض هایل . مرض سخت موحش .
فرهنگ معین
(یِ ) [ ع . هائل ] (اِ فا. ) هولناک ، ترساننده
لغت نامه دهخدا
هایل. [ ی ِ ] ( ع ص ) هائل. ترسناک. رجوع به هائل شود.
هائل. [ ءِ ] ( ع ص ) ترساننده. هول هائل ، تأکید است. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). هولناک و شدید و ترساننده ،مشتق از هول. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
نشستم از برش چون عرش بلقیس
بجست او چون یکی عفریت هائل.
شب تاریک و بیم موج وگردابی چنین هائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
نشستم از برش چون عرش بلقیس
بجست او چون یکی عفریت هائل.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 51 ).
بیابانی هائل در طی آن منازل بازپس گذاشت که مرغ در هوای آن پر بریزد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 354 ). در دل اهل اسلام از آن ندای هائل و بنای مائل روعی عظیم حادث شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 393 ). یکی را از ملوک ماضی مرضی هائل بود که اعادت ذکر آن ناکردن اولی. ( گلستان ).شب تاریک و بیم موج وگردابی چنین هائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها؟
حافظ ( دیوان چ قزوینی ص 2 ).
|| کارهایی که بر شخص دشوار آید. ( از اقرب الموارد ). || رمل هائل ؛ ریگ فروریخته. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
ترساننده، ترس آور، هولناک.
دانشنامه عمومی
گویش مازنی
/haael/ تکیه گاه
تکیه گاه
پیشنهاد کاربران
هول کننده
ترسناک
ترسناک 🏓
مثال در جمله :
در مقامی افتاده ام که هر ساعت موجی هایل می خیزد ( هنر 95 )
مثال در جمله :
در مقامی افتاده ام که هر ساعت موجی هایل می خیزد ( هنر 95 )
وحشت انگیز
کلمات دیگر: