کلمه جو
صفحه اصلی

هالک


مترادف هالک : فانی، قاتل، کشنده، مهلک

متضاد هالک : باقی

مترادف و متضاد

فانی، قاتل، کشنده، مهلک، ≠ باقی


فرهنگ فارسی

هلاک شونده، نیست شونده، هلاک وهوالک جمع
(اسم ) نیست شونده هلاک شده مرده .

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (اِفا. ) هلاک شونده ، نیست شونده .

لغت نامه دهخدا

هالک. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابن عمروبن اسدبن خزیمه. مردی بود آهنگر و گویند اول کسی که کار آهن کرد او بود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

هالک. [ ل ِ ] ( ع ص ) مرده و هلاک شده. ( ناظم الاطباء ). مرده و نیست شونده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، هلاّ ک ، هُلَّک ، هَلکی ̍، هَوالِک که شاذ است.
- امثال :
فلان هالک فی الهوالک . ( اقرب الموارد ).
|| مفازة هالک ، مهلکة؛ من تعرض لها هلک. || الهالک من السحائب ؛ التی تصوب بالمطر ثم تقلع فلایکون مطر. ( معجم متن اللغة ).

هالک . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن اسدبن خزیمه . مردی بود آهنگر و گویند اول کسی که کار آهن کرد او بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


هالک . [ ل ِ ] (ع ص ) مرده و هلاک شده . (ناظم الاطباء). مرده و نیست شونده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، هلاّ ک ، هُلَّک ، هَلکی ̍، هَوالِک که شاذ است .
- امثال :
فلان هالک فی الهوالک . (اقرب الموارد).
|| مفازة هالک ، مهلکة؛ من تعرض لها هلک . || الهالک من السحائب ؛ التی تصوب بالمطر ثم تقلع فلایکون مطر. (معجم متن اللغة).


فرهنگ عمید

۱. هلاک شونده، نیست شونده.
۲. هلاک کننده، نیست کننده.

دانشنامه عمومی

هالک ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
هالک (فیلم) فیلمی به کارگردانی انگ لی محصول سال ۲۰۰۳ آمریکا
هالک شگفت انگیز (فیلم) فیلمی ابرقهرمانی به کارگردانی لویس لتریر و محصول سال ۲۰۰۸
هالک (شخصیت کمیک) شخصیت تخیلی و ابرقهرمانانه در کتاب های کامیک منتشر شده از مارول کامیکس
هالک هوگان (تری جین بولا) کشتی گیر حرفه ای آمریکایی
هالک (بازیکن فوتبال) بازیکن فوتبال برزیلی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی هَالِکٌ: هلاک شونده - میرا
معنی مَثْبُوراً: هلاک شده-هالک
معنی وُجُوهِ: چهره ها (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خدا چیزی است ک...
معنی وُجُوهَکُمْ: چهره هایتان -رویتان (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خد...
معنی وَجْهَکَ: چهره ات -رویت (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خدا چیزی...
معنی وَجْهِیَ: چهره ام -رویم - صورتم (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه ...
معنی وُجُوهَهُمْ: چهره هایشان -روهایشان (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه ...
معنی وُجُوهَهُمُ: چهره هایشان -روهایشان (حرف میم به دلیل تقارن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد حرکت گرفته است .وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشی...
معنی وَجْهِ: رو- صورت - خودِ (ﭐبْتِغَاءَ وَجْهِ یعنی طلب خشنودی از آن جهت که رضایت از کسی به منزله ی رو کردن به او و عدم رضایت مانند پشت کردن به اوست .وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر ج...
معنی وَجْهَهُ: چهره اش -رویش (وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سطح بیرون آن است ، و وجه انسان نیم پیشین سر و صورتش میباشد ، یعنی آن طرفی که با آن با مردم روبرو میشود ، و وجه خدا چیزی...
معنی وَجْهِهَا: صورت آن - صورتش (در عبارت "ذَ ٰلِکَ أَدْنَیٰ أَن یَـأْتُواْ بِـﭑلشَّهَادَةِ عَلَیٰ وَجْهِهَا "یعنی منظور صورت صحیح گواهی دادن است . وجه هر چیزی به معنای ناحیهای از آن چیز است که با آن با غیر روبرو میشود و ارتباطی با آن دارد ، همچنان که وجه هر جسمی سط...
ریشه کلمه:
هلک (۶۸ بار)

«هالِکٌ» از مادّه «هلاک»، به معنای مرگ و نابودی است.
منظور از «هلاک» و نابودی و فنا، «به هم خوردن نظام» است، نه از بین رفتن مواد، مثلاً اگر یک ساختمان به وسیله زلزله متلاشی شود در اینجا هالک و فانی بر آن صدق می کند، در حالی که مواد آن موجود است، تنها نظامش از هم گسیخته.

گویش مازنی

/haalek/ گوساله ای که تازه متولد شده باشد

گوساله ای که تازه متولد شده باشد


پیشنهاد کاربران

کشتی سنگین کند رو، با ابوهت و سنگین راه رفتن

هالک ( به انگلیسی: Hulk ) یک شخصیت خیالی ابرقهرمان در کتاب های کامیک منتشر شده توسط مارول کامیکس است. او توسط استن لی و جک کربی برای اولین بار در هالک شگفت انگیز شماره ۱ام ( مه ۱۹۶۲ ) خلق شد. او هیولایی جهش یافته انسان نما، عظیم الجثه و سبز رنگ است که زور زیادی داشته و نمی تواند خشمش را کنترل کند. هالک گاهی اوقات فوق تهاجمی و وحشی و گاهی باهوش و برنامه ریز نمایش داده شده است. او اکثراً به عنوان شخصیت مقابل قهرمان دیده می شود. هالک همان دکتر رابرت بروس بنر فیزیک دان می باشد؛ بنر اولین بار وقتی که به صورت اتفاقی در معرض اشعه های بمب گامایی اختراع خودش قرار گرفت، به هالک تبدیل شد. حالا هر وقت بنر خشمگین شده یا زندگی اش در خطر باشد، به هالک تبدیل می شود. استن لی می گوید از دکتر جکیل و آقای هاید و هیولای فرانکنشتاین برای خلق هالک الهام گرفته است. در یک کمیک هالک به هالک جاویدان تبدیل شد


کلمات دیگر: