کلمه جو
صفحه اصلی

میم

فرهنگ فارسی

کهک واقع است . کوهستانی و سردسیر است و ۶٠٠ تن سکنه دارد . محصولش غلات پنبه و میوه است . ۱ - از شهرهای خراسان قدیم بر سر راه بلخ به مرو . ۲ - نام یکی از دهستانهای
(اسم ) نوعی کمدی که در آن هنرپیشه بوسیله حرکات اعمال واحساسات را بیان کند بدون آنکه سخنی بگوید.
درخت انگور مو

فرهنگ معین

[ فر. ] (اِ. ) نوعی کمدی که در آن هنرپیشه به وسیلة حرکات ، اعمال و احساسات را بیان کند، بدون آنکه سخنی بگوید.
(اِ. حر. ) ۱ - نام حرف بیست و هشتم از الفبای فارسی . ۲ - (کن . ) لب آن گاه که به شکر خنده گشوده شود. ، ~ کاتب کنایه از: نابینا، کور. ، ~ مطوق کنایه از: آلت مرد، نره .
(مَ یا مِ ) (اِ. ) ۱ - درخت انگور، مو. ۲ - شراب ناب .

[ فر. ] (اِ.) نوعی کمدی که در آن هنرپیشه به وسیلة حرکات ، اعمال و احساسات را بیان کند، بدون آنکه سخنی بگوید.


(اِ. حر.) 1 - نام حرف بیست و هشتم از الفبای فارسی . 2 - (کن .) لب آن گاه که به شکر خنده گشوده شود. ؛ ~ کاتب کنایه از: نابینا، کور. ؛ ~ مطوق کنایه از: آلت مرد، نره .


(مَ یا مِ) (اِ.) 1 - درخت انگور، مو. 2 - شراب ناب .


لغت نامه دهخدا

میم . (اِ) نام حرف بیست وهشتم از الفبای فارسی و بیست وچهارم از الفبای عربی . رجوع به «م » شود.
- اصحاب المیم ؛ آنهائی که مطالب و اسرار و گنجینه های مخفی را جستجو میکنندزیرا نخستین حرف این کلمه «م » است . (دزی ج 2 ص 630).
- چو میم ؛ مخفف چون میم . مانند میم . سخت تنگ به سان حلقه ٔ میم :
شاد و خرم زی و می میخور از دست بتی
که بود جایگه بوسه ٔ او تنگ چو میم .

؟ (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390).


کاین خط پیوسته بهم در چو میم
ره ندهد تا نکنندش دو نیم .

نظامی .


- چون میم ؛ مانند میم . رجوع به ترکیب قبل شود.
- حلقه ٔ میم ؛ دهان تنگ معشوق . (یادداشت مؤلف ).
- مانند حلقه ٔ میم ؛سخت تنگ . (یادداشت مؤلف ) :
دهان تنگ تو میم است گوئی
شکنج زلف تو جیم است گوئی .

نظامی .


- میم بودن ؛ شبیه حرف «م » بودن . سخت تنگ بودن . به سان حلقه ٔ «م » بودن .
- میم حلقه دار ؛ میم مطوق .رجوع به میم مطوق شود.
- میم زراندود ؛ کنایه از ماه . (آنندراج ).
- میم کاتب ؛ نابینا وکور. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). کنایه از کورچشم . (غیاث ).
- میم مطوق ؛ آلت مردی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نره . میم حلقه دار :
آنچه از آن مال در این صوفی است
میم مطوق الف کوفی است .
نظامی (گنجینه ٔ گنجوی ص 151 و مخزن الاسرار ص 142).
|| کنایه از لب آنگاه که به شکرخنده گشوده شود. || کنایه از دوات . (آنندراج ). || چاه . (ناظم الاطباء). || کنایه از مقعد. (آنندراج ).

میم . (اِخ ) دهی از دهستان نیم بلوک بخش قائن شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی شمال باختری قائن سر راه شوسه ٔ قائن به گناباد. در جلگه ٔ گرم سیر با 272 تن سکنه آبش از قنات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


میم . (ع اِ) نبیذ. (مهذب الاسماء). شراب ناب . (آنندراج ) (برهان ). شراب صاف و خالص و شراب ناب . (ناظم الاطباء).


میم . (فرانسوی ، اِ) نوعی کمدی که در آن هنرپیشه بوسیله ٔ حرکات اعمال و احساسات را بیان کند بدون آنکه سخنی بگوید.


میم . [ م َ / م ِ ] (اِ) درخت انگور. مو. تاک . رز. (از فرهنگ نظام ). || شراب . می .


میم . [ م َ ی َ ] (اِ) نام نوائی است از موسیقی . (ناظم الاطباء). نام مقامی است . (شعوری ).


میم . [ م َ ی َ ] (اِخ ) در شاهنامه نام مکانی است به مشرق ایران :
چو برخاست آواز کوس از میم
همان گرد چون آبنوس از جرم .

فردوسی .



میم . [ م ِ ی َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم ، واقع در 8هزارگزی جنوب شرقی کهک . کوهستانی و سردسیر. تعداد سکنه 600 تن . آبش از قنات و محصولش غلات و پنبه و میوه جات است . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . یک مناره ٔ سنگی در اراضی مزرعه ٔ نو و امامزاده و آثار قلعه خرابه ٔ قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


مئم. [ م ِ ءَم م ] ( ع ص ، اِ ) دلیل و هادی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دلیل هادی. ( از ذیل اقرب الموارد ). || شتری که پیشرو شتران قافله باشد. مؤنث آن مِئَمَّة.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شتر نری که پیشرو شتران نر باشد. مؤنث آن مئمة. ( از ذیل اقرب الموارد ).

میم. ( فرانسوی ، اِ ) نوعی کمدی که در آن هنرپیشه بوسیله حرکات اعمال و احساسات را بیان کند بدون آنکه سخنی بگوید.

میم. ( اِ ) نام حرف بیست وهشتم از الفبای فارسی و بیست وچهارم از الفبای عربی. رجوع به «م » شود.
- اصحاب المیم ؛ آنهائی که مطالب و اسرار و گنجینه های مخفی را جستجو میکنندزیرا نخستین حرف این کلمه «م » است. ( دزی ج 2 ص 630 ).
- چو میم ؛ مخفف چون میم. مانند میم. سخت تنگ به سان حلقه میم :
شاد و خرم زی و می میخور از دست بتی
که بود جایگه بوسه او تنگ چو میم.
؟ ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ).
کاین خط پیوسته بهم در چو میم
ره ندهد تا نکنندش دو نیم.
نظامی.
- چون میم ؛ مانند میم. رجوع به ترکیب قبل شود.
- حلقه میم ؛ دهان تنگ معشوق. ( یادداشت مؤلف ).
- مانند حلقه میم ؛سخت تنگ. ( یادداشت مؤلف ) :
دهان تنگ تو میم است گوئی
شکنج زلف تو جیم است گوئی.
نظامی.
- میم بودن ؛ شبیه حرف «م » بودن. سخت تنگ بودن. به سان حلقه «م » بودن.
- میم حلقه دار ؛ میم مطوق.رجوع به میم مطوق شود.
- میم زراندود ؛ کنایه از ماه. ( آنندراج ).
- میم کاتب ؛ نابینا وکور. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ). کنایه از کورچشم. ( غیاث ).
- میم مطوق ؛ آلت مردی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نره. میم حلقه دار :
آنچه از آن مال در این صوفی است
میم مطوق الف کوفی است.
نظامی ( گنجینه گنجوی ص 151 و مخزن الاسرار ص 142 ).
|| کنایه از لب آنگاه که به شکرخنده گشوده شود. || کنایه از دوات. ( آنندراج ). || چاه. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از مقعد. ( آنندراج ).

میم. ( ع اِ ) نبیذ. ( مهذب الاسماء ). شراب ناب. ( آنندراج ) ( برهان ). شراب صاف و خالص و شراب ناب. ( ناظم الاطباء ).

میم. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) درخت انگور. مو. تاک. رز. ( از فرهنگ نظام ). || شراب. می.

میم. ( اِخ ) دهی از دهستان نیم بلوک بخش قائن شهرستان بیرجند، واقع در 50 هزارگزی شمال باختری قائن سر راه شوسه قائن به گناباد. در جلگه گرم سیر با 272 تن سکنه آبش از قنات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

میم. [ م َ ی َ ] ( اِ ) نام نوائی است از موسیقی. ( ناظم الاطباء ). نام مقامی است. ( شعوری ).

میم. [ م ِ ی َ ] ( اِخ ) دهی جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم ، واقع در 8هزارگزی جنوب شرقی کهک. کوهستانی و سردسیر. تعداد سکنه 600 تن. آبش از قنات و محصولش غلات و پنبه و میوه جات است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. یک مناره سنگی در اراضی مزرعه نو و امامزاده و آثار قلعه خرابه قدیمی دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

فرهنگ عمید

نام حرف «م».


نوعی نمایش که در آن بازیگر بدون آنکه سخن بگوید، با انجام حرکات خاص، احساسات و عواطف خود را بیان می‌کند.


نوعی نمایش که در آن بازیگر بدون آنکه سخن بگوید، با انجام حرکات خاص، احساسات و عواطف خود را بیان می کند.
نام حرف «م».

دانشنامه عمومی

میم (به انگلیسی: meme) یا مِم (به فرانسوی: mème) ایده، رفتار یا روشی است که از طریق فرهنگ از فردی به فرد دیگر منتشر می شود – اغلب با هدف انتقال یک پدیدهٔ مشخص، موضوع یا معنایی که توسط آن بازنمایی می شود. یک مم به عنوان واحدی عمل می کند برای انتقال ایده های فرهنگی، نمادها، یا رسم هایی که قابل انتقال هستند از ذهنی به ذهن دیگر از طریق نوشتار، سخنرانی، ژست ها، مناسک یا سایر پدیده های تقلیدپذیر با مضمونی قابل تقلید.
ما میان این مفهوم مم ها را به عنوان همسانی برای ژن ها در نظر می گیرند، از این منظر که آن ها خود-تکثیر، جهش یابنده و واکنش پذیر نسبت به فشارهای انتخاب کننده هستند. طرفداران این گونه استدلال می کنند که مم ها پدیده هایی ویروس مانند هستند که ممکن است از طریق انتخاب طبیعی به روشی مشابه تکامل طبیعی به وجود بیایند. مم ها این کار را از طریق فرایندهای تغییر، تقلید، رقابت و توارث انجام می دهند که هر کدام از آن ها بر موفقیت تکثیرپذیری آن اثر می گذارد. مم ها از طریق رفتاری که در میزبانان خود شکل می دهند تکثیر می شوند. مم هایی که با فراوانی کمتری منتشر شوند منقرض خواهند شد، در حالی که ممکن است سایر آن ها باقی مانده، پخش شده و کم و بیش تقلید شوند. مم هایی که با بالاترین اثرگذاری تکرار شوند موفقیت بیشتری را نیز کسب می کنند و برخی نیز به نحو کارآمدی تکثیر می شوند، حتی زمانی که آن ها برای به زیستی میزبانان خود زیان بخش نشان داده است.
حوزه ای از مطالعات که «ممتیکس» نامیده می شود در دههٔ ۱۹۹۰ میلادی پدید آمد تا مفاهیم انتقال مم ها را تحت چارچوب مدلی کاملی بررسی کنند. منتقدان از طیف های مختلف عقیده امکان آزمون مم ها به لحاظ تجربی توسط مطالعات دانشگاهی را به چالش کشیده بود، اگر چه پیشرفت ها در زمینه عکسبرداری از فعالیت های عصبی امکان مطالعات تجربی را ایجاد کرده است، برخی مفسران در علوم اجتماعی ایده ای که براساس آن کسی بتواند فرهنگ ا در قالب واحدهایی مجزا طبقه بندی کند مورد پرسش قرار می دهند و به طور خاص در مورد ذات زیستی بنیان های این تئوری موضع انتقادی داشته اند.
سایرین نیز استدلال می کنند که این نوع از کاربرد این مفهوم نتیجه برداشت نادرست از طرح اصلی است.

دانشنامه آزاد فارسی

میم (لال بازی)
رجوع شود به:پانتو

گویش مازنی

/mim/ مومی که از آب کردن عسل به دست آید

مومی که از آب کردن عسل به دست آید



کلمات دیگر: