ممنون. [ م َ ] ( ع ص ) مرد سست. || مرد توانا. از اضداد است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بهترین و اقصی از هر چیزی که نزد کسی باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بهترین از هر چیزی که نزد کسی باشد. || بریده شده. قطعشده. ( از ناظم الاطباء ). مقطوع. ( اقرب الموارد ) :
پر من بگشای تا بیرون پرم
در حدیقه ذکر ناممنون پرم.
مولوی ( مثنوی ).
- اجر غیرممنون ؛ پاداش ابدی و سرمدی و همیشگی. ( ناظم الاطباء ) : ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم اجر غیرممنون. ( قرآن 8/41 ).
- اجر ناممنون ؛ اجر غیرممنون :
بعداز این از اجر ناممنون بده
هرکه خواهد گوهر مکنون بده.
مولوی ( مثنوی ).
|| نعمت داده شده و منت نهاده شده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). احسان کرده شده. ( ناظم الاطباء ). سپاسدار. سپاسگزار. سپاس پذیر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- غیرممنون ؛ بی منت :
کریمانه بخشی و منت نخواهی
عطای کریمان بود غیرممنون.
سوزنی.
غیرممنون شناس بخشش او
گرچه بخشش کند بغیر حساب.
سوزنی.
- ممنون شدن ؛ منت دار شدن و احسان و نیکویی پذیرفتن. ( ناظم الاطباء ).
- ممنون کردن ؛ احسان و نیکویی کردن و منت نهادن. ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
دارم و نمی دهم ممنون هم باش . ( امثال و حکم ص 679 ).