کلمه جو
صفحه اصلی

مستعان


برابر پارسی : یاری جسته، یاری بخش

فارسی به انگلیسی

whose aid is asked for, epithet of God


whose aid is asked for, epithet of god

فرهنگ اسم ها

اسم: مستعان (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mostaeān) (فارسی: مستعان) (انگلیسی: mostaean)
معنی: کسی که از او یاری خواسته شود، از صفات خدا، ( در قدیم ) آن که از او یاری می خواهند، ( به مجاز ) از نام ها و صفات خداوند

(تلفظ: mostaeān) (عربی) (در قدیم) آن که از او یاری می‌خواهند ؛ (به مجاز) از نام‌ها و صفات خداوند .


فرهنگ فارسی

یاری خواسته شده، کسی که ازاواستعانت کنند
(اسم ) ۱- کسی که از اوکومک خواسته شده یاری جسته . ۲ - صفتی است از صفات خدا.
نامی از نامهای باری تعاللی

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِمف . ) یاری خواسته شده ، کسی که از او استعانت کنند.

لغت نامه دهخدا

مستعان. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از استعانة.یاری خواسته شده. یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند. ( غیاث ) ( آنندراج ). معول. ( منتهی الارب ).آنکه یاری از او خواهند. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). رجوع به استعانة شود : قال رب احکم بالحق و ربنا الرحمان المستعان علی ما تصفون. ( قرآن 112/21 ).
چه گوئی بود مستعین مستعان گر
نباشد چنین مستعین مستعان را.
ناصرخسرو.
خواهد ز تو استعانت ایرا
بهتر ز تو مستعان ندیده ست.
خاقانی.
این فال ز سعد مستعار است
هستیش ز مستعان ببینم.
خاقانی.
عدل شاه مستعان ملهوفان ، مستغاث مظلومان ، و مستمسک مهجوران است. ( سندبادنامه ص 112 ).
گفت صوفی قادر است آن مستعان
که کند سودای ما را بی زیان.
مولوی ( مثنوی ).
چون ستد زو نان بگفت ای مستعان
خوش به خان و مان خود بازش رسان.
مولوی ( مثنوی ).

مستعان. [ م ُ ت َ ] ( اِخ ) نامی از نامهای باری تعالی. ( از مهذب الاسماء ) :
ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم
کان تکیه عار بود که بر مستعار کرد.
سعدی.

مستعان . [ م ُ ت َ ] (اِخ ) نامی از نامهای باری تعالی . (از مهذب الاسماء) :
ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم
کان تکیه عار بود که بر مستعار کرد.

سعدی .



مستعان . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعانة.یاری خواسته شده . یعنی کسی که از او استعانت کنند و یاری خواهند. (غیاث ) (آنندراج ). معول . (منتهی الارب ).آنکه یاری از او خواهند. (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به استعانة شود : قال رب احکم بالحق و ربنا الرحمان المستعان علی ما تصفون . (قرآن 112/21).
چه گوئی بود مستعین مستعان گر
نباشد چنین مستعین مستعان را.

ناصرخسرو.


خواهد ز تو استعانت ایرا
بهتر ز تو مستعان ندیده ست .

خاقانی .


این فال ز سعد مستعار است
هستیش ز مستعان ببینم .

خاقانی .


عدل شاه مستعان ملهوفان ، مستغاث مظلومان ، و مستمسک مهجوران است . (سندبادنامه ص 112).
گفت صوفی قادر است آن مستعان
که کند سودای ما را بی زیان .

مولوی (مثنوی ).


چون ستد زو نان بگفت ای مستعان
خوش به خان و مان خود بازش رسان .

مولوی (مثنوی ).



فرهنگ عمید

کسی که از او استعانت می کنند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] مستعان اسمی است برای خداوند تعالی، برای این که هیچ کس، انسان را کمک نمی کند، مگر این که او را از هدفش دور می گرداند و فقط خداوند است که شایسته کمک گرفتن می باشد.
ترجمه شرح الاسماء الحسنی از علّامه سیدحسین همدانی دورودآبادی

پیشنهاد کاربران

یاری رسان

یاری شده


کلمات دیگر: