کلمه جو
صفحه اصلی

انسان


مترادف انسان : آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس

متضاد انسان : جن، دد، دیو

برابر پارسی : آدم، آدمی، مردم، مردمان

فارسی به انگلیسی

anthropo-, earthling, one, human, humanity, man, mankind, mortal, person, wight, humankind


that manner, (in) that manner, anthropo-, earthling, one, human, humanity, mankind, mortal, person, wight, humankind, body, homo sapiens

man, human


فارسی به عربی

انسان , رجل

عربی به فارسی

انساني , وابسته بانسان , داراي خوي انساني , فاني , فناپذير , از بين رونده , مردني , مرگ اور , مهلک , مرگبار , کشنده , خونين , مخرب , انسان


مترادف و متضاد

man (اسم)
آدم، رفیق، مرد، شخص، نوکر، انسان، شوهر، فرد، مردی، بشر، نفر، ادمی، مهره شطرنج

mortal (اسم)
انسان

homo (اسم)
آدم، انسان

آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس ≠ جن، دد، دیو


فرهنگ فارسی

آدمی، مردم، بشر، اناسی و آناس جمع
( اسم ) ۱ - جانوری از تیر. نخستینیان از شاخ. پستانداران از گون. آدمها که بسبب رشد کامل مغز از دیگر جانوران ممتاز است و قدرت بیان افکار بوسیل. تکلم و خط دارد و تنها جانوریست که همیشه ایستاده راه میرود . جمع : انسانها انسانات یا انسان برفی . ۲ - مردمک دیده سیاه. چشم .
نام سوره هفتاد و ششم از قران مجید . مکی . دارای ۳۱ آیه آن را سوره دهر نیز نامند .

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (اِ. ) آدمی ، مردم ، بشر. ج . اناس و آناس .

لغت نامه دهخدا

انسان . [اِ ] (اِخ ) نام سوره ٔ هفتاد و ششم از قرآن مجید. مکی است و دارای 31 آیه . آن را سوره ٔ دهر نیز نامند.


انسان . [ اِ ] (ع اِ) مردم ، واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . مردم . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء) (السامی ). آدمی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حیوانات ناطق . (ازتعریفات جرجانی ). در اصل انس بود، الف و نون مزیدتان بدان ملحق شده ، و این مأخوذ است از انس بالضم که به معنی الفت گرفتن و ظاهر شدن است و بعضی گفته اند که مأخوذ از نسیان است . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).بشر. آدمیزاد. آدمیزاده . آدم زاده . انس . اناس . ناس . خلق . (یادداشت مؤلف ). موجود سخنگوی میرنده . (جامع الحکمتین از فرهنگ علوم عقلی ). انسان نام است برای جسد معین و نفس معین که ساکن در آن جسد است و جسد و نفس دو جزء برای انسانند، یکی از آندو جزء شریف است ...یکی مانند درخت است و دیگری مانند ثمره ٔ درخت ، نفس راکب و جسد مرکوب است . (از رسائل اخوان الصفا بنقل از فرهنگ علوم عقلی ) : انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج . (قرآن 2/76)؛ بیافریدیم ما این مردم را از نطفه ای آمیخته . (کشف الاسرار میبدی ج 10 ص 313).
امهات و نبات با حیوان
بیخ و شاخند وبارشان انسان .

ناصرخسرو.


جان و انسان بنده ٔ فرمانبرش بادا مدام
تا به تازی هست انسان آدمی و جان پری .

سوزنی .


نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهیمه من ز انسان .

خاقانی .


نیک آمده است زلزلت الارض هین بخوان
بر مالها و قال الانسان مالها.

خاقانی .


گر بصورت آدمی انسان بدی
احمد و بوجهل هم یکسان بدی .

مولوی .


چشم نابینا، زمین و آسمان
زان نمی بیند که انسانیش نیست .

سعدی .


مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم با انسان کنند.

حافظ.


- انسان کامل ؛ عبارت است از جمیع مراتب الهیه و کونیه از عقول و نفوس کلی و مراتب طبیعی تا آخر تنزلات وجود. (از شرح فصوص الحکم قیصری ص 10). در تصوف ، بالاترین مقامی که انسان بدان تواند رسید یعنی مرتبه ٔ فناء فی اﷲ:
کون جامع نزدما انسان بود
ورنباشد این چنین حیوان بود
جامع انسان کامل را بخوان
معنی مجموع قرآن را بدان
نقش می بندد جمال ذوالجلال
در خیال صورت او بر کمال .

شاه نعمت اﷲ ولی .


انسان کامل است که مجلای ذات اوست
مجموعه ای که جامع ذات و صفات اوست
انسان کامل است که اوکون جامع است
تیغولایت است که برهان قاطع است .
k05l)_

انسان. [ اِ ] ( ع اِ ) مردم ، واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . مردم. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( مؤید الفضلاء ) ( السامی ). آدمی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). حیوانات ناطق. ( ازتعریفات جرجانی ). در اصل انس بود، الف و نون مزیدتان بدان ملحق شده ، و این مأخوذ است از انس بالضم که به معنی الفت گرفتن و ظاهر شدن است و بعضی گفته اند که مأخوذ از نسیان است. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ).بشر. آدمیزاد. آدمیزاده. آدم زاده. انس. اناس. ناس. خلق. ( یادداشت مؤلف ). موجود سخنگوی میرنده. ( جامع الحکمتین از فرهنگ علوم عقلی ). انسان نام است برای جسد معین و نفس معین که ساکن در آن جسد است و جسد و نفس دو جزء برای انسانند، یکی از آندو جزء شریف است...یکی مانند درخت است و دیگری مانند ثمره درخت ، نفس راکب و جسد مرکوب است. ( از رسائل اخوان الصفا بنقل از فرهنگ علوم عقلی ) : انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج. ( قرآن 2/76 )؛ بیافریدیم ما این مردم را از نطفه ای آمیخته. ( کشف الاسرار میبدی ج 10 ص 313 ).
امهات و نبات با حیوان
بیخ و شاخند وبارشان انسان.
ناصرخسرو.
جان و انسان بنده فرمانبرش بادا مدام
تا به تازی هست انسان آدمی و جان پری.
سوزنی.
نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهیمه من ز انسان.
خاقانی.
نیک آمده است زلزلت الارض هین بخوان
بر مالها و قال الانسان مالها.
خاقانی.
گر بصورت آدمی انسان بدی
احمد و بوجهل هم یکسان بدی.
مولوی.
چشم نابینا، زمین و آسمان
زان نمی بیند که انسانیش نیست.
سعدی.
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم با انسان کنند.
حافظ.
- انسان کامل ؛ عبارت است از جمیع مراتب الهیه و کونیه از عقول و نفوس کلی و مراتب طبیعی تا آخر تنزلات وجود. ( از شرح فصوص الحکم قیصری ص 10 ). در تصوف ، بالاترین مقامی که انسان بدان تواند رسید یعنی مرتبه فناء فی اﷲ:
کون جامع نزدما انسان بود
ورنباشد این چنین حیوان بود
جامع انسان کامل را بخوان
معنی مجموع قرآن را بدان
نقش می بندد جمال ذوالجلال
در خیال صورت او بر کمال.
شاه نعمت اﷲ ولی.

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) جانداری از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز، که روی دو پا راه می رود و به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر است.
۲. شخص، فرد.
۳. (صفت ) خوب و پایبند به اصول اخلاقی.
۴. هفتاد وششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۳۱ آیه، دهر، ابرار، هل اتی.
* انسان نِئاندِرتال: انسان اولیه متعلق به ۴۰ هزار سال قبل که در غارهای آسیای مرکزی و اروپا زندگی می کرد. &delta، جمجمة آن نخستین بار در سال ۱۸۶۵ میلادی در درۀ نئاندرتال (در آلمان، نزدیک دوسلدورف ) به دست آمد.

۱. (زیست‌شناسی) جانداری از راستۀ پستانداران با ده انگشت کارساز، که روی دو پا راه می‌رود و به سبب داشتن مغز پیشرفته قادر به تکلم و تفکر است.
۲. شخص؛ فرد.
۳. (صفت) خوب و پایبند به اصول اخلاقی.
۴. هفتاد‌وششمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۳۱ آیه؛ دهر؛ ابرار؛ هل‌اتی.
⟨ انسان نِئاندِرتال: انسان اولیه متعلق به ۴۰ هزار سال قبل که در غارهای آسیای مرکزی و اروپا زندگی می‌کرد. Δ جمجمة آن نخستین بار در سال ۱۸۶۵ میلادی در درۀ نئاندرتال (در آلمان، نزدیک دوسلدورف) به‌دست آمد.


دانشنامه عمومی

آدم مردم


آنسان. آنسان
کره جنوبی
فهرست شهرهای کره جنوبی
مختصات: ۳۷°۱۹′ شمالی ۱۲۶°۵۰′ شرقی / ۳۷٫۳۱۷°شمالی ۱۲۶٫۸۳۳°شرقی / 37.317; 126.833شهر آنسان (به کره ای: 안산) (به انگلیسی: Ansan) با جمعیت ۶۸۱٫۵۹۰ نفر در ایالت گیونگی-دو در کشور کره جنوبی واقع شده است. به دلیل صنعتی بودن این شهر تعداد زیادی کارگران مهاجر در اینجا بطور قانونی یا غیرقانونی مشغول به کار هستند. بیشتر کارگاران خارجی در محله وانگوگ دونگ 원곡동 زندگی می کنند

فرهنگ فارسی ساره

آدم


نقل قول ها

انسان
• «از این آدمی شگفتی گیرید: با پیه می نگرد و با گوشت سخن می گوید: و با استخوان می شنود، و از شکافی دم برمی آورد.» نهج البلاغه، کلمات قصار، ۸ -> علی بن ابی طالب
• «مردم بر دو گونه اند: یابنده ای که به یافته هایش بسنده نمی کند و جوینده ای که نمی یابد.» بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۴۹ -> علی رضا
• «انسان یگانه حیوانی است که تا وقتی طعمه خود را نخورده با او خیلی دوستانه رفتار می کند.»ساموئل باتلر بدون منبع• «انسان ها یگانه حیواناتی هستند که من از آن ها سخت وحشت دارم.»• «انسان در این عالم چون شبح سرگردانی است که هنگام عبور از این راه حتی سایه ای از خود به یادگار نمی گذارد.»• «انسان خود را نمی شناسد مگر در هنگام فقر و بدبختی.»آلفرد دو موسه• «انسان فرزند محیط وجامعه ای است که در آن نشو ونما می نماید.»• «بدترین مردم کسی است که از بدگمانی بسیار به هیچ کس اطمینان ندارد و از بدکاری بسیار هیچ کس به او اطمینان ندارد.»اقلیدس• «انسان، ماشین خیلی پیچیده ای است. ما باید به انسان بودن مان، به داشتن ظرفیت فراتر رفتن از آنچه هستیم، غلبه بر ترس و تاریکی افتخار کنیم. ما انسان ها جستجوگران روشنایی هستیم.» -> اینگرید بتانکورت
• «انسان فطرتاً موجودی تراژیک است. به محض اینکه بر زندگی پیرامونش آگاهی می یابد، پی می برد که باید دیر یا زود آن را ترک کند. تراژدی در همین جا نهفته است. موجودات دیگر نمی دانند که خواهند مُرد، اما انسان می داند که هر زندگی باید پایان پذیرد و می داند کمه این پایان تا ابد با انسان همراه است. او خویشان و دوستان را از دست می دهد و مرگ هم بی وقفه او را تهدید می کند. زندگی در بستر مسائل اجتماعی، آمیزه ای از شادی ها و اندوه ها، یافتن ها و از دست دادن ها، کامیابی ها و ناکامی هاست.» -> چنگیز آیتماتوف

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] انسان اصلش از «إِنْسیان» است، زیرا لغت شناسان عربی، مصغّر آن را «اُنیسیانْ» دانسته اند. «یای» آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت می کند و به سبب کثرت استعمال حذف شده است. (لسان العرب، ج1، ص231؛ مجمع البحرین، ج1، ص121)
در وجه تسمیه انسان به این نام گفته شده است: با توجه به این که انسان اصلش «انسیان» بوده و آن هم از «نسیان» است و انسان چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام نامیده شد. (تاج العروس، ج4، ص102؛ لسان العرب، ج1، ص232ـ231)
یا بدان جهت انسان نامیده شد که می تواند بین خود و سایر مخلوقات اُنس و الفت برقرار کند.(تفسیر صدرالمتألهین، ج2، ص301)
اصطلاحات انسان، بشر و آدم هر سه تقریباً بر افراد انسان صدق می کند لکن به لحاظی با هم فرق دارند، در بین اهل لغت کلمه انسان و بشر عَلَمْ برای نوع انسان بکار رفته است لکن اکثر اهل لغت واژه «آدم» را عَلَمْ برای شخص گرفته اند. برخی هم آن را مثل انسان و بشر برای «نوع» بکار برده اند.
در قرآن هر کجا کلمه بشر بکار رفته منظور جسم ظاهری، پوست و بدن انسان است و هر کجا کلمه «انسان» بکار رفته است مراد باطن، کمالات و استعدادهای درونی او است. (قاموس قرآن، ص38 و 132 و 192)
کلمه «انسان» در قرآن شصت و پنج بار و کلمه «بشر» سی و پنج بار و کلمه آدم بیست و پنج بار بکار رفته است.
علما آنرا به حیوان ناطق تعریف کردند و ناطق نزد آنان به معنی مدرک کلیات است. گویند امتیاز او از سایر حیوانات آن است که حیوانات فقط به جوارح و اعضای بدنی حس می کنند و انسان به غیر آلات بدن نیز تعقل دارد، فرق حس و عقل آن است که باید آنچه ما حس می کنیم مانند نور و حرارت و بوی و غیر آن از جسمی باشد که در یکی از جوانب ما قرار گرفته و در یکی از اعضای ما تأثیر کند اگر چیزی فعلاً موجود نباشد، حس نمی کنیم و اگر در اعضای بدن ما تأثیر نکند به سبب دوری یا حاجب نیز حس نمی کنیم و اگر جوارح و آلات حس ناقص باشد باز حس نمی کنیم.
چون چیزی که نیست تأثیردر بدن ندارد و عضو آفت ناک متاثر نمی شود وقتی چیزی را حس کردیم همان یکی را حس کرده ایم در همان وقتی که حاضر بود و افراد دیگر احساس دیگر می خواهند و آن فرد هم در وقت دیگر همچنین.

[ویکی الکتاب] معنی إِنسَانُ: آدمیزاد
معنی بَشَرَیْنِ: دو بشر- دو انسان
معنی سَکَنٌ: هر چیزی است که انسان به وسیله آن سکونت و آرامش یابد
معنی سَوْءَةَ: چیزی که انسان را خوشایند نباشد
معنی مُعْتَرَّ: فقیری که برای طلب حاجت نزد انسان آمده باشد .
معنی قَضْباً: سبزیجات تر و تازه ای که انسان آن را میخورد
معنی بَشَر: بشر- انسان - آدمی - ظاهر پوست انسان (در عبارت "لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ "،جمع بشره)
معنی عَجَبٌ: عجیب (عجب و تعجب به معنای این است که امری که سببش برای انسان معلوم نیست بر نفس آدمی هجوم آورد و انسان ناگهانی با آن روبرو شود)
معنی دَمَّرَ: هلاک کرد(اعم از انسان ،جنبندگان و اموال)
معنی نَجَسٌ: نجس - هر چیز پلیدی که طبع انسان از آن تنفر داشته باشد
معنی تُدَمِّرُ: هلاک می کند (اعم از انسان ،جنبندگان و اموال)
معنی رَجُلٍ: کلمه رجل دلالت بر انسان قوی در اراده و تعقل دارد
معنی خَرْجاً: آن چیزی است که برای مصرف شدن در حاجتی از حوائج ، از مال انسان خارج میگردد .
معنی دَمَّرْنَا: هلاک کردیم (اعم از انسان ،جنبندگان و اموال)
ریشه کلمه:
انس (۳۳۸ بار)

این کلمه 65 بار در قرآن مجید بکار رفته است، با مراجعه به موارد آن خواهیم دید که از آن جسد ظاهری و صورت ظاهری مراد نیست چنانکه در بشر مراد است، بلکه باطن و نهاد و استعداد و انسانیّت و عواطف او در نظر است، مثل ، ، ، ، در آیاتی که راجع به اول خلقت و عنوان آنها انسان است مثل ، اگر در ما قبل و ما بعد آیات دقت شود خواهیم دید که صورت ظاهر از آنهامراد نیست. فرق مشروح میان انسان و بشر در بشر خواهد آمد، بعضی از آنچه قرآن درباره انسان آورده به قرار ذیل است: 1- انسان از گل خشک شده از لجن سیاه و بد بو و کهنه آفریده شده تفضیل این سخن در آدم دیده شود. 2- انسان نسبت به ذاتش و جنبه حیوانیّتش، ضعیف آفریده شده است و ستمگر، نا سپاس، عجول، تنگ چشم، مجادله کن، نادان، خودپسند، کم صبر، پر طمع و یاغی است، ولی نسبت به جوهره انسانیّت و ایمان و درک و تربیت و عقلش، یک موجود بسیار عالی و پر ارزش است، او و جن دو موجود بسیار با ارزش روی زمین و حامل امانت و تکلیف خداوندی‏اند و قرآن از آن دو ثَقَلان (دو چیز پر قیمت و وزین) تعبیر می‏کند . آری انسان در مرحله اول مشمول «اِنَّ الاِنسانِ لَظَلومُ کَفّار - وَ کانَ الاِنسانُ عَجوُلا - وَ کانَ الاِنسانُ اَکَثَرَ شَیی‏ءِ جَدَلا - اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهولا - اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلوعاً - خُلِقَ الاِنسانُ ضَعیفاً - وَ کانَ الاِنسانُ کَفُوراً» است و در مرحله‏ی دوّم از اهل «اِنَّهُ مِنْ عَبادِنا المُخلَصین - اِنّا وَجَدْناهُ صَابراً نِعْمَ الْعَبدْ اِذا ذُکِرَ اللَّه وَجلَت قُلُبُهُم - لا تُلهیهِم تِجارَةٌ وَ لا یَبعٌ عَن ذِکْرِ اللَّه - یَبیتونَ لرَبِّهِم سُجَّداً وَ قیاماً - وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَمَ» می‏باشد.

[ویکی فقه] انسان (ابهام زدایی). انسان ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: قرآن• سوره انسان، هفتاد و ششمین سوره قرآن کریم کاربردهای دیگر• انسان (بشر)، موجود دوپا و دارای عقل و اراده و تکلیف
...

[ویکی فقه] انسان (بشر). انسان اصلش از «إِنْسیان» است، زیرا لغت شناسان عربی، مصغّر آن را «اُنیسیانْ» دانسته اند. «یای» آخر در تصغیر بر وجود آن در اصل، دلالت می کند و به سبب کثرت استعمال، حذف شده است.
در وجه تسمیه انسان به این نام گفته شده است: با توجه به این که انسان اصلش «انسیان» بوده و آن هم از «نسیان» است، و انسان چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام، نامیده شد. یا بدان جهت انسان نامیده شد که می تواند بین خود و سایر مخلوقات اُنس و الفت برقرار کند. .
اصطلاحات مرادف انسان
اصطلاحات انسان، بشر و آدم، هر سه تقریباً بر افراد انسان صدق می کند، لکن به لحاظی با هم فرق دارند، در بین اهل لغت ، کلمه انسان و بشر عَلَمْ برای نوع انسان به کار رفته است، لکن اکثر اهل لغت واژه «آدم» را عَلَمْ برای شخص گرفته اند. برخی هم آن را مثل انسان و بشر برای «نوع» به کار برده اند. در قرآن هر کجا کلمه بشر به کار رفته، منظور جسم ظاهری، پوست و بدن انسان است، و هر کجا کلمه «انسان» به کار رفته است مراد باطن، کمالات و استعدادهای درونی او است. کلمه «انسان» در قرآن شصت و پنج بار، و کلمه «بشر» سی و پنج بار و کلمه آدم بیست و پنج باربه کار رفته است.
جایگاه بحث از انسان
بحث از ماهیت انسان در منابع کلامی نیز به تناسبی ذیل بحث از تکلیف و این که مکلف در انسان چیست؟ مورد بحث واقع شده است. و برخی این بحث را ذیل مبحث معاد، به تناسب بحث از این که در معاد چه چیزی از انسان بازگشت می کند، مورد بحث قرار داده اند.
اقوال در حقیقت انسان
...

[ویکی فقه] انسان (قرآن). با توجه به این که انسان اصلش «انسیان» بوده و آن هم از «نسیان» است، و انسان چون با خدای خود عهدی بست و فراموش کرد، بدین نام، نامیده شد. یا بدان جهت انسان نامیده شد که می تواند بین خود و سایر مخلوقات، انس و الفت برقرار کند.
انسان، مخاطب اصلی قرآن کریم و محوری ترین موضوع این کتاب است؛ ازاین رو دامنه مباحث مربوط به انسان در قرآن بسیار گسترده است و بسیاری از موضوعات فرعی آن هم، مدخلی مستقل است.
واژه های انسان در قرآن
بدین جهت برای پرهیز از آمیختگی اطلاعات و تکرار آن ها، محدودیت هایی اعمال، و در این مدخل از واژه های «انسان»، «بشر»، «ناس» و آن دسته از آیات که به صورت مستقیم به انسان شناسی مربوط بوده، استفاده شده است.

جدول کلمات

ادم

پیشنهاد کاربران

مرتو، مرتوگ

انسان تازی نیست و ریشه اوستایی دارد و از واژه اوستایی انسان گرفته شده و به احتمال زیاد از آشوری وارد عربی شده

( انسان ) دارای دو ریشه. اول از أُنس و أنیس به این اعتبا که موجودی اجتماعی است و با دیگران اُنس و همنشینی می گیرد و خودش به تنهایی نمی تواند نیاز های خودش را تأمین کند. دوم از ریشه نَسَی به معنای بسیار فراموش کار و دلیل نام گذاری به فراموش کار هم به این دلیل که پدرمان آدم فراموش کرده بود که نباید از میوه ممنوعه بخورد و یا ما هم که فراموش کرده ایم که هدف پروردگار از خلقت ما چیست و فراموش کرده ایم که ما مسافریم و به دنیایی دیگر سفر می کنیم و چند روزی در این دنیا می مانیم.

انسان واژه ای تازی ست و برابر پارسی آن مرگوت می باشد

بنی آدم

به زبان کردی
مرۆڤ

آن گونه ، آن طور

بشر

در پارسی کهن " مشی " ، " مرت " و در اوستا " گئومرت " : به باور ایرانیان باستان مشی ( آدم ) و مشیانه ( حوا ) و سپس مرت و مرتیانه شده و در پایان گئومرت به معنای زنده میرا گردیده و از گیاهی سپند بنام ریواس پدید آمده است ، از اینرو " مشی" بجای واژه انسان و بشر پیشنهاد می گردد.
مشیان= انسانها
مشیمن= انسانیت ، دارای منش انسانی
مشیوار = انسان گونه

آدمی

به زبان ترکی آذری میشه: آدام😊
آدام: انسان
آدام ال: انسان باش
داش داشا یتیشمز آما آدام آداما یتیشر: کوه به کوه نمیرسه ولی ادم به ادم ( انسان ) میرسه😉
آدام کیمین یه: مثل انسان غذا بخور😎



انسان : مَرتو
انسانها: مَرتوان یا مرتوها


انسان یعنی ادمیزاد ❤انسان یعنی ادم ❤ انسان یعنی بشر ❤ انسان یعنی انس ❤ انسان یعنی٫٫٫٫ امید وارم از پیام من خوشتان امده باشد و لایک یادتون نره


بنی شر

مردم

در گویش نیشابوری، اَدَم می گویند.

آیه 11 سوره انسان
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَٰلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا
خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنها روی خندان و دل شادمان عطا نمود.
پس خدا نگه دار آنان از آسیب و گزند آن روز است و شادابی و شادمانی به آنان عطا می کند.
پس خدا آنان را از آسیب آن روز نگاه داشت و شادابی و شادمانی به آنان ارزانی داشت.
خدا ایشان را از شر آن روز نگه داشت و آنان را طراوت و شادمانی بخشید.
( بخاطر این عقیده و عمل ) خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه می دارد و آنها را می پذیرد در حالی که غرق شادی و سرورند!
So Allah will protect them from the evil of that Day and give them radiance and happiness
But Allah will deliver them from the evil of that Day, and will shed over them a Light of Beauty and ( blissful ) Joy.
WikiAhlolbait: آیه_11_سوره_انسان

مرۆڤ که یعنی انسان ، بشر

آن طور - این طور - به این گونه

انسان
هومَن : دارای اندیشه نیک ، همریشه با واژه انگلیسی human
تَهمتَن : تَهم به مینه تخم است ؛دارای تَن تُخمه دار ( اِسپِرم دار ) ، میتواند بزاید و بزایاند ( نه تنها برنام و لقب رُستم که نام تمام انسان ها است ) .
مَنوچ ، مَنوش : اندیشمند، همریشه با واژه آلمانی Mensch
مَرتُم یا مَرتُخم یا مردم : مَر یعنی زیاد ، فراوان ، بسیار ؛ همریشه با واژه انگلیسی more و آلمانی mehr و دُم ، تُم به مینه تُخم : یعنی تخمه زیاد شونده ، اگرچه برخی مردم را به تخمه نوشونده معنی کرده اند ( مینیده اند ) [ مَر = نو و دُم = تخم ] با این روشنگری که می میرد و با زاییدن و زایاندن نو می شود.


حقایقی جالب در مورد انسان که تا کنون در اندیشه انسان خطور نکرده است. انبیاء و اولیا ، مفسرین احادیث و آیات و روایات ، متکلمین و فقیهان، راویان و داستان سرایان، حکیمان و فلاسفه، ادیبان و شاعران و هنر مندان، عارفان، جواهر و اعراض شناسان، روان کاوان و روان شناسان و بالاخره دانشمندان علوم طبیعی و تجربی همگی نتوانسته اند به این حقایق دست یابند. خوانندگان گرامی این سایت اولین انسان هایی هستند که از این طریق با این حقایق آشنا میگردند، البته بطور اختصار و اجمال. خداوند متعال در مشیت ازلی و در طرح مطلق خلقت و آفرینش برای انسان تنها یک زندگی دنیوی و یک سرنوشت جنسی و یک عشق مربوط به آن از پیش تعیین ننموده بلکه هفت زندگی و پنج نوع سرنوشت جنسی و پنج عشق مختلف. هرکدام از این زندگی ها در سامان و نظم کیهانی به ظهور می رسند و سپری میگردند. این نظم و سامان های کیهانی هرکدام از طریق انبساط و انقباض خود کیهان یکی پس از دیگری به نوبت و با نظم و ترتیبی خارالقعاده در چهار چوب طرح مطلق آفرینش ایجاد می گردند. زندگی انسان در زنجیره طولانی تولد و مرگ کیهان فقط ظاهر و محو میگردد، اما هرگز نیست، نابود و یا معدوم نمیگردد. زیرا زندگی هر فرد انسانی جزئی از زندگی جاودانه خود خداوند می باشد. هر انسانی دارای یک تمایل جنسی نیست بلکه دارای تمایلات جنسی پنجگانه یا به لسان عربی الجنسیتهُ المیل وَ الخمسه. هر فرد انسانی در وجود خود دارای شش انسان دیگر می باشد که بصورت امکانات بالقوه، قوا و استعداد های محض ، صِوَر ذهنی و اعیان ثابته ذاتی در صف پشت سر هم به نوبت نشسته اند و در انتظار به ظهور رسیدن و به فعلیت در آمدن و شکوفا شدن به سر می برند. طبیعت فعلی با نسبت ماده - روح و کنونی توانائی فراهم نمودن شرائط و مقتضیات به فعل تبدیل شدن این امکانات بالقوه ( یا استعلایی ) را ندارد. لذا این طبیعت دوباره باید خلق شود و نسبت بین روح و ماده طوری تغییر کند که این اعیان ثابته ذاتی به اعیان متغیره شهودی تبدیل شوند و به ظهور عینی و واقعی برسند. این طبیعت به همراه کیهان بر انقباض مجدد در مرکز جهان بطور کامل ذوب میگردد و به دمای محض تبدیل میگردد و پس از انبساط مجدد، کل کیهان و طبیعت دوباره با کیفت دیگری به ظهور خواهند رسید و هر فرد انسانی دو باره در زادگاه فعلی خود از مادر متولد خواهد شد و زندگی دوم خودرا آغاز خواهد کرد. هر هفت زندگی از این طریق ایجاد می شوند. پس از اینکه این هفت زندگی یکی پس از دیگری به ظهور رسیدند و محو گردیدند، آنگاه هفت عالم و هفت زندگی بعدی آغاز خواهند شد، اما نه بطور تکرار مکررات خسته کننده بلکه هر بار هرکدام در سطحی برتر از سطح قبلی و الا آخر تا رسیدن به سر حد کمال و سعادت اخروی ، شناخت مطلق خویشتن و هستی و جزئیات طرح خلقت و شناخت خداوند. علاوه بر این، هدف و مقصد و معنی و مفهوم زندگی انسانی رسیدن به زوجیت با خود و تجربه عشق خویشتن می باشد. در صورت علاقه خواننده گرامی میتواند در همین سایت در بحث هفت عالم جزئیات را از نظر بگذراند.

عبارت خبری " اِنا " به زبان عربی به معنای " من هستم " می باشد. لذا " اِن " به معنای من. کلمه " سان " در زبان فارسی به معنای : شبیه ، مثل و مانند می باشد، به سان گل و بلبل. بنابر این اِن باضافه سان یا انسان به معنای مثل و مانند من می باشد. اگر خداوند متعال بر طبق مستندات بعضی کتب دینی از فرشتگان دعوت نموده و فرموده باشد : بیایید اورا مثل و مانند خود خلق کنیم، منظورش انسان بوده است. یعنی هم مرد هم زن و هم کودک و نه تنها مرد.
اِنا الحق حلاج یک تقلید آشکار از بیان عیسی مسیح بوده است که به شاگردان خود فرموده است : من حق و راه و زندگی ام ، تنها از راه من میتوانید به آسمان راه یابید. دین اسلام در عوض همتا بودن انسان با خداوند مسیحیت را رد میکند، با این وجود انسان را خلیفه و جانشین خداوند بر روی زمین می داند و آنهم نه همه انسان ها را.
در مجموع کلمه انسان از آمیزش و ترکیب یک واژه عربی و یک واژه فارسی شکل گرفته است.

انسان در پارسی برابر واژه ( ( مردم ) ) است. واژه ( ( مردم ) ) در گذشته یگانه به کار می رفته و به چم یک تن مردم بود و جَمِ آن ( ( مردمان ) ) می شد و سپس در زمان کنونی مردم به گونه جم به کار می رود و به چم مردمان به کار می رود. باری، مردم به چم انسان است و جم آن مردمان می باشد

آیا در کنار تعریف انسان می دانستید که بر خلاف تصور خاص و عام هر فرد انسانی تنها دارای یک من یا یک خود مجرد انفرادی و یا یک خویشتن واحد و یگانه و منحصر به فرد نمی باشند، بلکه ده تا من یا ده تا خود مجرد انفرادی و یا ده تا خویشتن مستقل و منحصر به فرد. بچه های نازنین این راز ایرانی را پیش خود نگه دارید و آنرا فاش نکنید که مبادا انسان شناسان و خدا شناسان خشمگین شوند و با اعتراض گوش شما را بکشند و به شما بگویند که ما تاکنون چنین چیزی را از انبیاء و اولیاء و معصومین نشنیده ایم و اگر این خبر حقیقت داشته باشد، حق تعالی آنرا حتما در گوش سر انبیاء و در گوش دل اولیاء و معصومین زمزمه کرده بود و سینه به سینه به صورت نقل قول به گوش ما می رسید و چون بگوش ما نرسیده است، پس حقیقت ندارد و شما محکوم به مجازات خواهید شد. در صورت علاقه بیشتر میتوان در همین سایت به جهان ها یا دنیا های موازی مراجعه نمود و بحث های دیگری از قبیل امشاسپندان و هفت عالم و حضرات خمس و بیزمانی و بیمکانی و قیامت و برزخ و ماده و روح و روان و جان . بطور خیلی خلاصه هر فرد انسانی مجموعا از پنج زن و پنج مرد تشکیل گردیده است. یکی از آنها آشکار شده و نه تای دیگر بصورت ابعاد پنهانی در انتظار به ظهور رسیدن نشسته اند. این یک خبر الهی است که آسمان نزول نیافته بلکه از اعماق وجود به بصیرت رسیده است. بهتر است که قدر و ارزش آنرا در یابیم.

از آن سان. [ اَ ] ( ق مرکب ) زانسان ( مخفف ) . آن سان. همان گونه. آن قسم :
بر آن روی جیحون یکی رزمگاه
بکردیم زانسان که فرمود شاه.
فردوسی.

دوستان عزیز طی تحقیقاتی فهمیدم در زمان ایران باستان واژه انسان را مردم می گفتند و طی زمانه کلمه مردم یا مرد معنای کهن خود را از دست داده و به تعدادی از انسان ها گفته می شود مردم
کلمه آدم عبری بوده و کلمه انسان عربی
بحث هایی در این باره می باشد که می گویند انسان کلمه ای اوستایی ( زبان مادری حضرت زرتشت گرد آورنده اولین دین ایران ) می باشد

میرا. . . . در انگلیسی کهن /mortal/ . به معنی مردنی.

این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) آن را از واژه پهلوىِ اَنْشُتَ/اَنشُتان Anshota/Anshotan به معنى بشر ، آدم ، انسان برداشته معرب نموده و ساخته اند: الأنسان ، انساییة ، انسانیّ . . . !!! این واژه برخلاف ادعاى اربان که براى هرواژه ى اقتباسى
ریشه تراشى میکنند! از ریشه نَسَىَ و نسیان ( فراموشى ) نیست! و با هیچ وزن تازى همخوانى ندارد! پس انسان واژه اى پارسى ست و نیازى به برابرسازى برایش نیست : انسانى Ensani ، انسانایش Ensanayesh ( پهلوى - پارسى - پیشنهادى: انسان + آیش ( آمدن ) : انسانیت ، چو انسان آمدن ) دیگر
همتایان آن در پارسى اینهاست: پومانPuman ( پهلوى: انسان ، بشر ، آدم ) ، دوپادDopad ( پهلوى: انسان، بشرِ دوپا ) ، مَرْت Mart ( پهلوى: انسان، آدم، مرد - مرتیهْ Martih : انسانیت ، آدمیت، مردى ) ، مَشیه - مَشیگ - میشا - مَهْرِه Mashieh - Mahreh - Mashig - Misha ( پهلوى: آدم ،
حضرت آدم ، بشر ، نخستین انسان - مشیانه / مَهرانه Mashianeh - Mahraneh : حضرت حوا ، آدم ، بشر ، نخستین انسانِ زن ) ، کیومرس Kiumars ( پهلوى : در اوستا گیَه مَرِتَن : یعنى تنى که زندگى میکند و میمیرد: حضرت آدم ، آدم ، بشر ) ، منوژا Manuzha ( سانسکریت: منوجَ : آدم
، آدم نخست ) ، جانتو Jantu ( سانسکریت: انسان، بشر ) ، مانوشیا Manushia ( سانسکریت: انسان، بشر ) ، مارتیا Martiya ( اوستا: انسان ، بشر ، مرد ) ، مانو Mano ( سانسکریت: انسان - بشر ) ، ماناپ Manap ( سانسکریت: ماناوَ: انسان، بشر )

آدم میتوان مشی نیز نام برد البته مشی نام مرد و مشیانه نام زن است مانند آدم و حوا، پس بهتره بجای آدم و انسان ، مشی بکار برد
استاد مفردباور دارد آدم واژه ای آریاییست میان آدم و انسان باید آدم یا آدمی بکار بردچون شایدمند است پارسی باشد


کلمات دیگر: