کلمه جو
صفحه اصلی

قنا

فرهنگ فارسی

آمیختن شیر را باب . یا سیاه کردن ریش را یا خضاب کردن بحنا .

فرهنگ معین

(قَ نّ) [ ع . قناء ] (ص .) آن که قنات حفر یا آن را لاروبی کند.


(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) خیزران .
(قَ نّ ) [ ع . قناء ] (ص . ) آن که قنات حفر یا آن را لاروبی کند.

(قَ) [ ع . ] (اِ.) خیزران .


لغت نامه دهخدا

قنا. [ ق َ ] (اِ) چوب طباشیر یا درختی است که صمغ آن اشق است . (تذکره ٔ انطاکی ) نوعی از اندروطالیس است و نزد بعضی رطبه ٔ یابسه و به لغت مصری اسم اشق است و به لغت مغربی کاکنج است . (فهرست مخزن الادویة). خیزران . تباشیر قلمی . (واژه نامه ٔ گیاهی ).


قنا. [ ق َ ] (اِخ ) آبی است از بنی قشیر بقول ابوزیاد. (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).


قنا. [ ق َ ] (اِخ ) کوهی است از بنی مره از فزارة. مسلمةبن هذیله وسیبویه درباره ٔ آن اشعاری دارند. (معجم البلدان ).


قنا. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قناة. (معجم البلدان ). رجوع به قناة شود. || بلندی است در بینی در سوی بالای آن بین قصبة مارن و عیب نبود. و این در مورد اسب و پرنده و آدمی اطلاق گردد. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ). و آن در اسب عیب است و در باز و قوش حسن است . (اقرب الموارد).


قنا. [ ق َ ](اِخ ) کوهی است در مشرق حاجر. (از معجم البلدان ).


قنا. [ ق ِ ] (اِخ ) شهری است در مصر بساحل شرقی نیل . (دمشقی ) (ابن جبیر). شهری است لطیف به صعید بین آن و قوص یک روز فاصله است . (معجم البلدان ). و رجوع به الفهرست ابن الندیم شود.


قنا. [ ق ِن ْ نا ] (اِخ ) همدانی گوید ناحیه ای است از شهرزور. (از معجم البلدان ).


قنا. [ ق ُن ْ نا ] (اِخ ) دیر قنی از نواحی نهروان است بنزدیک صافیه . گروهی از بزرگان کتاب به این ده منسوب و به قنایی معروفند. (از معجم البلدان ).


قنا. [ق َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (از معجم البلدان ).


قنا. [ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ قناة. ( معجم البلدان ). رجوع به قناة شود. || بلندی است در بینی در سوی بالای آن بین قصبة مارن و عیب نبود. و این در مورد اسب و پرنده و آدمی اطلاق گردد. ( از معجم البلدان ) ( از منتهی الارب ). و آن در اسب عیب است و در باز و قوش حسن است. ( اقرب الموارد ).

قنا. [ ق َ ] ( اِ ) چوب طباشیر یا درختی است که صمغ آن اشق است. ( تذکره انطاکی ) نوعی از اندروطالیس است و نزد بعضی رطبه یابسه و به لغت مصری اسم اشق است و به لغت مغربی کاکنج است. ( فهرست مخزن الادویة ). خیزران. تباشیر قلمی. ( واژه نامه گیاهی ).

قنا. [ق َ ] ( اِخ ) موضعی است به یمن. ( از معجم البلدان ).

قنا. [ ق َ ] ( اِخ ) آبی است از بنی قشیر بقول ابوزیاد. ( از معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).

قنا. [ ق َ ]( اِخ ) کوهی است در مشرق حاجر. ( از معجم البلدان ).

قنا. [ ق َ ] ( اِخ ) کوهی است از بنی مره از فزارة. مسلمةبن هذیله وسیبویه درباره آن اشعاری دارند. ( معجم البلدان ).

قنا. [ ق ِ ] ( اِخ ) شهری است در مصر بساحل شرقی نیل. ( دمشقی ) ( ابن جبیر ). شهری است لطیف به صعید بین آن و قوص یک روز فاصله است. ( معجم البلدان ). و رجوع به الفهرست ابن الندیم شود.

قنا. [ ق ِن ْ نا ] ( اِخ ) همدانی گوید ناحیه ای است از شهرزور. ( از معجم البلدان ).

قنا. [ ق ُن ْ نا ] ( اِخ ) دیر قنی از نواحی نهروان است بنزدیک صافیه. گروهی از بزرگان کتاب به این ده منسوب و به قنایی معروفند. ( از معجم البلدان ).

دانشنامه عمومی

قنا (شهر). شهر قنا (به عربی: قنا) در استان قنا در کشور مصر واقع شده است. در سال ۲۰۰۸ جمعیت این شهر ۲۱۴٫۸۵۱ نفر است.
مصر
فهرست شهرهای مصر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی قِنَا: ما را نگاه دار- ما را حفظ کن (از مصدر وقایه است ، و وقایه به معنای حفظ کردن چیزی است از هر خطری که به آن صدمه بزند ، و برایش مضر باشد)
ریشه کلمه:
نا (۱۱۸۲ بار)
وقی (۲۵۸ بار)

وقایه و وقاء حفظ شی‏ء است از آنچه اذیت و ضرر می‏رساند (راغب) . خدا به ما منت گذاشت و از عذاب نافذ حفظ کرد و در امان داشت. . گناهان ما را بیامرز و از عذاب آتش محفوظمان فرما . هر که از بخل نفسش محفوظ شود آنهااند نجات یافتگان. *** تقوی: اسم است از اتقاء و هر دوبه معنی خود محفوظ داشتن و پرهیز کردنست. راغب گوید: تقوی آن است که خود را از شی‏ء مخوف در وقایه و حفظ - قرار دهیم این حقیقت تقوی است سپس خوف را تقوی و تقوی را خوف گویند...» تقوی در اصل و قوی است واو به تاء عوض شده است . توشه برگیرید بهترین توشه پرهیز از گناهان است و یا پرهیز از عذاب خداست به وسیله فعل واجبات و ترک محرّمات. . آنکه از بدیها بپرهیزد و خود را اصلاح کند ترسی بر آنها نیست و محزون نمی‏شوند. متقی و تقی: هردو به معنی تقوی کار و پرهیزکار است . . واقی: مصون دارنده و محفوظ دارنده. . خدا آنها را به گناهانشان گرفت. و کسی نبود که از عذاب خدا محفوظشان دارد. تقاة: تقاة و تقوی هردو یکی اند . ای اهل ایمان بترسید از خدا حق ترسیدنش. اتقی: پرهیزگارتر. . تقیه‏ . یعنی مومنان به جای اهل ایمان، کافران را دوست ندارند و کافران را برای خویش صدیق و سرپرست اخذ نکنند. هر که اینکار کند رابطه‏اش بطور کلی از خدا قطع شده، مگر آنکه از آنها پرهیز و تقیه کند پرهیز بخصوصی، خداشمارا از خویش می‏ترساند و بازگشت بسوی اوست. در این آیه حکم اولی آن است که باید از کفار بریدو به مومنان پیوست و نبایدآنها را دوست داشت ومحرم اسرار کرد چنانکه آیات . در این مطلب صریح اند. حکم ثانوی، تقیه است و آن در صورتی است که مجبور باشد با ظالمان حفظ ظاهرکند وگرنه به او یا دیگر مسلمانان و یا به دین صدمه می‏زنند. ناگفته نماند: آنچه از قران مجید و اخبار و حالات معصومین علیهم السلام روشن می‏شود آن است که: شخص در مقابل ستمکاران و مظالم اجتماعی میان قیام و تقیه مخیر است. یا قیام و مبارزه می‏کند تا موفق شود و یا در آن راه شهید گردد مثل حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه و یا تقیه کرده و خود را به کشته شدن نمی‏دهد بلکه مبارزه منفی می‏کند مثل امام صادق و دیگر ائمه علیهم السلام. ولی پشتیبانی از ظلم در اسلام روا نیست، این مطلب را در کتاب «مرد مافوق انسان» که در تحلیل قیام مقدس کربلا نوشته‏ام در فصل «قیام امام و تقیه» بطور مشروح آورده‏ام هر که مایل باشد به آن جا رجوع کند.

پیشنهاد کاربران

نام استانی در جنوب مصر و در راستای جریان رود نیل است.


کلمات دیگر: