innuendo, irony, sarcasm
گواژه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - طعنه سرزنش . ۲ - مزاح شوخ طبعی : گواژه که خندانمندت کند سرانجام با دوست جنگ افکند . ( ابوشکور )
فرهنگ معین
(گُ ژَ یا ژِ ) (اِ. ) ۱ - طعنه ، سرزنش . ۲ - شوخی ، مزاح .
لغت نامه دهخدا
گواژه. [ گ َ ژَ / ژِ ]( اِ ) این کلمه از ریشه وچ اوستایی و واچ سنسکریت است و با باژ و آواز و آوازه و آوا از یک ریشه است.( از خرده اوستا ص 83 ). طعنه زدن. ( لغت فرس چ اقبال ص 440 ) ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). طعنه زدن به زبان پهلوی. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). سرزنش و طعنه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ریشخند و تمسخر. ( ناظم الاطباء ). سخر و لاغ و مزاح و خوش طبعی. ( برهان : کواژه ) :
گواژه که خندانمندت کند
سرانجام با دوست جنگ افکند.
یکی خوی زشت است از او دار ننگ.
نه مرد درفشی و گوپال و کوس.
گواژه که خندانمندت کند
سرانجام با دوست جنگ افکند.
بوشکور ( از لغت فرس ص 440 ).
گواژه که هستش سرانجام جنگ یکی خوی زشت است از او دار ننگ.
بوشکور ( از لغت فرس ص 440 ).
گواژه بسی باشدت بافسوس نه مرد درفشی و گوپال و کوس.
فردوسی ( شاهنامه چ بروخیم ج 3 ص 727 ).
|| بذله و مزاح و شادی و خوشی. || چارقد و سرپوش زنان. || ( ص ) شاد و خوش طبع و خوشحال و مسرور و لطیفه گو. ( ناظم الاطباء ).واژه نامه بختیاریکا
( گواژه + ) گاله
کلمات دیگر: