قیسی
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - یکی ازانواع زردالو که بسیار شیرین و مطبوع است و در اطراف دماوند فراوان است : دانه قیسی را اگر مغزش را تنها در زمین بکاری چیزی نروید . چون با پوست بهم بکاری بروید . پس دانستم که صورت نیز در کارست . نماز نیز در باطن است ۲ - زرد آلوی خشک شده و برگه زردالو که به نام کشته و برگه نیز نامیده می شود ۳ - شفتالوی خشک شده ۴ - زردالویی که خشک کنند و مغز بادام یا هسته زردالو آگین و حشواو کنند .
مکی بن ابیطالب حموش بن محمد بن مختار نحوی مقری مکنی به ابو محمد محدث نحوی در مصر و مکه استماع حدیث نمود و علوم قر آنی فرا گرفت و در جامع قرطبه خطبه خواند .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
قیسی. [ ق َ ] ( ص نسبی ) منسوب به قیس که شخص یا موضعی است. ( ریحانة الادب ).
قیسی. [ ق َ ] ( اِخ ) ابراهیم بن محمدبن ابراهیم مالکی ، مکنی به ابواسحاق و ملقب به برهان الدین و موصوف به علامه. از نحویان بزرگ و از شاگردان زینب بنت الکمال و ابوحیان محمدبن یوسف بود. او راست : اعراب القرآن یا ترکیب القرآن یا المجید فی اعراب القرآن المجید. وی بسال 742 هَ. ق. درگذشت. ( روضات الجنات ص 48 ) ( ریحانة الادب ج 3 ص 328 ).
قیسی. [ ق َ ] ( اِخ ) مکی بن ابیطالب حموش بن محمدبن مختار نحوی مقری [ معری ]، مکنی به ابومحمد. محدث نحوی در مصر و مکه استماع حدیث نمود و علوم قرآنی فراگرفت و در جامع قرطبه خطبه خواند. او راست. 1 - اعراب القرآن 2 - التبصرة فی القرأات السبعة. 3 - جمع الجوامع در نحو. 4 - شرح الوقف التام. 5 - الموجز فی القرأات. 6 - الوقف فی کلا و بلی. 7 - الهدایة الی بلوغ النهایة فی معانی القرآن. وی بسال 437 هَ. ق. درگذشت. ( روضات الجنات ص 49 ) ( ریحانة الادب ج 3 ص 328 ).
قیسی . [ ق َ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن ابراهیم مالکی ، مکنی به ابواسحاق و ملقب به برهان الدین و موصوف به علامه . از نحویان بزرگ و از شاگردان زینب بنت الکمال و ابوحیان محمدبن یوسف بود. او راست : اعراب القرآن یا ترکیب القرآن یا المجید فی اعراب القرآن المجید. وی بسال 742 هَ . ق . درگذشت . (روضات الجنات ص 48) (ریحانة الادب ج 3 ص 328).
قیسی . [ ق َ ] (اِخ ) مکی بن ابیطالب حموش بن محمدبن مختار نحوی مقری [ معری ]، مکنی به ابومحمد. محدث نحوی در مصر و مکه استماع حدیث نمود و علوم قرآنی فراگرفت و در جامع قرطبه خطبه خواند. او راست . 1 - اعراب القرآن 2 - التبصرة فی القرأات السبعة. 3 - جمع الجوامع در نحو. 4 - شرح الوقف التام . 5 - الموجز فی القرأات . 6 - الوقف فی کلا و بلی . 7 - الهدایة الی بلوغ النهایة فی معانی القرآن . وی بسال 437 هَ . ق . درگذشت . (روضات الجنات ص 49) (ریحانة الادب ج 3 ص 328).
قیسی . [ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به قیس که شخص یا موضعی است . (ریحانة الادب ).
قیسی . [ ق َ / ق ِ ] (اِ) نوعی از زردآلو. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). یکی از انواع زردآلو که بسیار شیرین و مطبوع است و در اطراف دماوند فراوان است . (فرهنگ فارسی معین ) : دانه ٔ قیسی را اگر مغزش را تنها در زمین بکاری چیزی نروید چون با پوست بهم بکاری بروید، پس دانستم که صورت نیز در کارست نماز نیز در باطن است . (فرهنگ فارسی معین از فیه مافیه چ فروزانفر ص 143). || زردآلوی خشک شده و برگه زردآلو که بنام کِشْته و برگه نیز نامیده میشود. || شفتالوی خشک شده . || زردآلویی که خشک کنند و مغز بادام یا هسته ٔ زردآلوآگین و حشو او کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ عمید
۲. خشک کردۀ این نوع زردآلو.