کلمه جو
صفحه اصلی

فا

فارسی به انگلیسی

fa

مترادف و متضاد

fa (اسم)
فا، چهارمین نت موسیقی

name of the letter (اسم)
فا

فرهنگ فارسی

( اسم ) از میان رفته فوت شده فائت از حواشی ( کتاب ) .
کف دریا که بتازی زبدالبحر گویند .

← فنّاوری اطلاعات


فرهنگ معین

[ فر. ] (اِ. ) نت چهارم از هفت نت موسیقی .
(حراض . ) ۱ - با، به . ۲ - به طرفِ، به سوی .

[ فر. ] (اِ.) نت چهارم از هفت نت موسیقی .


(حراض .) 1 - با، به . 2 - به طرفِ، به سوی .


لغت نامه دهخدا

فا. ( حرف اضافه ) کلمه ای بمعنی «با» باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). مانند: فا او گفت ، فا او رفت ؛ یعنی با او گفت و با او رفت. ( برهان ). || گاهی بمعنی «به » بکار میرود مانند: «فا او داد»؛ یعنی «به او داد». ( برهان ). یا «فارسم » بجای «برسم » :
سیمرغ وار گوشه نشینم نه چون مگس
بنشینم از حریصی ، هر جا که فارسم.
کمال الدین اسماعیل.
جادوی کمپیر از غصه بمرد
روی و موی زشت فا مالک سپرد.
مولوی.
|| ( پیشوند ) بجای پیشاوند «وا» نیز بکار میرود، مانند فاداشتن بمعنی واداشتن. ( ناظم الاطباء ).

فا. ( ص ) محجوب وشرمگین. ( برهان ). مخفف «فاوا» است. ( فرهنگ نظام ).

فا. ( ع اِ ) دهن. ( ناظم الاطباء ). صورت منصوب کلمه است در حالتی که مضاف واقع شود.

فا. ( اِ ) کف دریا که به تازی زبدالبحر گویند. ( ناظم الاطباء ).

فا. (اِ) کف دریا که به تازی زبدالبحر گویند. (ناظم الاطباء).


فا. (حرف اضافه ) کلمه ای بمعنی «با» باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). مانند: فا او گفت ، فا او رفت ؛ یعنی با او گفت و با او رفت . (برهان ). || گاهی بمعنی «به » بکار میرود مانند: «فا او داد»؛ یعنی «به او داد». (برهان ). یا «فارسم » بجای «برسم » :
سیمرغ وار گوشه نشینم نه چون مگس
بنشینم از حریصی ، هر جا که فارسم .

کمال الدین اسماعیل .


جادوی کمپیر از غصه بمرد
روی و موی زشت فا مالک سپرد.

مولوی .


|| (پیشوند) بجای پیشاوند «وا» نیز بکار میرود، مانند فاداشتن بمعنی واداشتن . (ناظم الاطباء).

فا. (ص ) محجوب وشرمگین . (برهان ). مخفف «فاوا» است . (فرهنگ نظام ).


فا. (ع اِ) دهن . (ناظم الاطباء). صورت منصوب کلمه است در حالتی که مضاف واقع شود.


فرهنگ عمید

نام حرف «ف».


۱. با: فا او رفت.
۲. به: فا او داد، ◻︎ سیمرغ‌وار گوشه نشینم نه چون مگس / بنشینم از حریصی هرجا که فارسم (کمال‌الدین‌اسماعیل: ۳۹۷).
۳. (پیشوند) وا: فاداشتن.


نام حرف «ف».
۱. با: فا او رفت.
۲. به: فا او داد، سیمرغ وار گوشه نشینم نه چون مگس / بنشینم از حریصی هرجا که فارسم (کمال الدین اسماعیل: ۳۹۷ ).
۳. (پیشوند ) وا: فاداشتن.

دانشنامه عمومی

فا می تواند به موارد زیر اشاره داشته باشد:
فناوری اطلاعات
فا (نت موسیقی)

فرهنگستان زبان و ادب

{IT} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← فنّاوری اطلاعات

پیشنهاد کاربران

گام چهارم از الفبای مخصوص موسیقی


کلمات دیگر: