مترادف سموم : سم ها، زهرها، بادگرم مهلک، باد زهرآگین
سموم
مترادف سموم : سم ها، زهرها، بادگرم مهلک، باد زهرآگین
فارسی به انگلیسی
simoom, scorching wind
مترادف و متضاد
سمها، زهرها
بادگرم مهلک، باد زهرآگین
۱. سمها، زهرها
۲. بادگرم مهلک، باد زهرآگین
فرهنگ فارسی
جمع سم، بادگرم، بادزهر آگین، بادگرم وخفقان آور
( اسم ) جمع سم زهرها .
( اسم ) جمع سم زهرها .
فرهنگ معین
(سَ ) [ ع . ] (اِ. )باد گرم مهلک . ج . سمائم .
(سُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سم ، زهرها.
(سُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ سم ، زهرها.
(سَ) [ ع . ] (اِ.)باد گرم مهلک . ج . سمائم .
(سُ) [ ع . ] (اِ.) جِ سم ؛ زهرها.
لغت نامه دهخدا
سموم. [ س َ ] ( ع اِ ) باد گرم. ج ، سمائم. ( غیاث ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مجمل اللغة ) ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59 ). باد گرم ( ویؤنث ) ج ، سمائم. و برخی گفته اند سموم مخصوص روز است و گاه بشب آید و حرور مخصوص شب و گاه بروز آید. ( ناظم الاطباء ) :
چاه دم گیر و بیابان و سموم
تیغ آهخته سوی مرد نوان.
جز تف خشم او نبرد زمهریر دی.
یکی را سموم و دگر رانسیم.
خشم و عفو تو بهرحال سموم است و صباست.
شب و روز مرا سموم و حرور.
خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است.
دور از سموم غصه بگلشن درآورم.
- باد سموم ؛ باد گرم ، باد سموم بادی است که در بیابانهای سوخته گذشته باشد و بخار دودناک که از زمین برخیزد با وی یار باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). باد سموم آن باشد که هرچه بگذرد بسوزد و هلاک کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) :
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم.
نمودند راهش به آباد بوم.
سموم. [ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سم. یعنی زهرها. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
سر حد بادیه ست روان پاش بر سرش
تریاق روح کن ز سموم معطرش.
رجوع به سم شود.
چاه دم گیر و بیابان و سموم
تیغ آهخته سوی مرد نوان.
خسروانی.
جز بوی خلق او نشناسد سموم تیرجز تف خشم او نبرد زمهریر دی.
منوچهری.
دم پادشاهان امید است و بیم یکی را سموم و دگر رانسیم.
اسدی.
عنف و لطف تو بهر وقت خزانست و بهارخشم و عفو تو بهرحال سموم است و صباست.
مسعودسعد.
که نسیم صبای لطف تو شدشب و روز مرا سموم و حرور.
مسعودسعد.
آن کز نسیم تف سموم سیاستش خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است.
انوری.
در گلشن زمانه نیابم نسیم لطف دور از سموم غصه بگلشن درآورم.
خاقانی.
در سموم ستم و حرور حوادث و انیاب نوایب روزگار مرفه و منعم اند. ( سندبادنامه ص 118 ). در تموزی که حرورش دهان بخوشانیدی و سمومش مغز استخوان بجوشانیدی. ( گلستان چ یوسفی ص 141 ).- باد سموم ؛ باد گرم ، باد سموم بادی است که در بیابانهای سوخته گذشته باشد و بخار دودناک که از زمین برخیزد با وی یار باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). باد سموم آن باشد که هرچه بگذرد بسوزد و هلاک کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) :
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم.
اسدی.
از آن خاک جوشان باد سموم نمودند راهش به آباد بوم.
نظامی.
سموم. [ س ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سم. یعنی زهرها. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
سر حد بادیه ست روان پاش بر سرش
تریاق روح کن ز سموم معطرش.
خاقانی.
سموم افاعی ظلم را بتریاق دواعی انصاف تدارک میکنند. ( سندبادنامه ص 118 ).رجوع به سم شود.
سموم . [ س َ ] (ع اِ) باد گرم . ج ، سمائم . (غیاث ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مجمل اللغة) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). باد گرم (ویؤنث ) ج ، سمائم . و برخی گفته اند سموم مخصوص روز است و گاه بشب آید و حرور مخصوص شب و گاه بروز آید. (ناظم الاطباء) :
چاه دم گیر و بیابان و سموم
تیغ آهخته سوی مرد نوان .
جز بوی خلق او نشناسد سموم تیر
جز تف خشم او نبرد زمهریر دی .
دم پادشاهان امید است و بیم
یکی را سموم و دگر رانسیم .
عنف و لطف تو بهر وقت خزانست و بهار
خشم و عفو تو بهرحال سموم است و صباست .
که نسیم صبای لطف تو شد
شب و روز مرا سموم و حرور.
آن کز نسیم تف سموم سیاستش
خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است .
در گلشن زمانه نیابم نسیم لطف
دور از سموم غصه بگلشن درآورم .
در سموم ستم و حرور حوادث و انیاب نوایب روزگار مرفه و منعم اند. (سندبادنامه ص 118). در تموزی که حرورش دهان بخوشانیدی و سمومش مغز استخوان بجوشانیدی . (گلستان چ یوسفی ص 141).
- باد سموم ؛ باد گرم ، باد سموم بادی است که در بیابانهای سوخته گذشته باشد و بخار دودناک که از زمین برخیزد با وی یار باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). باد سموم آن باشد که هرچه بگذرد بسوزد و هلاک کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) :
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم .
از آن خاک جوشان باد سموم
نمودند راهش به آباد بوم .
چاه دم گیر و بیابان و سموم
تیغ آهخته سوی مرد نوان .
خسروانی .
جز بوی خلق او نشناسد سموم تیر
جز تف خشم او نبرد زمهریر دی .
منوچهری .
دم پادشاهان امید است و بیم
یکی را سموم و دگر رانسیم .
اسدی .
عنف و لطف تو بهر وقت خزانست و بهار
خشم و عفو تو بهرحال سموم است و صباست .
مسعودسعد.
که نسیم صبای لطف تو شد
شب و روز مرا سموم و حرور.
مسعودسعد.
آن کز نسیم تف سموم سیاستش
خون در عروق فتنه ز خشکی چو روین است .
انوری .
در گلشن زمانه نیابم نسیم لطف
دور از سموم غصه بگلشن درآورم .
خاقانی .
در سموم ستم و حرور حوادث و انیاب نوایب روزگار مرفه و منعم اند. (سندبادنامه ص 118). در تموزی که حرورش دهان بخوشانیدی و سمومش مغز استخوان بجوشانیدی . (گلستان چ یوسفی ص 141).
- باد سموم ؛ باد گرم ، باد سموم بادی است که در بیابانهای سوخته گذشته باشد و بخار دودناک که از زمین برخیزد با وی یار باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). باد سموم آن باشد که هرچه بگذرد بسوزد و هلاک کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) :
ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم .
اسدی .
از آن خاک جوشان باد سموم
نمودند راهش به آباد بوم .
نظامی .
سموم . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سم . یعنی زهرها. (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
سر حد بادیه ست روان پاش بر سرش
تریاق روح کن ز سموم معطرش .
سموم افاعی ظلم را بتریاق دواعی انصاف تدارک میکنند. (سندبادنامه ص 118).
رجوع به سم شود.
سر حد بادیه ست روان پاش بر سرش
تریاق روح کن ز سموم معطرش .
خاقانی .
سموم افاعی ظلم را بتریاق دواعی انصاف تدارک میکنند. (سندبادنامه ص 118).
رجوع به سم شود.
فرهنگ عمید
باد گرم و خفقان آور که در فصل بهار و تابستان در صحراهای افریقا و بیابان های عربستان می وزد، باد گرم، باد زهرآگین.
= سَم
= سَم
باد گرم و خفقانآور که در فصل بهار و تابستان در صحراهای افریقا و بیابانهای عربستان میوزد؛ باد گرم؛ باد زهرآگین.
سَم#NAME?
دانشنامه عمومی
سموم (فیلم). سموم (ترکی استانبولی: Semum) فیلمی در ژانر ترسناک به کارگردانی حسن کاراجاداغ است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد.
wiki: سموم (فیلم)
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی سَّمُومِ: حرارتی است که تا داخل سوراخهای رگ بدن فرو میرود ، و بدن از آن متالم میگردد
ریشه کلمه:
سمم (۴ بار)
«سَمُوم» در لغت به معنای باد سوزانی است که گویی در تمام روزنه های پوست بدن انسان نفوذ می کند; زیرا عرب به سوراخهای بسیار ریز پوست بدن، «مَسْأَم»، می گوید و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادی اطلاق می شود و مادّه «سمّ» نیز از همان است; چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را می کشد یا بیمار می سازد.
«زمخشری» در «کشاف» می گوید: «سموم» به بادهای موذی و کشنده ای می گویند که در روز میوزد.
ریشه کلمه:
سمم (۴ بار)
«سَمُوم» در لغت به معنای باد سوزانی است که گویی در تمام روزنه های پوست بدن انسان نفوذ می کند; زیرا عرب به سوراخهای بسیار ریز پوست بدن، «مَسْأَم»، می گوید و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادی اطلاق می شود و مادّه «سمّ» نیز از همان است; چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را می کشد یا بیمار می سازد.
«زمخشری» در «کشاف» می گوید: «سموم» به بادهای موذی و کشنده ای می گویند که در روز میوزد.
wikialkb: سَمُوم
پیشنهاد کاربران
بادبسیار گرم و زیان رساننئه
کلمات دیگر: