کلمه جو
صفحه اصلی

حریث

فرهنگ فارسی

ابو سلمی صحابیست و شبان بوده است و از مردم شام است

لغت نامه دهخدا

حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمارة جعفری . عسقلانی او را در لسان المیزان (ج 2 ص 186) یاد کرده است .


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) سلمی ابوفرة. عبدالصمد گوید: به حمص نزول کرد و این تصحیف است . و نام او حدیر است . مغلطای او راحرب سلمی نامیده است . (الاصابة قسم چهارم ج 2 ص 78).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) غلام معاویةبن ابی سفیان که در جنگ صفین بدست امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کشته شد. (حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 184 س 7).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمرو القرشی المخزومی . صحابی است و پدر عمرو سعید است که آن دو نیز از صحابه بودند. (قاموس الاعلام ترکی ).


حریث . [ ح ُ رَ ] (ع اِ مصغر) مصغر حرث . و از اعلام است .


حریث . [ ح ُ رَ / ح َ ] (ع اِ) از اعلام مردان عرب است .


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن زیدالخیل الطائی . صحابی است و پدر او نیز از صحابه است . و او با برادر خود مکنف در جنگهای با اهل رده در رکاب خالدبن ولید بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ) (تاریخ گزیده ص 221).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن سلمة الانصاری . صحابی است . (قاموس الاعلام ترکی ).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن شیبان . پدر بکربن وائل است . عبدان او را یاد کرده و ابوموسی او را حریث بن حسان خواند. (الاصابة قسم چهارم ج 2 ص 78).


حریث. [ ح ُ رَ ] ( ع اِ مصغر ) مصغر حرث. و از اعلام است.

حریث. [ ح ُ رَ / ح َ ] ( ع اِ ) از اعلام مردان عرب است.

حریث. [ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بیرون بشم از بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در پانزده هزارگزی جنوب خاوری حسن کیف و شش هزارگزی باختری مرزان آباد. کوهستانی و معتدل و دارای 190 تن سکنه ، شیعه ، گیلکی و فارسی. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیه زغال و چوب و صنایع دستی زنان شال بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) غلام معاویةبن ابی سفیان که در جنگ صفین بدست امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب کشته شد. ( حبیب السیر جزو 4 از ج 1 ص 184 س 7 ).

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ابن أبی حریث. از ابن عمر روایت دارد. اوزاعی او را تضعیف نموده ، ابوحاتم گوید: سخنانش قابل احتجاج نیست. پسر ابوحاتم از پدرش نقل کند که بخاری او را داخل ضعفاء میشمرد. ساجی گفته است که در حدیث قابل اتباع نیست. عقیلی و ابن الجارود او را در ضعفا شمردند... ابن حبان وی را در ثقات شمرده است. ( لسان المیزان ج 2 ص 186 ).

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ابن جابر الحنفی. او در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی بود و به بعض روایات در همان جنگ عبیداﷲبن عمر را که در جیش معاویة بود او بکشت.

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ابن حسان. رجوع به ابی السوار حسان... شود.

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ابن زید الخزرجی. صحابی است. وی با برادر خویش غزوه بدر را درک کرده و بعلاوه حریث غزای احد را نیز دریافته است. ( قاموس الاعلام ترکی ).

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ابن زیدالخیل الطائی. صحابی است و پدر او نیز از صحابه است. و او با برادر خود مکنف در جنگهای با اهل رده در رکاب خالدبن ولید بوده است. ( قاموس الاعلام ترکی ) ( تاریخ گزیده ص 221 ).

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ابن سلمة الانصاری. صحابی است. ( قاموس الاعلام ترکی ).

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ابن شیبان. پدر بکربن وائل است. عبدان او را یاد کرده و ابوموسی او را حریث بن حسان خواند. ( الاصابة قسم چهارم ج 2 ص 78 ).

حریث. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ابن عبدالملک. پدرزن یزیدبن معاویه است. وی برادر اکیدر دومة بود، بلاذری گفت چون پیغمبر درگذشت ، اکیدر صدقات را قطع کرد و عهد بشکست و از دومةالجندل بیرون شد و به حیرة رفت ، اما حریث مسلمان شد و به آنچه در دست داشت صلح نمود. ( الاصابة ج 2 ص 61 قسم سوم ).

حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن أبی حریث . از ابن عمر روایت دارد. اوزاعی او را تضعیف نموده ، ابوحاتم گوید: سخنانش قابل احتجاج نیست . پسر ابوحاتم از پدرش نقل کند که بخاری او را داخل ضعفاء میشمرد. ساجی گفته است که در حدیث قابل اتباع نیست . عقیلی و ابن الجارود او را در ضعفا شمردند... ابن حبان وی را در ثقات شمرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 186).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن جابر الحنفی . او در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین علی بود و به بعض روایات در همان جنگ عبیداﷲبن عمر را که در جیش معاویة بود او بکشت .


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن حسان . رجوع به ابی السوار حسان ... شود.


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن زید الخزرجی . صحابی است . وی با برادر خویش غزوه ٔ بدر را درک کرده و بعلاوه حریث غزای احد را نیز دریافته است . (قاموس الاعلام ترکی ).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عبدالملک . پدرزن یزیدبن معاویه است . وی برادر اکیدر دومة بود، بلاذری گفت چون پیغمبر درگذشت ، اکیدر صدقات را قطع کرد و عهد بشکست و از دومةالجندل بیرون شد و به حیرة رفت ، اما حریث مسلمان شد و به آنچه در دست داشت صلح نمود. (الاصابة ج 2 ص 61 قسم سوم ).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عمیر عبدی ، مکنی به ابوعمیر. طوسی او و پدرش را دررجال شیعه ذکر کرده است . (لسان المیزان ج 2 ص 186).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن عوف . برادر ضمرةبن عوف است که وی نیز از صحابه است . (قاموس الاعلام ترکی ).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به أبی هنیدة. تابعی است و بعضی نام او را حرب گفته اند.


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به ابی مادیة. تابعی است و از امیرالمؤمنین علی روایت کند.


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن محفص مازنی یا ابن سلمةبن مرارة. مرزبانی او را مخضرم خوانده است که در جاهلیت اشعار دارد، و تا زمان حجاج زنده بود و داستانی با وی دارد که : حجاج بر منبر بود و بدون اینکه وی رابشناسد شعری از وی خواند، و او خطبه ٔ حجاج را قطع کرد و خود را معرفی نمود. (الاصابة قسم سوم ج 2 ص 60).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مسعود. یکی از سران قرامطه است . ابن اثیر در حوادث سال 316 هَ . ق . گوید: چون امر ابوطاهر قرمطی بزرگ شد دهقانان سواد عراق ، مذهب قرمطی را که در پنهان میداشتند اعلام کرده و مردی بنام حریث بن مسعود را بر خویش امیر کردند و با دسته ای از دهقانان دیگر که به سرکردگی عیسی بن موسی قیام کرده بودند بر دربارخلیفه شوریدند، پس حریث به موفقی رفت و کاخی بساخت و «دارالهجرة» نامید، و پرچم ایشان سفید بود و بر آن چنین نوشته شده بود: «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمةً و نجعلهم الوارثین » (قرآن 5/28). پس مقتدر باﷲ عباسی هارون بن غریب را با لشکری به جنگ وی فرستاد و او را بشکست و اعلام او را سرنگون با اسیران بسیار وارد بغداد کرد، و بیش آنچه اسیر گرفت از دهقانان بکشت . (از ابن اثیر ج 7 ص 69).


حریث . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابوسلمی . صحابی است و شبان بوده ، و از مردم شام است . (قاموس الاعلام ترکی ).


حریث . [ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیرون بشم از بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در پانزده هزارگزی جنوب خاوری حسن کیف و شش هزارگزی باختری مرزان آباد. کوهستانی و معتدل و دارای 190 تن سکنه ، شیعه ، گیلکی و فارسی . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، گردو و شغل اهالی زراعت و گله داری و تهیه ٔ زغال و چوب و صنایع دستی زنان شال بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۲۶′۵۴″ شمالی ۵۱°۱۴′۲۳″ شرقی / ۳۶٫۴۴۸۳۳°شمالی ۵۱٫۲۳۹۷۲°شرقی / 36.44833; 51.23972
حریث،(کشاورز) روستایی است از توابع بخش مرزن آباد شهرستان چالوس در استان مازندران ایران، فاصله این روستا تا شهر مرزن آباد ۹/۳کیلومتر میباشد.شغل ساکنان این روستا دامداری و کشاورزی میباشد
این روستا در دهستان بیرون بشم قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۲۱ نفر (۴۳خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: