مترادف فتنه : آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه، جنگ، ستیز، آفت، بلا، تباهی، شر، فساد، آزمودن، آزمون، امتحان، اختلاف، اختلاف انگیزی، گمراه سازی
برابر پارسی : آشوب، شورش، غوغا، هنگامه
sedition, revolt, nuisance, trouble
disturbance, fuss
آفت، بلا
تباهی، شر، فساد
آزمودن، آزمون، امتحان
اختلاف، اختلافانگیزی
گمراهسازی
آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه
جنگ، ستیز
۱. آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه
۲. جنگ، ستیز
۳. آفت، بلا
۴. تباهی، شر، فساد
۵. آزمودن، آزمون، امتحان
۶. اختلاف، اختلافانگیزی
۷. گمراهسازی
نظامی .
ناصرخسرو.
نظامی .
مولوی .
خاقانی .
۱. فساد؛ تباهی.
۲. شورش.
۳. آشوب؛ شلوغی.
۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] مفتون؛ عاشق: ◻︎ فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر / قامت است آن یا قیامت، عنبر است آن یا عبیر (سعدی۲: ۴۵۷).
۵. (صفت) فتنهجو؛ آشوبگر: ◻︎ چشمان تو سِحر اولیناند / تو فتنهٴ آخرالزمانی (سعدی۲: ۵۹۲).
۶. (اسم) [قدیمی] محنت؛ عذاب.
۷. (اسم) [قدیمی] آزمایش؛ ابتلا.
۸. [قدیمی] کفر؛ گمراهی؛ ضلالت.
۹. (مصدر متعدی) [قدیمی] گمراه کردن؛ وسوسه کردن.
〈 فتنه انگیختن (انداختن، افکندن): (مصدر لازم) [قدیمی] برپا کردن آشوب.
〈 فتنه شدن: (مصدر لازم) مفتون شدن؛ فریفته شدن؛ شیفته شدن.
آشوب