کلمه جو
صفحه اصلی

کوبه

فارسی به انگلیسی

knocker, hammer, mallet, chisel, gavel, knock, shock, stroke, thump

knocker, hammer


chisel, gavel, hammer, knock, knocker, shock, stroke, thump


فرهنگ فارسی

شهریست در ژاپن واقع در جزیره هونشو دارای ۱/۲۸۹/٠٠٠ تن سکنه مرکز بزرگ صنعتی .
آلت کوبیدن، چکش، چکش درخانه
( اسم ) ۱ - آلتی شبیه بگوشت کوب که بر سر پهن آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فرو کرده باشند و با آن خمیر بعضی انواع نان را میکوبند ۲ - آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آنرا بر صفح. فلز زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند چکش در خانه . ۳ - دهلی است دم دراز شبیه قیف که آنرا از چوب و گاهی از سفال سازند و معرکه گیران و سر آوازه خوانان آنرا زیر بغل گیرند و نوازند تنبک طبل المخنث . توضیح بقول غزالی نواختن این آلت موسیقی در اسلام ممنوع بوده زیرا ساز مخصوص عیاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آنرا می نواختند .
ننگ و عار . آنچه از آن شرم کرده شود.

وسیله‌ای برای نواختن سازهای کوبه‌ای که غالباً از چوب یا فلز ساخته می‌شود


فرهنگ معین

(بِ ) (اِ. ) هر چیز که با آن چیز دیگر را کوبند.

لغت نامه دهخدا

کوبه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ) هر چیز را گویند که بدان چیزی کوبند و عربان مدق گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آلت کوبیدن که به عربی آن را مدق گویند. (آنندراج ). هر چیز که بدان چیزها کوبند چون دسته ٔ هاون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
مرید آن ز بازوش برکند گوشت
مر آن کوبه را داد با یک دو غوشت .

رودکی .


دقاقه ؛ کوبه که بدان برنج و مانند آن کوبند. (منتهی الارب ). || آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آن را بر صفحه ٔ فلزی زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند. چکش در خانه . (فرهنگ فارسی معین ). چکشی که بر در آویخته است و بدان دق الباب کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || آلتی شبیه به گوشت کوب که بر سر آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فروکرده باشندو با آن خمیر بعضی انواع نان را می کوبند. (فرهنگ فارسی معین ). || دسته ٔ هاون . یانه . || چوبی که بدان طبل و نقاره و امثال آن را نوازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || به معنی تنبک هم گفته اند و آن دهلی باشد دم دراز که از چوب و گاهی از سفال هم سازند و معرکه گیران و سرآوازه خوانان بر بیخ بغل گیرند و نوازند. (برهان ). تنبک ، زیرا که آن را نیز می کوبند. (آنندراج ). تنبک . (ناظم الاطباء). دهلی است شبیه قیف . تنبک . طبل المخنث . (فرهنگ فارسی معین ). به قول غزالی این آلت موسیقی در اسلام حرام بوده زیرا ساز مخصوص عیّاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آن را می نواختند. (فرهنگ فارسی معین ). || موج آب را نیز گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). || گیاهی باشد شیرین که آن را خورند. (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) :
ز غیشه خوردن و از بی جویی و بی آبی
گیای کوبه چنان بود چون گیای شکر.

عنصری .


|| مشکی را نیز گویند که در آن دوغ کنند و جنبانند تا روغن ازآن برآید. (برهان ). مشکی که در آن ماست کنند و جنبانند تا روغن برآید. (آنندراج ).

کوبة. [ ب َ ] (ع اِ) نرد یا شطرنج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نرد به لغت یمن . (المعرب جوالیقی ). نرد در کلام اهل یمن و گویند شطرنج . (از اقرب الموارد). || طبلک باریک میان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بربط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بربط و آن معرب است . (از اقرب الموارد). || کف سنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سنگ به اندازه ای که بتوان با آن گردو شکست یا سنگی که کف دست را پر کند. (از اقرب الموارد). سنگی که بدان گردو و فندق شکنند. (ناظم الاطباء).


کوبة. [ ک َ ب َ ] (ع اِ) دریغ و پشیمانی بر گذشته و فوت شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


( کؤبة ) کؤبة. [ ک ُ ءَ ب َ ] ( ع اِ ) ننگ و عار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و یقال : ما به کؤبة؛ ای عار و حیاء. ( منتهی الارب ). آنچه از آن شرم کرده شود، یقال : ما فیه کؤبة. ( از اقرب الموارد ).

کوبة. [ ک َ ب َ ] ( ع اِ ) دریغ و پشیمانی بر گذشته و فوت شده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

کوبة. [ ب َ ] ( ع اِ ) نرد یا شطرنج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نرد به لغت یمن. ( المعرب جوالیقی ). نرد در کلام اهل یمن و گویند شطرنج. ( از اقرب الموارد ). || طبلک باریک میان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بربط. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بربط و آن معرب است. ( از اقرب الموارد ). || کف سنگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سنگ به اندازه ای که بتوان با آن گردو شکست یا سنگی که کف دست را پر کند. ( از اقرب الموارد ). سنگی که بدان گردو و فندق شکنند. ( ناظم الاطباء ).
کوبه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) هر چیز را گویند که بدان چیزی کوبند و عربان مدق گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). آلت کوبیدن که به عربی آن را مدق گویند. ( آنندراج ). هر چیز که بدان چیزها کوبند چون دسته هاون. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مرید آن ز بازوش برکند گوشت
مر آن کوبه را داد با یک دو غوشت.
رودکی.
دقاقه ؛ کوبه که بدان برنج و مانند آن کوبند. ( منتهی الارب ). || آلتی فلزی که بر در خانه تعبیه کنند و آن را بر صفحه فلزی زیرین کوبند تا اهل خانه را خبر کنند. چکش در خانه. ( فرهنگ فارسی معین ). چکشی که بر در آویخته است و بدان دق الباب کنند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || آلتی شبیه به گوشت کوب که بر سر آن سیمهای کوتاه آهنی یا برنجی فروکرده باشندو با آن خمیر بعضی انواع نان را می کوبند. ( فرهنگ فارسی معین ). || دسته هاون. یانه. || چوبی که بدان طبل و نقاره و امثال آن را نوازند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || به معنی تنبک هم گفته اند و آن دهلی باشد دم دراز که از چوب و گاهی از سفال هم سازند و معرکه گیران و سرآوازه خوانان بر بیخ بغل گیرند و نوازند. ( برهان ). تنبک ، زیرا که آن را نیز می کوبند. ( آنندراج ). تنبک. ( ناظم الاطباء ). دهلی است شبیه قیف. تنبک. طبل المخنث. ( فرهنگ فارسی معین ). به قول غزالی این آلت موسیقی در اسلام حرام بوده زیرا ساز مخصوص عیّاشی و شرابخواری بود و بیشتر مخنثان آن را می نواختند. ( فرهنگ فارسی معین ). || موج آب را نیز گویند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || گیاهی باشد شیرین که آن را خورند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :

کوبه . [ ک ُ ب ِ ] (اِخ ) کبه . شهری است در ژاپن ، واقع در جزیره ٔ هونشو، دارای 151000 تن سکنه و مرکز بزرگ صنعتی است . (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

۱. آلت کوبیدن.
۲. چکش.
۳. چکش در خانه.

دانشنامه عمومی

کوبه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کوبه (شهر)
کوبه (ابزار)
کوبه (در)
کوبه (غذا)، نام یک غذای عراقی است.

دانشنامه آزاد فارسی

کوبِه (Kobe)
کوبِه
نمایی از بندر ژرفاب بندری در خلیج اوزاکا در استان هیوگو، واقع در جنوب جزیرۀ هونشوی ژاپن، با ۱,۵۲۹,۹۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۳). صنایع آن عبارت اند از کشتی سازی، تولید فولاد، کالاهای چرمی و پارچه. کوبه دارای تأسیسات گسترده بندری است. در ژانویۀ ۱۹۹۵ زمین لرزه ای به بزرگی۷.۲ در مقیاس ریشتر کوبه را لرزاند و خسارت های سنگین به بار آورد؛ این زمین لرزه بیش از ۵,۳۷۲ کشته و حدود ۲۷هزار زخمی برجا گذاشت و بیش از ۴۵هزار خانه را ویران کرد. کوبه از قرن ۸م بندری مهم بود و در قرون ۱۵ و ۱۶، به سبب تجارت با سلسلۀ مینگ چین به اوج شکوفایی رسید. درهای آن در ۱۸۶۸ به روی تجارت جهانی گشوده شد. کوبه درخلال دهه های جنگ داخلی برخلاف سایر شهرهای بزرگ ژاپن، رشد چشمگیری نداشت؛ اما جمعیت آن در طی پانزده سال ۵۰ درصد افزایش یافت. در بمباران های ۱۹۴۵ ژاپن، کوبه به شدت آسیب دید، ولی به سرعت بازسازی شد.

فرهنگستان زبان و ادب

{beater} [موسیقی] وسیله ای برای نواختن سازهای کوبه ای که غالباً از چوب یا فلز ساخته می شود

پیشنهاد کاربران

وسیله فلزی که بر روی خانه ها قرار داشت و برای اگاه کردن ساکنین خانه کوبیده می شد .

وسیله ای فلزی که بر روی در خانه ها نصب می کردند که با کوبیدن آن صاحبان خانه مطلع از آمدن کسی میشدند

وسیله ای فلزی که بر روی در خانه ها قرار داشت و برای آگاه کردن ساکنین خانه استفاده می شد

وسیله فلزی که بر روی در خانه ها قرار داشت و برای اگاه کردن ساکنین خانه کوبیده میشد

وسیله فلزی که در قدیم بر روی درب خانه ها نصب می شد و برای اطلاع ساکنین خانه کوبیده می شد.


کلمات دیگر: