مترادف سفال : ظرف گلی، کوزه، خزف، گل پخته، سوفالی، پوست پسته، گردو، بادام
سفال
مترادف سفال : ظرف گلی، کوزه، خزف، گل پخته، سوفالی، پوست پسته، گردو، بادام
فارسی به انگلیسی
earthenware
potsherd
ceramic, earthenware, terra cotta, tile
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
سوفالی
پوست (پسته، گردو، بادام)
ظرف گلی، کوزه، خزف، گل پخته
۱. ظرف گلی، کوزه، خزف، گل پخته
۲. سوفالی
۳. پوست (پسته، گردو، بادام)
فرهنگ فارسی
( اسم ) پوست گردو پسته بادام فندق و پوست انار خشک .
تنگ خوی گردیدن .
فرهنگ معین
(سُ یا س ) (اِ. ) ۱ - گل پخته . ۲ - هرچیز که از گل ساخته باشند.
(سُ ) (اِ. ) پوست گردو، پسته ، بادام ، فندق و پوست انار خشک .
(سَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پست شدن ، بی قدر گشتن . 2 - (اِمص .) پستی ، دنائت .
(سُ یا س ) (اِ.) 1 - گل پخته . 2 - هرچیز که از گل ساخته باشند.
(سُ) (اِ.) پوست گردو، پسته ، بادام ، فندق و پوست انار خشک .
لغت نامه دهخدا
سفال . [ س َ ] (ع مص ) پست و فرود شدن . || پیر گردیدن . || (اِمص ) ضد علو. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سفال . [ س ِ] (ع مص ) تنگ خوی گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
آن بانگ چزد بشنو در باغ نیمروز
همچون سفال نو که بآبش فرو برند.
چو زری کی بود هرگز سفالی.
کآب چنان از سفال نو نترابد.
نادیده کمالت که گمان برد که هرگز
خوشتر ز شکر کوزه بود بسته سفالی.
آش اندر ضیمران آمیخته.
آن جام سفالی کو وآن راوق ریحانی.
ببانگ گردد پیدا شکستگی ز درست.
درون سو خبث و بیرون سو جمالند.
پیرایه توست روی مالم.
دگر بقهر چنان خرد میکند که سفال.
ولی گاه گرو گردد پدیدار.
آنجا که پتک باید خایسک بیهده است
گوز است خواجه سنگین مغز آهنین سفال.
دریده پوست به تن بر، چو مغز پسته ،سفال.
ویشان سفال بی مزه و برگ میچرند.
بروز جنگ بیک میل چشم دشمن تو
ز عکس خنجر تو بترکد چو پسته ، سفال.
فرهنگ عمید
پست شدن؛ کمقدر شدن؛ فرومایگی و پستی.
۲. [قدیمی] پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو، و بادام: تو مغز میوۀ خوش و شیرین همی خوری / وایشان سفال بی مزه و برگ می چرند (ناصرخسرو: ۴۲۶ ).
پست شدن، کم قدر شدن، فرومایگی و پستی.
۱. ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد، مانند کاسه، کوزه، و امثال آنها.
۲. [قدیمی] پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو، و بادام: ◻︎ تو مغز میوۀ خوش و شیرین همیخوری / وایشان سفال بیمزه و برگ میچرند (ناصرخسرو: ۴۲۶).
دانشنامه عمومی
در سرامیک سازی فرانسه به سفال لعابدار منقوش، فائینس (faïence) گفته می شود.
دانشنامه اسلامی
در صحت تیمم بر مثل سفال- که با آتش پخته شده- اختلاف است.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰.
صحت سجده بر سفال در حال اختیار (با وجود خاک و مانند آن) اختلافی است.
حسینی عاملی، جواد، مفتاح الکرامة، ج۴، ص۴۰۰.
استفاده از ظروف سفالی و مانند آن که مایعات در آن نفوذ می کند، پس از ریختن شراب در آن و برطرف شدن عین نجاست و شستن ظرف،اختلافی است.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۴۱۸.
...
گویش اصفهانی
تکیه ای: geli
طاری: sufâl
طامه ای: sofâl/ geli
طرقی: söfâl/geli/kâši
کشه ای: sofâl
نطنزی: geli
گویش مازنی
۱ساقه ی خشک برنج ۲سفال
پیشانی