کلمه جو
صفحه اصلی

امور


برابر پارسی : کارها، رویدادها

فارسی به انگلیسی

affairs, matters

جمع : اوامر


فرهنگ فارسی

( آمور ) رود خانه ایست که در مرز چین و سیبری جریان دارد و به دریای اختسک می ریزد ٠ این رود به ساخالین نیز معروف است و ۴۳۷۷ کیلو متر طول دارد ٠
نام رودی بزرگ حد فاصل سیبریا و منچوری و آنرا ساخالین نامند
کارها، شغلها، حوادث، جمع امر
( اسم ) جمع امر . ۱ - کارها عملها . ۲ - شغلها . ۳ - حادثه ها . جمع : امورات
پسر کنعان بن نوح بود

فرهنگ معین

( اُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ امر. ۱ - کارها، عمل ها. ۲ - شغل ها. ۳ - حادثه ها.

لغت نامه دهخدا

امور. [ اَ ](اِخ ) پسر کنعان بن نوح بود. رجوع به اموریون شود.


امور. [ اُ ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). کارها و عملها و کردارها. (ناظم الاطباء). کارها. (از آنندراج ). کارها. عملها. (فرهنگ فارسی معین ) : شغل امور وزارت و حساب ، بوالخیر بلخی راند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233). غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد. (گلستان ). || کاربارها و شغلها و چیزها. (ناظم الاطباء). شغلها. || حادثه ها. (فرهنگ فارسی معین ).
- امور جمیله ؛کارهای نیک و چیزهای خوب . (ناظم الاطباء).
- امور دولت و دین ؛ کارهای متعلق به دولت و مذهب . (ناظم الاطباء).
- امور عموم ، امور جمهور ؛ کارهای متعلق بعموم . (ناظم الاطباء).


( آمور ) آمور. ( اِخ ) نام رودی بزرگ ، فاصل سیبریا و منچوری ، و آن را ساخالین نیز نامند.
امور. [ اُ ] ( ع اِ ) ج ِ امر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). کارها و عملها و کردارها. ( ناظم الاطباء ). کارها. ( از آنندراج ). کارها. عملها. ( فرهنگ فارسی معین ) : شغل امور وزارت و حساب ، بوالخیر بلخی راند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 233 ). غالب همت ایشان بمعظمات امور مملکت متعلق باشد. ( گلستان ). || کاربارها و شغلها و چیزها. ( ناظم الاطباء ). شغلها. || حادثه ها. ( فرهنگ فارسی معین ).
- امور جمیله ؛کارهای نیک و چیزهای خوب. ( ناظم الاطباء ).
- امور دولت و دین ؛ کارهای متعلق به دولت و مذهب. ( ناظم الاطباء ).
- امور عموم ، امور جمهور ؛ کارهای متعلق بعموم. ( ناظم الاطباء ).

امور. [ اَ ]( اِخ ) پسر کنعان بن نوح بود. رجوع به اموریون شود.

فرهنگ عمید

امر#NAME?


= امر

دانشنامه عمومی

آمور. آمور ممکن است در یکی از این معانی به کار رود:
استان آمور یکی از استان ها (اوبلاست های) فدراسیون روسیه
رود آمور رودخانه ای در مرز چین و روسیه
ماهی آمور معروف به کپور علف خوار و ماهی سفید پرورشی
گیلرمو آمور فوتبالیست اسپانیایی
زیردریایی کلاس آمور زیردریایی روسی

گویش مازنی

/ammoor/ آتش گیر - قندشکن
/ame var/ کنار ما – نزد ما – پیش ما

۱آتش گیر ۲قندشکن


پیشنهاد کاربران

زمینه ها

واژه آریایی امر amr به معنای فرمان است که ستانده شده از لغت اوستایی مر به معنای گفتن ( با هدف فرمان دادن ) - فرمودن همانطور که لغت murunda* به معنای فرمانده commander لقب بزرگان و اشراف در مردمان سکا بوده است. بدینسان روشن میشود که امیر گویشی دیگر از میر→مر است همانطور که نمونگان دیگری از کشاندن آواها در زبانهای ایرانی وجود دارد مانند سر - سیر=پر - لبالب و پر - پیر=پیرامون و تر - تیر=آنسو - روبرو و زو - زیو=زنده - توانا.

عرب لغت جعلی مامور به معنای امربر را از روی لغت ایرانی امر ساخته است.



کارها

کارها، کار و بار

امور : کارها ، جمع کار ( امر )
توضیح : کلمه ای است از ریشه عربی
***
مثال : شما باید به یاد گیری امور فنی و بنایی بپردازید.

کارکردها، اقدامات


کلمات دیگر: