کلمه جو
صفحه اصلی

میزبان


مترادف میزبان : صاحب خانه، صاحب مجلس، مهماندار، میهماندار

متضاد میزبان : مدعو، میهمان

فارسی به انگلیسی

host


hostess, host, host(ess)

host(ess)


فارسی به عربی

صاحبة الملک , مضیف

مترادف و متضاد

صاحب‌خانه، صاحب‌مجلس، مهماندار، میهماندار ≠ مدعو، میهمان


host (اسم)
سپاه، گروه، دسته، خواجه، ازدحام، خانه دار، مهمانخانه دار، میزبان، صاحبخانه، مهمان دار، انگل دار

hostess (اسم)
میزبان، زن مهماندار، زن میزبان، بانوی صاحبخانه

فرهنگ فارسی

[رایانه و فنّاوری اطلاعات] سامانۀ رایانه‌ای حاوی داده‌هایی که نقش یک منبع اطلاعات را ایفا می‌کند و کاربر می‌تواند از محلی دور و ازطریق پایانه‌ای رایانه‌ای به آن دسترسی پیدا کند [گردشگری و جهانگردی] شخص یا نهادی که دعوت‌کننده و پذیرای مهمانان است


مهماندار، کسی که ازمهمانان پذیرایی میکند، میزوان هم گفته شده
( اسم ) کسی که یک یا چند تن را بمهمانی خود دعوت و پذیرایی کند ضیافت کننده مقابل مهمان میهمان : او میهمان من بود و من میزبان او مهمان نشست و خوان ببرمیزبان نهاد... ( معزی )

فرهنگ معین

(اِ. ) کسی که از مهمان پذیرایی می کند.

لغت نامه دهخدا

میزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) ضیافت کننده و میهمانی کننده و آنکه میهمانی می کند و طعام می خوراند و صاحب خانه و رئیس جشن و میهمانی . (ناظم الاطباء). میز به معنی مهمان باشد و میزبان شخصی بود که میهمانی کند. (فرهنگ جهانگیری ). مهماندارباشد. (لغت فرس اسدی ). مضیف . (دهار). کسی که مهمان را طعام خوراند چه لفظ میز به معنی اسباب ضیافت و کرسی طعام است و کلمه ٔ بان به معنی دارنده . (غیاث ) (آنندراج ). ضیافت کننده باشد، یعنی شخصی که مردم را ضیافت و مهمانی کند. (برهان ). از میز به معنی مهمان ، و بان پسوند دارنده . صاحب خانه نسبت به میهمان . مهماندار. میهماندار. ابوالمثوی . ابوالمنزل . ابوالاضیاف . ابومثوی (چون مرد باشد). ام المنزل ام المثوی . (چون زن باشد). آدب . اَدِب . مضیف . (یادداشت مؤلف ) :
اگر شاد و خرم بود میزبان
بدان شهر خرم دو هفته بمان .

فردوسی .


که ما میزبان و تو مهمان ما
فرودآی اینجا بفرمان ما.

فردوسی .


پی میزبان بر تو فرخنده باد
همه تاجداران ترا بنده باد.

فردوسی .


از پی آن تا دهی برنام دندان مزدمان
میزبانی دوست داری شاد باش ای میزبان .

فرخی .


به محنت همه خلق را دستگیری
به روزی همه خلق را میزبانی .

فرخی .


سپه را بود میزبان و بود
هزار آفرین بر چنین میزبان .

فرخی .


کوتوال میزبان بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 659).
خورش باید از میزبان گونه گون
نه گفتن کزین کم خور و زان فزون .

اسدی .


خورش گر بود میهمان را زیان
پزشکی نه خوب آید از میزبان .

اسدی (گرشاسب نامه ص 28).


یکی میزبان است کو میهمان را
دهان و شکم خشک و ناهار دارد.

ناصرخسرو.


بدان میهمان ده مرین میزبان را
که او قصد این دیو غدار دارد.

ناصرخسرو.


لیکن چو کسیت میهمان خواند
بر مذهب میزبان بیارامی .

ناصرخسرو.


برون بیشه را شیر به میزبان
درون خانه را گربه به کدخدای .

خاقانی .


ساقیت اشک و مطربت ناله
شاهدت درد و میزبان خلوت .

خاقانی .


برق تیغش دیدبان در ملک و دین
ابر جودش میزبان در شرق و غرب .

خاقانی .


میزبان از نوردهای گزین
کسوت رومی و طرایف چین .

نظامی .


ببخشش درآمد کف مرزبان
در گنج بگشاد بر میزبان .

نظامی .


در آن مجلس خوشی را ساز کردند
نوا بر میزبان آغاز کردند.

نظامی .


در آن بساط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول .

سعدی .


خواری بیند زمیزبان به ضیافت
مرد که ناخوانده شد به خوانی مهمان .

سیدنصراﷲ تقوی .


- میزبان به میزبان ؛ میزبان پشت سر میزبان . میزبان پس از میزبان . کنایه از بسیاری میزبان و مهماندار و توالی مهمانی است : و سلطان از آنجا برداشت به سعادت و فرخی با نشاط و شراب و شکار میرفت میزبان به میزبان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246).
- امثال :
میزبان اول ، آنگهی خانه .

انوری (از امثال و حکم دهخدا).


|| کاروانسرا و جایی که مسافرین در آن منزل می کنند. (ناظم الاطباء).

میزبان. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ضیافت کننده و میهمانی کننده و آنکه میهمانی می کند و طعام می خوراند و صاحب خانه و رئیس جشن و میهمانی. ( ناظم الاطباء ). میز به معنی مهمان باشد و میزبان شخصی بود که میهمانی کند. ( فرهنگ جهانگیری ). مهماندارباشد. ( لغت فرس اسدی ). مضیف. ( دهار ). کسی که مهمان را طعام خوراند چه لفظ میز به معنی اسباب ضیافت و کرسی طعام است و کلمه بان به معنی دارنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ضیافت کننده باشد، یعنی شخصی که مردم را ضیافت و مهمانی کند. ( برهان ). از میز به معنی مهمان ، و بان پسوند دارنده. صاحب خانه نسبت به میهمان. مهماندار. میهماندار. ابوالمثوی. ابوالمنزل. ابوالاضیاف. ابومثوی ( چون مرد باشد ). ام المنزل ام المثوی. ( چون زن باشد ). آدب. اَدِب. مضیف. ( یادداشت مؤلف ) :
اگر شاد و خرم بود میزبان
بدان شهر خرم دو هفته بمان.
فردوسی.
که ما میزبان و تو مهمان ما
فرودآی اینجا بفرمان ما.
فردوسی.
پی میزبان بر تو فرخنده باد
همه تاجداران ترا بنده باد.
فردوسی.
از پی آن تا دهی برنام دندان مزدمان
میزبانی دوست داری شاد باش ای میزبان.
فرخی.
به محنت همه خلق را دستگیری
به روزی همه خلق را میزبانی.
فرخی.
سپه را بود میزبان و بود
هزار آفرین بر چنین میزبان.
فرخی.
کوتوال میزبان بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 659 ).
خورش باید از میزبان گونه گون
نه گفتن کزین کم خور و زان فزون.
اسدی.
خورش گر بود میهمان را زیان
پزشکی نه خوب آید از میزبان.
اسدی ( گرشاسب نامه ص 28 ).
یکی میزبان است کو میهمان را
دهان و شکم خشک و ناهار دارد.
ناصرخسرو.
بدان میهمان ده مرین میزبان را
که او قصد این دیو غدار دارد.
ناصرخسرو.
لیکن چو کسیت میهمان خواند
بر مذهب میزبان بیارامی.
ناصرخسرو.
برون بیشه را شیر به میزبان
درون خانه را گربه به کدخدای.
خاقانی.
ساقیت اشک و مطربت ناله
شاهدت درد و میزبان خلوت.
خاقانی.
برق تیغش دیدبان در ملک و دین
ابر جودش میزبان در شرق و غرب.
خاقانی.
میزبان از نوردهای گزین

فرهنگ عمید

۱. = مهمان دار
۲. (پزشکی ) جانداری که انگل از آن تغذیه می کند.

دانشنامه عمومی

میزبان می تواند برای یکی از موارد زیر به کار رود:
میزبان: کسی که از مهمان پذیرایی می کند.
میزبان (زیست شناسی): اندامگانی که یک اندامگان دیگر را در خود یا روی خود پناه می دهد.
میزبان (رمان)، یک رمان رمانتیک به قلم استفانی میر

دانشنامه آزاد فارسی

میزبان (رایانه). میزبان (رایانه)(host)
(یا: هاست) رایانۀ اصلی که در سیستمی از رایانه ها یا پایانه های مرتبط، قرار دارد. مفهوم دیگر میزبان، سِرور یا رایانۀ اصلی است که در آن اطلاعات مربوط به یک پایگاه اینترنتی (سایت اینترنتی) ذخیره می گردد. در واقع بازدیدکنندگان یک سایت اینترنتی، هنگام مشاهده صفحات وب مربوط به آن سایت، درخواست هایشان را به سرور میزبان ارسال می نمایند.

میزبان (زیست شناسی). میزبان (زیست شناسی)(host)
میزبان
در زیست شناسی، موجودی که انگل سربار آن است. در هم سفرگی، عضوی که سود نمی برد، میزبان است.

فرهنگستان زبان و ادب

{host} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، گردشگری و جهانگردی] [رایانه و فنّاوری اطلاعات] سامانۀ رایانه ای حاوی داده هایی که نقش یک منبع اطلاعات را ایفا می کند و کاربر می تواند از محلی دور و ازطریق پایانه ای رایانه ای به آن دسترسی پیدا کند [گردشگری و جهانگردی] شخص ی...

پیشنهاد کاربران

میزبان: [ اصطلاح پزشکی ] انسان یا حیوان که جایی برای جایگزینی یا ادامه ی زندگی عامل بیماری زای عفونی بصورت طبیعی باشد ، میزبان نامیده می شود.
میزبان ( House ) :[اصطلاح کازینو]به کازینو اغلب، میزبان گفته می شود.

Host

مضیف


کلمات دیگر: