میزبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) ضیافت کننده و میهمانی کننده و آنکه میهمانی می کند و طعام می خوراند و صاحب خانه و رئیس جشن و میهمانی . (ناظم الاطباء). میز به معنی مهمان باشد و میزبان شخصی بود که میهمانی کند. (فرهنگ جهانگیری ). مهماندارباشد. (لغت فرس اسدی ). مضیف . (دهار). کسی که مهمان را طعام خوراند چه لفظ میز به معنی اسباب ضیافت و کرسی طعام است و کلمه ٔ بان به معنی دارنده . (غیاث ) (آنندراج ). ضیافت کننده باشد، یعنی شخصی که مردم را ضیافت و مهمانی کند. (برهان ). از میز به معنی مهمان ، و بان پسوند دارنده . صاحب خانه نسبت به میهمان . مهماندار. میهماندار. ابوالمثوی . ابوالمنزل . ابوالاضیاف . ابومثوی (چون مرد باشد). ام المنزل ام المثوی . (چون زن باشد). آدب . اَدِب . مضیف . (یادداشت مؤلف )
: اگر شاد و خرم بود میزبان
بدان شهر خرم دو هفته بمان .
فردوسی .
که ما میزبان و تو مهمان ما
فرودآی اینجا بفرمان ما.
فردوسی .
پی میزبان بر تو فرخنده باد
همه تاجداران ترا بنده باد.
فردوسی .
از پی آن تا دهی برنام دندان مزدمان
میزبانی دوست داری شاد باش ای میزبان .
فرخی .
به محنت همه خلق را دستگیری
به روزی همه خلق را میزبانی .
فرخی .
سپه را بود میزبان و بود
هزار آفرین بر چنین میزبان .
فرخی .
کوتوال میزبان بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
659).
خورش باید از میزبان گونه گون
نه گفتن کزین کم خور و زان فزون .
اسدی .
خورش گر بود میهمان را زیان
پزشکی نه خوب آید از میزبان .
اسدی (گرشاسب نامه ص 28).
یکی میزبان است کو میهمان را
دهان و شکم خشک و ناهار دارد.
ناصرخسرو.
بدان میهمان ده مرین میزبان را
که او قصد این دیو غدار دارد.
ناصرخسرو.
لیکن چو کسیت میهمان خواند
بر مذهب میزبان بیارامی .
ناصرخسرو.
برون بیشه را شیر به میزبان
درون خانه را گربه به کدخدای .
خاقانی .
ساقیت اشک و مطربت ناله
شاهدت درد و میزبان خلوت .
خاقانی .
برق تیغش دیدبان در ملک و دین
ابر جودش میزبان در شرق و غرب .
خاقانی .
میزبان از نوردهای گزین
کسوت رومی و طرایف چین .
نظامی .
ببخشش درآمد کف مرزبان
در گنج بگشاد بر میزبان .
نظامی .
در آن مجلس خوشی را ساز کردند
نوا بر میزبان آغاز کردند.
نظامی .
در آن بساط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول .
سعدی .
خواری بیند زمیزبان به ضیافت
مرد که ناخوانده شد به خوانی مهمان .
سیدنصراﷲ تقوی .
-
میزبان به میزبان ؛ میزبان پشت سر میزبان . میزبان پس از میزبان . کنایه از بسیاری میزبان و مهماندار و توالی مهمانی است
: و سلطان از آنجا برداشت به سعادت و فرخی با نشاط و شراب و شکار میرفت میزبان به میزبان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
246).
-
امثال :
میزبان اول ، آنگهی خانه .
انوری (از امثال و حکم دهخدا).
|| کاروانسرا و جایی که مسافرین در آن منزل می کنند. (ناظم الاطباء).