کلمه جو
صفحه اصلی

انگل


مترادف انگل : پارازیت، میکرب، ویروس، طفیلی، گدا، مفتخوار، مفت خور

فارسی به انگلیسی

parasite, henger - on


leech, parasite, henger - on

sponger


فارسی به عربی

اسفنج , ضیف , مستنزف

مترادف و متضاد

پارازیت، میکرب، ویروس


طفیلی، گدا، مفتخوار، مفت‌خور


satellite (اسم)
ماه، پیرو، انگل، قمر مصنوعی

raff (اسم)
تفاله، اشغال، انگل

guest (اسم)
مهمان، انگل

hanger-on (اسم)
موی دماغ، عذاب دهنده، انگل، متکی بر، مفت خور

leech (اسم)
مزاحم، حجامت، خون اشام، زالو، انگل، خفاش خون اشام، اسباب خون گیری

parasite (اسم)
طفیلی، انگل، صدای مزاحم، پارازیت

sponge (اسم)
طفیلی، ابر حمام، انگل، اسفنج

sycophant (اسم)
چاخان، متملق، انگل، ادم چاپلوس

۱. پارازیت، میکرب، ویروس
۲. طفیلی، گدا، مفتخوار، مفتخور


فرهنگ فارسی

( اسم ) تکمه دگمه گوی گریبان .

فرهنگ معین

(اَ گُ ) (اِ. ) انگشت ، اصبع .
(اَ گَ ) (اِ. ) ۱ - گیاه یا جانوری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او تغذیه کند. ۲ - موجود زنده ای که روی پوست ، داخل بدن انسان یا حیوانی زندگی کند. ۳ - طفیلی ، سرِخر، مزاحم ، سربار.

(اَ گُ) (اِ.) انگشت ، اصبع .


(اَ گَ) (اِ.) 1 - گیاه یا جانوری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او تغذیه کند. 2 - موجود زنده ای که روی پوست ، داخل بدن انسان یا حیوانی زندگی کند. 3 - طفیلی ، سرِخر، مزاحم ، سربار.


لغت نامه دهخدا

انگل. [اَ گ َ ] ( اِ ) کسی را گویند که صحبت او مکروه طبیعت باشد. ( برهان قاطع ) ( هفت قلزم ). کسی که صبحت او مکروه طبیعت باشد و او در اختلاط و مصاحبت ابرام و اصرار نماید. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). مرد ناشناس گستاخ. ( ناظم الاطباء ). سرخر. موی دماغ. طفیلی. سربار. ( یادداشت مؤلف ) :
دل بغم گفتا که انگل وا شود
غم دلم را دوستداری می کند.
ملا محیی ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
- انگل کسی شدن ؛ بار بی فائده او گشتن. ( یادداشت مؤلف ).
|| حلقه ای که گوی گریبان را در آن اندازند. ( از برهان قاطع ) ( از فرهنگ سروری ). حلقه ای که گوی گریبان و تکمه کلاه در آن کنند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) :
ای کریمی که کند چرخ ز خورشید هلال
جامه جاه ترا هر سر مه گوی انگل.
کمال اسماعیل ( از آنندراج ).
|| تکمه و گوی گریبان. ( برهان قاطع ). و رجوع به انگله ، انگول ، انگوله ، انگیل و انگیله شود. || گیاه یا حیوانی که تمام یا مدتی از عمرش از موجود زنده دیگری ( میزبان ) غذا دریافت می کند . بسیاری از باکتریهای بیماری زا، آغازیان ، کرمها، قارچها و حشرات جزو انگلها هستند. ( از دایرةالمعارف فارسی ).

انگل. [ اَ گ ُ ] ( اِ ) انگشت. و انگولک و انگولک کردن از همین کلمه انگل انگشت است. ( یادداشت مؤلف ).
- اردشیر درازانگل ؛ بهمن پسر اسفندیار بود... و نام او اردشیر بود کی اردشیر درازانگل خواندندی او را و به بهمن معروف است و او را درازدست نیز گویند. و بروایتی درازانگل از بهر آن گفتند که غارت به دور جایگاه کردی در جنوب و مشرق و روم.( مجمل التواریخ ).

انگل . [ اَ گ ُ ] (اِ) انگشت . و انگولک و انگولک کردن از همین کلمه انگل انگشت است . (یادداشت مؤلف ).
- اردشیر درازانگل ؛ بهمن پسر اسفندیار بود... و نام او اردشیر بود کی اردشیر درازانگل خواندندی او را و به بهمن معروف است و او را درازدست نیز گویند. و بروایتی درازانگل از بهر آن گفتند که غارت به دور جایگاه کردی در جنوب و مشرق و روم .(مجمل التواریخ ).


انگل . [اَ گ َ ] (اِ) کسی را گویند که صحبت او مکروه طبیعت باشد. (برهان قاطع) (هفت قلزم ). کسی که صبحت او مکروه طبیعت باشد و او در اختلاط و مصاحبت ابرام و اصرار نماید. (آنندراج ) (از انجمن آرا). مرد ناشناس گستاخ . (ناظم الاطباء). سرخر. موی دماغ . طفیلی . سربار. (یادداشت مؤلف ) :
دل بغم گفتا که انگل وا شود
غم دلم را دوستداری می کند.

ملا محیی (از انجمن آرا) (از آنندراج ).


- انگل کسی شدن ؛ بار بی فائده او گشتن . (یادداشت مؤلف ).
|| حلقه ای که گوی گریبان را در آن اندازند. (از برهان قاطع) (از فرهنگ سروری ). حلقه ای که گوی گریبان و تکمه ٔ کلاه در آن کنند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ) :
ای کریمی که کند چرخ ز خورشید هلال
جامه ٔ جاه ترا هر سر مه گوی انگل .

کمال اسماعیل (از آنندراج ).


|| تکمه و گوی گریبان . (برهان قاطع). و رجوع به انگله ، انگول ، انگوله ، انگیل و انگیله شود. || گیاه یا حیوانی که تمام یا مدتی از عمرش از موجود زنده ٔ دیگری (میزبان ) غذا دریافت می کند . بسیاری از باکتریهای بیماری زا، آغازیان ، کرمها، قارچها و حشرات جزو انگلها هستند. (از دایرةالمعارف فارسی ).

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) جانداری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او غذا دریافت کند، پارازیت.
۲. (صفت ) [مجاز] کسی که سربار سایرین شود و به هزینۀ دیگران روز بگذراند، طفیلی.
انگشت دست.
= انگله

۱. (زیست‌شناسی) جانداری که تمام یا قسمتی از عمرش را به موجود دیگری بچسبد و از جسم او غذا دریافت کند؛ پارازیت.
۲. (صفت) [مجاز] کسی که سربار سایرین شود و به هزینۀ دیگران روز بگذراند؛ طفیلی.


انگشت دست.


انگله#NAME?


دانشنامه عمومی

اَنگَل (به انگلیسی: parasite) به موجودی گفته می شود که حداقل یک قسمت از دوره زندگی خود را بر روی یا داخل بدن موجود زنده دیگری زندگی کرده و از این زندگی فایده می برد یا تغذیه می کند.
بیشتر زندگی ساپروفیتی دارند و تحت شرایطی می توانند به صورت پارازیت در آیند؛ که به آن ها پارازیت اختیاری (Facultative Parasite) می گویند.
بیشتر زندگی پارازیتی دارند و تحت شرایطی می توانند به صورت ساپروفیت در آیند؛ که به آن ها ساپروفیت اختیاری (Facultative Saprophyte) می گویند.
گیاه یا جانوری که دچار انگل می شود میزبان نام دارد. بعضی از انگل ها فقط با میزبان معینی سر و کار دارند. برای نمونه انگل آلش تنها روی ریشه درخت آلش زندگی می کند؛ ولی سایر انگل ها در انتخاب میزبان rسخت گیر نیستند. مثلاً برای کنهٔ چوب تفاوتی نمی کند که خون آدمی بمکد یا خون سگ. بسیاری از انواع سس ها به هر گیاهی که دسترس شان باشد انگل می شوند.
برخی از انگل ها در طی زندگی خود به بیش از یک میزبان نیاز دارند. جانور تک یاخته مولد مالاریا قسمتی از عمر خود را در بدن آدمی و قسمتی را در بدن پشه به سر می برد. بسیاری از انگل ها از میزبان خود نه تنها غذا می گیرند، بلکه به عنوان پناهگاه نیز از آن استفاده می کنند. کرم کدو همه عمر خود را در بدن جانوری به سر می برد و از آن غذا می گیرد. کک که از خون سگ می مکد، درون بدن آن زندگی نمی کند ولی موی بدن سگ برایش پناهگاهی است.
ممکن است انگلی همیشه با میزبان خود همراه نباشد. مثلاً کنه چوب به بالای شاخه گیاهی که روی آن به سر می برد می خزد و به بدن هر جانوری که مجاور شود می چسبد. خرطومش را درون پوست جانور فرومی کند و خون می مکد. سپس خود را روی چمن می اندازد تا بتوانند آن همه غذایی را که خورده است هضم کند.

(بافتحه الف و ضمه گاف) انگشت _ انگشت کردن


دانشنامه آزاد فارسی

آنگل. آنْگِل (Angle)
نام یکی از قبایل ژرمنِ مستقر در ناحیۀ اشلسویگ ـ هولشتاین۱، در شمال آلمان، معروف به آنْگِلْن۲. آنان پس از خروج رومی ها از انگلستان، در قرن ۵م به این کشور هجوم بردند و در انگلیای شرقی۳، مرشا۴، و نورتامبریا۵ ساکن شدند. نام انگلستان (سرزمین آنگِل ها۶) را از نام همین قبیله گرفته اند. نیز← آنگلوساکسون ها

اَنْگَل (parasite)
اَنْگَل
جانداری که روی بدن یا درون بدن موجود دیگری با نام میزبانزندگی می کند و برای غذا وابسته به میزبان است. انگل هایی که درون بدن میزبان زندگی می کنند، مانند کرم کپلک کبد و کرم های نواری، انگل درونی، و آن هایی که در سطح بیرونی زندگی می کنند، مانند زالو و کک، انگل بیرونیاند. صحیح تر است زنبورهای انگل، مانند دله زنبور، را انگل مانندبنامند، زیرا نهایتاً میزبان خود را می کشند. نخستین شاهد همکاری انگل ها برای یافتن یک میزبان در سال ۲۰۰۰ و زمانی کشف شد که گروهی از پژوهشگران امریکایی مشاهده کردند که حدود ۵۰۰ لارو از سوسک تاولی، Meloe Franciscanus، با تقلید از شکل زنبور مادۀ Habropoda pallida، روی ساقۀ گیاه تجمع می کنند. وقتی یک زنبور نر شروع به جفت گیری با این زنبور ماده می کند، لاروها محکم به او می چسبند و سپس، در جفت گیری موفق بعدی زنبور نر، به بدن زنبور ماده، و سرانجام وقتی زنبور ماده تخم می گذارد، به آشیانۀ جدید انتقال می یابند.

گویش مازنی

/angel/ روستایی از توابع کجور نوشهر & نوک پستان گاو - حلقه ها و پولک هایی که برگردن می آویزند ۳تنه ی قطع شده ی درخت

روستایی از توابع کجور نوشهر


۱نوک پستان گاو ۲حلقه ها و پولک هایی که برگردن می آویزند ۳تنه ...


واژه نامه بختیاریکا

( اَنگُل ) انگولک
لِلِک؛ کرنه

جدول کلمات

پارزیت, تکمه, طفیلی

پیشنهاد کاربران

به فتح الف و ضم گ. انگشت به گویش کازرونی ( ع. ش )

درختی که درونش پوسیده شده میان تهی گردیده داخلش خالیست


لطفا کمی مطالعه کنید
https://fa. wikipedia. org/wiki/انگل

وقتی به شخص اشاره میکنیم
Vermin

انگل


کلمات دیگر: