مترادف پابند : مقید، وابسته، اسیر، دچار، گرفتار، عیالوار، متاهل، معیل، دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه، بند، قید، پاوند
پابند
مترادف پابند : مقید، وابسته، اسیر، دچار، گرفتار، عیالوار، متاهل، معیل، دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه، بند، قید، پاوند
فارسی به انگلیسی
noose, restriction, shackle, trammel
فارسی به عربی
صندل خشبی , عقال
مترادف و متضاد
مقید، وابسته
اسیر، دچار، گرفتار
عیالوار، متاهل، معیل
دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه
بند، قید، پاوند
خلخال، پا بند
پا بند
پا بند، قید، مانع، دست بند، غل
پا بند، قید، کنده، ترمز، کلوخه
پا بند، قید، مانع، زنجیر، بخو
پا بند، غل و زنجیر پا
پا بند، اذیت، ازار، منع، بازماندگی، مانع، سبب تاخیر، پاگیری
پا بند، داد و بیداد، زنجیر
پا بند
۱. مقید، وابسته
۲. اسیر، دچار، گرفتار
۳. عیالوار، متاهل، معیل
۴. دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه
۵. بند، قید، پاوند
فرهنگ فارسی
بخو، قید، آنچه با آن پای حیوان راببندند، مقید
آنچه بر پای دواب بندند نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند
۱ - ( اسم ) آنچه بر پای بندند بندی که بر پای مجرم بندند پاوند . ۲ - قندان کودک . ۳ - ( صفت ) گرفتار مقید . ۴ - فریفته مفتون عاشق دلباخته . ۵ - متاهل دارای همسر .
آنچه بر پای دواب بندند نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند
۱ - ( اسم ) آنچه بر پای بندند بندی که بر پای مجرم بندند پاوند . ۲ - قندان کودک . ۳ - ( صفت ) گرفتار مقید . ۴ - فریفته مفتون عاشق دلباخته . ۵ - متاهل دارای همسر .
ابزاری فنری برای محکم کردن پایۀ ریل بر روی زینچه یا ریلبند
فرهنگ معین
(بَ ) ۱ - (اِمر. ) بندی برای بستن پای مجرمان . ۲ - عقال ، آنچه که با آن پای حیوان را ببندند. ۳ - (ص مر. ) گرفتار، اسیر. ۴ - شیفته ، مفتون . ۵ - متعهد، وفادار.
لغت نامه دهخدا
پابند. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) آنچه بر پای دواب بندند. نوار یا طنابی که بر مچ ستور بندند وبه میخ استوار کنند. شکال. رِساغ. رِصاغ. || بندی که بر پای مجرم نهند. پاوَند. || ( ن مف مرکب ) مقید و گرفتار. پای بند. مقابل مجرّد.
- پابند چیزی بودن ؛ بدان تعلق خاطر و دلبستگی داشتن.
- پابند چیزی شدن ؛ بدان موآخذ گشتن. بدان معاقب شدن :
عاقبت هر کسی ز پست و بلند
بجزای عمل شود پابند.
- پابند چیزی بودن ؛ بدان تعلق خاطر و دلبستگی داشتن.
- پابند چیزی شدن ؛ بدان موآخذ گشتن. بدان معاقب شدن :
عاقبت هر کسی ز پست و بلند
بجزای عمل شود پابند.
مکتبی.
- پابند کردن ستور ؛ سکندری خوردن. رو رفتن. شخشیدن. تپق زدن. سر سم رفتن.فرهنگ عمید
۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.
۲. (صفت مفعولی ) [مجاز] مقید، گرفتار.
۳. (صفت مفعولی ) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقه مند باشد.
۴. [قدیمی] بَخو، قید.
* پابند شدن: (مصدر لازم )
۱. مقید شدن، گرفتار شدن.
۲. [مجاز] عاشق شدن.
۲. (صفت مفعولی ) [مجاز] مقید، گرفتار.
۳. (صفت مفعولی ) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقه مند باشد.
۴. [قدیمی] بَخو، قید.
* پابند شدن: (مصدر لازم )
۱. مقید شدن، گرفتار شدن.
۲. [مجاز] عاشق شدن.
۱. ریسمانی که با آن پای حیوان، اسیر، یا مجرم را ببندند.
۲. (صفت مفعولی) [مجاز] مقید؛ گرفتار.
۳. (صفت مفعولی) [مجاز] کسی که به کاری یا شخصی علاقهمند باشد.
۴. [قدیمی] بَخو؛ قید.
〈 پابند شدن: (مصدر لازم)
۱. مقید شدن؛ گرفتار شدن.
۲. [مجاز] عاشق شدن.
دانشنامه عمومی
پابند ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
پابند (بندرعباس)
پابند (بهشهر)
پابند (خدابنده)
پابند (ابزاری آذینی که بر مچ پا می بندند)
پابند (بندرعباس)
پابند (بهشهر)
پابند (خدابنده)
پابند (ابزاری آذینی که بر مچ پا می بندند)
wiki: ایران است.
این روستا در دهستان فین قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۲ نفر (۱۶خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان فین قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۲ نفر (۱۶خانوار) بوده است.
wiki: بخش سجاس رود شهرستان خدابنده و حوالی شهرستان سلطانیه در استان زنجان ایران است.
این روستا در دهستان سجاس رود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۶۰ نفر (۱۳۴خانوار) بوده است.بیشتر خانواده های این روستا را مرادی تیموری اکبری پابندی و حیدری و موسوی تشکیل میدهد
این روستا در دهستان سجاس رود قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۶۰ نفر (۱۳۴خانوار) بوده است.بیشتر خانواده های این روستا را مرادی تیموری اکبری پابندی و حیدری و موسوی تشکیل میدهد
wiki: پابند (خدابنده)
فرهنگستان زبان و ادب
{rail fastener, fastener, rail clip} [حمل ونقل ریلی] ابزاری فنری برای محکم کردن پایۀ ریل بر روی زینچه یا ریل بند
گویش مازنی
/paaband/ گرفتار - اسیر
/paa band/ از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
/paa band/ از توابع دهستان چهاردانگه ی هزارجریب ساری
۱گرفتار ۲اسیر
واژه نامه بختیاریکا
اُرُک
میل پا
میل پا
پیشنهاد کاربران
معنی در زبان لری بختیاری
کسی که به سرزمینی می رود و همانجا ماندگار می شود
و پایش در اصطلاح بسته می شود
پابند::پای بسته . پایبند
بند::طناب. سد. بستن
کلمه متضاد پابند:پابر
پابر::پای کسی را کوتاه کردن از خانه و مکان . فراری دادن
کسی که به سرزمینی می رود و همانجا ماندگار می شود
و پایش در اصطلاح بسته می شود
پابند::پای بسته . پایبند
بند::طناب. سد. بستن
کلمه متضاد پابند:پابر
پابر::پای کسی را کوتاه کردن از خانه و مکان . فراری دادن
معنی پابند بر گرفته شد از زبان محلی خود روستای پابند بود چون این روستا در کنار یک تپه بزرگ قرار گرفته که در زبان محلی روستای پابند تپه را ( بند ) می گویند و کلمه ( پا ) هم به معنی کنار است پس معنی کلمه پابند یعنی روستای کنار تپه که محلی های این روستا نام آن را پابند گذاشته اند
فرستاد شد توسط امیر بستی نژاد یکی از اهالی روستای پابند
فرستاد شد توسط امیر بستی نژاد یکی از اهالی روستای پابند
کلمات دیگر: