کلمه جو
صفحه اصلی

محمد

فارسی به انگلیسی

muhammad, mohammed, praised or praiseworthy, mohammad, [o.s] praised or praiseworthy

Mohammad, [o.s] praised or praiseworthy


فرهنگ اسم ها

اسم: محمد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mohammad) (فارسی: محمد) (انگلیسی: mohammad)
معنی: ستوده، بسیار تحسین شده، نام پیامبر اسلام ( ص )، نام سوره چهل و هفتم قرآن مجید، محمد: در لغت از واژه « حمد» بخاطر کثرت حمد و ستایش خداوند است محمد آخرین فرستاده خدا، نام پیامبر گرامی اسلام ( ص ) است که خلق عظیم آفرینش و جمیع انبیاء و اولیاء در او جمع شده است « و انک لعلی خلق عظیم» رسول خدا ( ص ) فرمود: هر گاه بر فرزندتان نام «محمد» نهادید او را گرامی بدارید و در مجالس برایش جا بازکنید و بر او چهره در هم نکشید و نیز فرمودند: «هیچ سفره ای نیست که برآن کسی به نام احمد یا محمد حاضر شود جز اینکه آن منزل دو بار در روز تقدیس می شود هر کس را نام «محمد» باشد و حرمت آن در میان خانواده حفظ شود و با ذکر نام «محمد» همه بانک صلوات سردهند، خداوند متعال اعضای خانواده را در درجات عالی بهشت مسکن می دهد تا جائیکه فرشتگان از درخشش نور آنها مبهوت می شوند، همچنین کسانی را که نام «محمد» است اعمال آنها گم نمی شود و همواره مورد ستایش و تکریم مردم واقع می شوند و هرکس به «حمد خدا» مداومت نماید و شکر این نامگذاری را بجا آورد خداوند متعال او را ازلغزش ها مصونیت می بخشد و شوق عبادت و ریاضت را در او تقویت می کند و در روز قیامت در صف امت محمدی ( ص ) قرار می گیرد و از شفاعت آن بزرگوار بهره مند می گردد، همچنین عظمت نام «محمد» به حدی است که صاحبان این نام از سوی فرشتگان حفاظت می شوند، محمد مقتـدای اولین است محمد پیشوای مسلمـین است محمد گوهــر دریای تقوی محمـد قرب او تـا اوج ادنـــی خوشا آنکس محمد نام دارد شــراب کوثــری درجـام دارد، آن که خصال پسندیده اش بسیار است، ( در اعلام ) نام پیغمبر اکرم ( ص )، نام سوره ی چهل و هفتم از قرآن کریم دارای سی و هشت آیه، ستوده شده، نام پیامبر ( ص )، نام سوره ای در قرآن کریم، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند محمدامین، محمد علی، محمدحسین و علی ‏محمد

(تلفظ: mohammad) (عربی) ستوده ، بسیار تحسین شده ، آن‌که خصال پسندیده‌اش بسیار است ؛ (در اعلام) نام پیغمبر اکرم(ص) ؛ نام سوره‌ی چهل و هفتم از قرآن کریم دارای سی و هشت آیه .


فرهنگ فارسی

شاهبخت خان .
ستوده، نیکخو، نیکوسرشت، کسی که صفات نیکوبسیاردارد، ونام پیغمبربزرگ اسلام
( اسم ) ۱ - ستوده بسیار تحسین شده . ۲ - نامی است از نامهای مردان جمع : محمدون .
سوره چهل و هفتمین از سور قر آن کریم

فرهنگ معین

(مُ حَ مَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) ستوده شده ، ستایش شده .

لغت نامه دهخدا

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن طاهر... رجوع به رضی و سیدرضی شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) ابن شاکر... رجوع به ابن شاکر و کتبی شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. رجوع به ابن مالک محمد... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوبکر. رجوع به صابونی محمدبن ابوبکر شود.


محمد.[ م َ م ِ ] ( ع مص ) حمد. مَحمَد. مَحمِدَة. مَحَمدَة.ستودن. || راضی شدن. || شکر کردن. || ادای حق کسی کردن. ( منتهی الارب ).

محمد. [ م َ م َ ] ( ع مص ) مَحمِد. رجوع به مَحمِد شود.

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( ع ص ) ستوده.( نصاب ). به غایت ستوده. ستایش شده. || آنکه خصال پسندیده وی بسیار است. ( از اقرب الموارد ).

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) از ملوک خاندان بادوسپان ملوک کجور مازندران ( 975 - 984 هَ. ق. ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) بیست و پنجمین از خاندان چنگیزی در ماوراءالنهر از اولوس جغتای ( از حدود 743 تا 744 هَ. ق. ). ( طبقات سلاطین اسلام ص 216 ).

محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) پنجمین سلطان عثمانی ( 805 - 816هَ. ق. )، معروف به سلطان محمدخان اول ( ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 75 ). رجوع به عثمانی و آل عثمان شود.

محمد. [ م ُح َم ْ م َ ] ( اِخ ) دوازدهمین از امرای آق قویونلو ( 906 - 907 هَ. ق ). ( ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 227 ).

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ )سوره چهل و هفتمین از سور قرآن کریم و آن مدنیه و چهل آیت است و پس از احقاف و پیش از فتح واقع است.

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) سومین از امرای عبادی ( بنوعباد ) اشبیلیه معروف به محمدثانی عبادی المعتمدبن عباد ( 461 - 484 هَ. ق. ) و کنیت او ابوالقاسم است. ( معجم الانساب و الاسرات ج 1 ص 86 ).

محمد. [م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ششمین اتابک سلغری فارس ( از 658تا 660 هَ. ق ). ( ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 156 ).

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ششمین از سلاجقه عراق و کردستان ( 548 - 554 هَ. ق ). ( طبقات اسلام ص 137 ).

محمد.[ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) هفتمین از بنی مزید در حله ( 532 - 540 هَ. ق ). ( ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 108 ).

محمد.[ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) هفتمین از عادلشاهیان و ربیچاپور ( 1035 - 1070 هَ. ق ). ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) آغامحمدخان ، مؤسس سلسله قاجاریه ، پسر بزرگ محمدحسن خان قاجارقوانلو.در محرم سال 1155 هَ. ق. در گرگان متولد شد و در سال 1160 هَ. ق. که عادلشاه برادرزاده نادر برای سرکوبی محمدحسن خان عازم مازندران گشت ، آغامحمدخان که شش سال بیش نداشت به دستور عادلشاه مقطوع النسل گردید.بعد از روی کار آمدن کریم خان و کشته شدن محمدحسن خان پدر آغامحمدخان وی با سایر برادران و بسیاری از خویشاوندان و نزدیکان مدتها در دشت گرگان و قبچاق متواری بود، تا اینکه توسط حاکم مقتدر گرگان دستگیر و به نزد کریمخان فرستاده شد. کریمخان او و برادرش حسینقلی خان جهانسوز را مورد نوازش قرار داد، با خود به شیراز برد و بقیه خاندان او را به قزوین فرستاد. آغامحمدخان مدت 16 سال با بستگان خویش در شیراز در نهایت رفاه حال بسر برد، بواسطه جلب اطمینان کریم خان گاهی به جهت شکار از شیراز خارج میشد. در سال 1193 هَ. ق. بوسیله عمه خود که زن کریمخان بود از بیماری و دگرگونی حال خان آگاه شد، بنابراین فرار را بر قرار ترجیح داد و به طرف اصفهان و تهران و مازندران حرکت کرد و بازماندگان کریمخان که به واسطه برتری جوئی سخت به خود مشغول بودند، از فکر آغامحمدخان غافل ماندند.آغامحمدخان به کمک برادرش جعفرقلی خان مازندران را گرفت و برادران دیگر و سایر مدعیان را مغلوب کرد و شمال و مرکز ایران را مطیع ساخت و در 11 جمادی الاخر سال 1200 هَ. ق. در طهران تاجگذاری کرد. در 1202 به قصد جعفرخان عازم فارس شد اما بدون نتیجه برگشت و سپس در 1203 هنگامی که لطفعلی خان جانشین پدر شده بود شیراز را در محاصره گرفت ، و آن سردار رشید بسبب خیانت اطرافیان ناچار متواری شد و تا 1205 در حدود کازرون وشیراز با دست نشاندگان آغامحمدخان زد و خورد می کرد وسپس به کرمان رفت و آنجا را تسخیر کرد. آغامحمدخان کرمان را در حصار گرفت و چون کار محاصره تنگ شد، از آنجا به بم رفت و آغامحمدخان کرمان را تسخیر کرد و بیست هزار چشم از مردم آنجا کند و سرانجام بر لطفعلی خان نیز دست یافت و دو چشم او را نیز کند و او را با حال زار در 1209 به طهران فرستاد و سپس با آسودگی از جانب جنوب ایران به گرجستان لشکر کشید ( 1209 و 1210 )و تفلیس را فتح کرد و سپس از این سفر به ایران برگشت و به خراسان رفت و شاهرخ میرزا نواده نادر شاه رابه بهانه اینکه قسمتی از جواهرات نادری نزد اوست تعذیب و روانه مازندران کرد. او در راه از مصائبی که دیده بود در گذشت. آغامحمدخان سرانجام پس از 18 سال سلطنت در حدود شوشی قفقاز کشته شد ( 21 ذیحجه 1211 هَ. ق. در سن 57سالگی ). وی پادشاهی مدبر و رشید و جنگ آور اما سخت کش و بیرحم و پول دوست بود. نیز رجوع به تاریخ عمومی عباس اقبال آشتیانی صص 754 - 765 شود.

محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مالک . رجوع به ابن مالک محمد شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن رزین . رجوع به ابوالشیص شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ... رجوع به تتائی شمس الدین محمدبن ابراهیم ... شود.


محمد. [ م َ م َ ] (ع مص ) مَحمِد. رجوع به مَحمِد شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نزار. رجوع به ابوالقاسم محمد نزار و وفیات الاعیان ج 4 صص 19-20 شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) آغامحمدخان ، مؤسس سلسله ٔ قاجاریه ، پسر بزرگ محمدحسن خان قاجارقوانلو.در محرم سال 1155 هَ . ق . در گرگان متولد شد و در سال 1160 هَ . ق . که عادلشاه برادرزاده ٔ نادر برای سرکوبی محمدحسن خان عازم مازندران گشت ، آغامحمدخان که شش سال بیش نداشت به دستور عادلشاه مقطوع النسل گردید.بعد از روی کار آمدن کریم خان و کشته شدن محمدحسن خان پدر آغامحمدخان وی با سایر برادران و بسیاری از خویشاوندان و نزدیکان مدتها در دشت گرگان و قبچاق متواری بود، تا اینکه توسط حاکم مقتدر گرگان دستگیر و به نزد کریمخان فرستاده شد. کریمخان او و برادرش حسینقلی خان جهانسوز را مورد نوازش قرار داد، با خود به شیراز برد و بقیه ٔ خاندان او را به قزوین فرستاد. آغامحمدخان مدت 16 سال با بستگان خویش در شیراز در نهایت رفاه حال بسر برد، بواسطه ٔ جلب اطمینان کریم خان گاهی به جهت شکار از شیراز خارج میشد. در سال 1193 هَ . ق . بوسیله ٔ عمه ٔ خود که زن کریمخان بود از بیماری و دگرگونی حال خان آگاه شد، بنابراین فرار را بر قرار ترجیح داد و به طرف اصفهان و تهران و مازندران حرکت کرد و بازماندگان کریمخان که به واسطه ٔ برتری جوئی سخت به خود مشغول بودند، از فکر آغامحمدخان غافل ماندند.آغامحمدخان به کمک برادرش جعفرقلی خان مازندران را گرفت و برادران دیگر و سایر مدعیان را مغلوب کرد و شمال و مرکز ایران را مطیع ساخت و در 11 جمادی الاخر سال 1200 هَ . ق . در طهران تاجگذاری کرد. در 1202 به قصد جعفرخان عازم فارس شد اما بدون نتیجه برگشت و سپس در 1203 هنگامی که لطفعلی خان جانشین پدر شده بود شیراز را در محاصره گرفت ، و آن سردار رشید بسبب خیانت اطرافیان ناچار متواری شد و تا 1205 در حدود کازرون وشیراز با دست نشاندگان آغامحمدخان زد و خورد می کرد وسپس به کرمان رفت و آنجا را تسخیر کرد. آغامحمدخان کرمان را در حصار گرفت و چون کار محاصره تنگ شد، از آنجا به بم رفت و آغامحمدخان کرمان را تسخیر کرد و بیست هزار چشم از مردم آنجا کند و سرانجام بر لطفعلی خان نیز دست یافت و دو چشم او را نیز کند و او را با حال زار در 1209 به طهران فرستاد و سپس با آسودگی از جانب جنوب ایران به گرجستان لشکر کشید (1209 و 1210)و تفلیس را فتح کرد و سپس از این سفر به ایران برگشت و به خراسان رفت و شاهرخ میرزا نواده ٔ نادر شاه رابه بهانه ٔ اینکه قسمتی از جواهرات نادری نزد اوست تعذیب و روانه ٔ مازندران کرد. او در راه از مصائبی که دیده بود در گذشت . آغامحمدخان سرانجام پس از 18 سال سلطنت در حدود شوشی قفقاز کشته شد (21 ذیحجه ٔ 1211 هَ . ق . در سن 57سالگی ). وی پادشاهی مدبر و رشید و جنگ آور اما سخت کش و بیرحم و پول دوست بود. نیز رجوع به تاریخ عمومی عباس اقبال آشتیانی صص 754 - 765 شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) آق سرائی . رجوع به آق سرائی جمال الدین محمد شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) آلب ارسلان . دومین از پادشاهان سلجوقی بزرگ (455 - 465 هَ . ق .). رجوع به آلب ارسلان شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) آی تیمور. رجوع به آی تیمور شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابشیهی . رجوع به ابشیهی بهاءالدین محمدبن شهاب ... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابشیهی . رجوع به ابشیهی ابوالفتح محمدبن احمد و الاعلام زرکلی ج 3 ص 856 شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن آدم بن کمال هروی مقدسی ، مکنی به ابوالمظفر (متوفی در 414 هَ . ق .). مردی ادیب و دانشمند و از مردم هرات بود. او راست : شرح حماسه ٔ ابوتمام و شرح دیوان متنبی و کتاب الامثال و جزآن (معجم الادباء ج 6 ص 2671) (الاعلام زرکلی ج 3 ص 839).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ...بن طباطبا. رجوع به ابن طباطبا شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی سعد. رجوع به ابونمی محمدبن ابی سعید... و اعلام زرکلی ج 3 ص 870 شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم حریری دمشقی ، ملقب به شمس الدین (658 تا 739 هَ . ق ). او راست کتاب «تاریخ » که بسیار مفصل است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 842).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم سراج . رجوع به ابن بوش محمدبن ابراهیم شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کلاباذی بخاری ، مکنی به ابوبکر از حافظان حدیث . او راست : بحرالفوائد معروف به معانی الاخبار و در آن 592 حدیث جمع آمده است . کلابادی در سال 380 هَ . ق . درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 840).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم کواکبی . رجوع به کواکبی محمدبن ابراهیم ... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم نحوی قاضی صدیقی . رجوع به عوامی ابوبکر محمد... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم هفتمین از بنی یعفور صنعاء یمن (332 تا 352 هَ . ق ).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به ابن سراج محمدبن ابراهیم ... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به ابوبکر اصفهانی محمدبن ابراهیم شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . رجوع به غازی محمدبن ابراهیم شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ... ابن یوسف بن احمدبن یوسف کاتب . رجوع به ابوالحسن محمدبن ابراهیم ... کاتب شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ... رجوع به ابوحمزه ٔ صوفی محمدبن ابراهیم شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ... رجوع به بشتکی محمدبن ابراهیم شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوبکر. رجوع به ابومحمد حریری محمدبن ابوبکر شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم ...رجوع شود به رشیدالدین وطواط محمدبن ابراهیم شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الصقر ابوالحسن محمدبن علی بن الحسن ... رجوع به ابن ابی الصقر... و نیز رجوع به وفیات الاعیان ج 4 صص 450-452 شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابوالفضل سهلی جاجرمی شافعی . ملقب به معین الدین و مکنی به ابوحامد. وی امامی فاضل متفنن و مبرز بود. در نیشابور سکونت جست و کتاب کفایه را در فقه نوشت . او راست : ایضاح الوجیز که کتابی است نیکو در دو مجلد. وی بامداد روز جمعه یازدهم رجب سال 313 هَ . ق . در نیشابور درگذشت . ابن خلکان گوید:در دمشق خط او را بر کتابی بدیدم که احادیث مسطوره در مهذب و الفاظ مشکله را شرح کرده و جماعتی از فقهای نیشابور در بیست و چهارم ذوالحجه سال 612 هَ . ق . آن را از وی شنیده بودند. (وفیات الاعیان ج 2 ص 51).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به فخر فارسی از مردم شیراز، مقیم مصر، متوفی به مصر (622 هَ . ق ). مردی فاضل و طبیب بود و تألیفاتی در اصول و کلام دارد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 841).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن اسحاق سلمی مناوی قاهری ، مکنی به صدرالدین ابوالمعالی قاضی عالم به حدیث . تاریخ ولادتش در سال 742 هَ . ق . بوده و در سال 803 هَ . ق . در نهر فرات غرق شد و درگذشت . او راست : المناهج والتناقیح فی تخریج احادیث المصابیح . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 842).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ثابت ، معروف به ابن کیزانی شاعر مصری . متصوف است و گروهی از متصوفه ٔ مصر به وی منسوبند. دیوان شعری دارد و در قاهره به سال 562 درگذشته است . رجوع به ابن کیزانی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 841 شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ساعد انصاری سنجاری معروف به ابن الاکفانی و ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوعبداﷲ، پزشک و محقق . در سنجار به دنیا آمد و در مصراقامت گزید و به عمل طبابت اشتغال داشت و همانجا به سال 749 هَ . ق . درگذشت او راست : ارشاد القاصد الی اسنی المقاصد. نخب الذخائر فی احوال الجواهر، کشف الرین فی احوال العین . غنیةاللبیب فی غیبةالطبیب . نهایة القصد فی صناعةالفصد. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 842).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوبکر. رجوع به دمامینی بدرالدین محمدبن ابوبکر... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابوبکر. رجوع به رازی محمدبن ابی بکر شمس الدین ... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابی الغمر. رجوع به خلیع رقی محمدبن ابی الغمر... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن علی بن عاصم بن زادان خازن اصفهانی ، مکنی به ابوبکر و ملقب به ابن المقری . (285 - 381 هَ . ق .) عالم به حدیث . او راست : المعجم الکبیر در حدیث که هشت مجلد است و کتاب الاربعین حدیثاء (چهل حدیث ) و مسند ابوحنیفه . وی به سال 285 هَ . به دنیا آمدو در سال 381 درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 841).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن قریش . رجوع به حکیمی ابوعبداﷲ محمد... شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمد، مکنی به ابن النحاس حلبی و ملقب به بهاءالدین . استاد علوم عربی زمان خود در کشور مصر.به سال 627 هَ . ق . در شهر حلب به دنیا آمد و در سال 698 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : املائی بر کتاب المغرب ابن عصفور. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 841).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس . از امرای عباسی هاشمی که در زمان منصور خلیفه ٔ عباسی امارت مکه را داشت و المهدی او را عزل نمود و به بغداد آمد و در سال 185 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 839).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن سعدان المبارک . از علمای لغت و نحو. از اوست : کتاب القرأات . کتاب المختصر فی النحو. (از ابن الندیم ).


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن یوسف . رجوع به ابن حلیمی محمدبن ابراهیم شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن یوسف ... رجوع به ابن حنبلی محمدبن ابراهیم بن یوسف شود.


محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم قرشی . رجوع به ابن حمصی محمدبن ابراهیم قرشی شود.


فرهنگ عمید

چهل وهفتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۳۸ آیه، الذین کفروا، قتال.

دانشنامه عمومی

ستوده شده؛ ستودنی؛ستوده شده درآسمان ها و زمین.


مَمَّد


نبو
محمّد بن عبداللّه (نام کامل به عربی: اَبُوالْقاسِم محمّدُ بنِ عَبداللّهِ بنِ عَبدالْمُطَّلِب بنِ هاشِم؛ زادهٔ حدود ۵۳ قبل از هجرت/۵۷۰ میلادی در مکّه – درگذشتهٔ ۱۱ هجری قمری/۶۳۲ میلادی در مدینه) بنیان گذار و پیامبر اسلام و به اعتقاد مسلمانان، آخرین پیامبر در سلسلهٔ پیامبران الهی و تحویل دهندهٔ کتاب قرآن و تجدیدکننده آیین اصلی و تحریف نشدهٔ یکتاپرستی (دین حنیف) است. او هم چنین به عنوان یک سیاست مدار، رئیس دولت، بازرگان، نظریه پرداز دینی، خطیب، قانون گذار، اصلاح گر، فرمانده جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی مذاهب، مأمور تعلیم فرمان های خدا به شمار می رود.
وقایع مربوط به زندگانی محمّد، نسبت به دیگر پیامبرانِ پیش از وی، به صورت کامل تری در منابع تاریخی، بیان شده و دربارهٔ او، گزارش های فراوانی، در دست است؛ اگر چه مثل سایر شخصیت های تاریخی پیش از دنیای مدرن، تمامی جزئیات زندگی اش روشن نیست و طی قرن ها بین موافقان و مخالفانش مورد مناقشه بوده است. او حدود سال ۵۳ ق. ه‍/۵۷۰ م، در مکه در سرزمین حجاز واقع در شبه جزیره عربستان به دنیا آمد. در دوران جوانی به بازرگانی مشغول بود، و نخستین بار در ۲۵ سالگی ازدواج کرد. محمد که از روش زندگی مردم مکه ناخشنود بود، گهگاه در غار حرا در یکی از کوه های اطراف آن دیار به تفکر و عبادت می پرداخت. به باور مسلمانان، محمد در همین مکان و در حدود ۴۰ سالگی از طرف خدا به پیامبری برگزیده، و وحی بر او فروفرستاده شد. در نظر آنان، دعوت محمد همانند دعوت دیگر پیامبرانِ کیش یکتاپرستی مبنی بر این بود که خداوند (الله) یکتاست و تسلیم شدن برابر خدا راه رسیدن به اوست.
طی سیزده سال دعوت در مکه، تعداد اندکی به اسلام گرویدند که با مخالفت قبیله قریش و برخی دیگر از قبیله های عرب روبه رو شدند و با آنان با خشونت رفتار می شد. محمد برای رهایی از این آزار و اذیت ها به همراه پیروان خویش، در سالی که بعدها مبدأ تقویم هجری شمسی و قمری شد، به شهر یثرب — که بعدها مدینة النبی نامیده شد — هجرت کرد. او در مدینه توانست قبایلِ درحال ستیزِ اوس و خزرج را متحد کند. وی بر پایهٔ مسلمانان مهاجر مکه و مردم مدینه جامعه و دولتی نوین با نام اُمَّت تأسیس کرد. بین مسلمانان با قبایل مکه و هم پیمانان آن ها جنگ درگرفت و سرانجام پس از هشت سال جنگ، محمد به همراه پیروانش — که تا آن زمان به بیش از ده هزار نفر بالغ شده بودند — شهر زادگاهش را فتح کرد. به تدریج و بخصوص پس از فتح مکه بیشتر مردم شبه جزیره عربستان به اسلام گرویدند و امت اسلام به کل این سرزمین گسترش یافت. محمد ده سال پس از هجرت، و چند ماه پس از بازگشت از حجةالوداع، بیمار شد و در سال ۱۱ ه‍.ق درگذشت.

دانشنامه آزاد فارسی

محمد (ص) (مکه ۵۳پیش از هجرت ـ مدینه ۱۱ق). محمّد (ص) (مکه ۵۳پیش از هجرت ـ مدینه ۱۱ق)
مسجد النبی و مقبره پیامبر اسلام (ص)، مدینه منوره
مسجد النبی و مقبره پیامبر اسلام (ص)، مدینه منوره
مسجد النبی و مقبره پیامبر اسلام (ص)، مدینه منوره
(محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم، مکنّی به ابوالقاسم و ملقّب به احمد، امین، مصطفی، رسول الله و خاتم النبیین) پیامبر، از خاندان بنی هاشم و قبیلۀ قریش، بنیانگذار دین اسلام.۱. کودکی، نوجوانی و جوانی. حضرت محمد (ص)، مطابق با بیشتر روایات در صبح جمعه دوازدهم یا هفدهم ربیع الاولِ سال عام الفیل (۵۷۰م) به دنیا آمد. پدرش عبدالله و مادرش آمنه دختر وَهَب، هر دو از قبیلۀ قریش بودند؛ قبیله ای که بزرگان آن نفوذ زیادی در مکه داشتند و بیشتر به بازرگانی می پرداختند. محمد هنوز به دنیا نیامده بود (یا در گهواره بود) که پدرش در بازگشت از شام درگذشت. آمنه یک روز پس از تولد فرزندش دریافت که شیرش برای نوزاد کافی نیست، از این روی، او را به دایه ای به نام حلیمه از قبیلۀ سعد بن ابی بکر سپرد، تا در فضای ساده و پاک بادیه پرورش یابد. به احتمال فراوان آن حضرت تا حدود ۵سالگی نزد حلیمه بوده است. محمد (ص) ۶ساله بود که همراه مادر برای دیدار خویشان به مدینه رفت، اما آمنه در بازگشت بیمار شد و درگذشت. از آن پس سرپرستی او به عبدالمطّلب، بزرگ خاندان قریش، رسید، اما او نیز پس از دو سال درگذشت و ابوطالب، پدر امام علی (ع)، کفالت آن حضرت را برعهده گرفت و در تربیت و سرپرستی برادرزاده اش کوشید. محمد (ص) ۱۴یا ۱۵ ساله بود که جنگ فجار اتفاق افتاد. از پیامبر (ص) نقل شده که در آن جنگ همراه با عموهایش حضور داشته است. برخی سن حضرت را در این جنگ بیست سال گفته اند. از دیگر حوادث مهم پیش از بعثت پیامبر، شرکت در پیمانی به نام «حِلْفُ الفُضول» است که در آن جمعی از اهل مکه تعهد کردند از هر مظلومی حمایت کنند و حق او را بستانند. پیامبر (ص) بعدها از این پیمان به نیکی یاد کرد و فرمود که اگر بار دیگر او را به چنان پیمانی فراخوانند، به آن می پیوندد.
۲. ازدواج با خدیجه. حضرت محمّد (ص) در میان مردم مکه به امانت داری و راست گویی مشهور بود تا آن جا که همه، او را «محمّد امین» می خواندند. آوازۀ امانت داری و راست گفتاری او سبب شد تا خدیجه، دختر خُوَیْلَد، از زنان ثروتمند قریش که برای تجارت از مردان یاری می گرفت، او را به همکاری دعوت کند و با سرمایه خویش برای تجارت به شام بفرستد. رسول اکرم در این سفر سود فراوانی به دست آورد. خدیجه که مجذوب حسن خلق و صفات انسانی او شده بود، خود برای ازدواج با وی گام پیش نهاد، در حالی که بنابر مشهور، دست کم پانزده سال از او بزرگ تر بود. پیامبر این پیشنهاد را پذیرفت و پس از بازگشت از شام با خدیجه ازدواج کرد. خدیجه زنی فداکار بود و تا زمانی که حیات داشت رسول خدا همسر دیگری اختیار نکرد. او برای پیامبر سه پسر به نام های قاسم، طاهر، و طیب و چهار دختر به نام های زینب، رقیه، ام کلثوم، و فاطمه (س) به دنیا آورد که همگی پسران در کودکی درگذشتند، ولی دختران زنده ماندند. کُنیۀ ابوالقاسم برای آن حضرت به جهت پسرش قاسم بود. دربارۀ این دوره از زندگی پیامبر تا زمان بعثت نوشته اند که نزد مردمان به عنوان شخصی اهل تأمل و تفکر شناخته شده، و از خوی و رفتارهای ناپسند قوم خود بسیار ناخشنود و از آداب و رسوم زشت آنان، به ویژه از بت پرستی، روی گردان بود. حضرت محمد (ص) پیش از بعثت،هر سالی یک ماه را به تنهایی در غار حِرا، در کوهی نزدیک مکه، گذراند و زمان را به سکوت و اندیشه سپری کرد و به راز و نیاز پرداخت. از رویدادهای پیش از بعثت، حادثۀ مرمت کعبه و نصب مجدد حَجَرالاسود بود. بزرگان طوایف قریش چون بر سر به دست آوردن افتخار نصب حجرالاسود دچار نزاع و اختلاف شدند پیامبر اکرم را حَکَم قرار دادند. ایشان نیز با کاردانی این کار را به صورت گروهی انجام داد و مانع از آشوب قبیله ای شد.
۳. از بعثت تا هجرت. پیامبر هر سال مدتی را در غار حرا و به دور از مردم به نیایش می پرداخت. سپس به مکه بازمی گشت، و کعبه را طواف می کرد. آن حضرت به هنگام ۴۰سالگیدر غار حرا با نزول فرشتۀ وحی و تلاوت آیات ابتدای سورۀ عَلَق از جانب خداوند به پیامبری برگزیده شد. اندکی بعد فرشتۀ وحی بازآمد و وی را مأمور هدایت مردم کرد. نخستین بانویی که به حضرت محمد (ص) ایمان آورد همسرش خدیجه و اولین مردان، پسرعمویش امام علی (ع) و زید بن حارثه بودند که در خانۀ او می زیستند. پیامبر اسلام پس از بعثت، سه سال مخفیانه به دعوت مردم به اسلام پرداخت. در منابع اسلامی از کسانی چون زبیر بن عوام، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن ابی وقاص، طلحه بن عبیدالله، ابوعبیدۀ جراح، ابوبکر بن ابی قحافه و عمار یاسر به عنوان نخستین گروندگان به اسلام نام برده اند. از این زمان بود که قریش به دشمنی با رسول خدا پرداخت. رفتار قریش و مشرکان مکه اگرچه نخست با ملایمت و بیشتر با بی اعتنایی همراه بود، ولی چون مبارزه با آیین و رسوم پدران آنان فزونی یافت، بزرگان و اشراف قریش بر مسلمانان سخت گرفتند و ابوطالب را که از پیامبر حمایت می کرد، سخت در تنگنا قرار دادند. آنان به طور گسترده ای دربارۀ پیغمبر بدگویی می کردند، کسانی را که از اطرف به حج می رفتند از او برحذر می داشتند، وی را کاهن، مجنون، ساحر و جادوگر می خواندند، و ایمان آورندگان را شکنجه می دادند. سختگیری مشرکان چندان شدت گرفت که پیامبر به اصحاب فرمود تا به حبشه هجرت کنند. پس گروهی متشکل از ۸۳ مرد و ۱۸زن به سرپرستی جعفر بن ابی طالب، رهسپار حبشه شدند. بزرگان قریش برای بازگرداندن آن ها هدایایی برای نجاشی، پادشاه حبشه، فرستادند، اما توفیقی نیافتند. قریشیان که به سبب حمایت ابوطالب، بزرگ خاندان بنی هاشم، و وجود هم پیمانان این خاندان در میان دیگر قبایل نمی توانستند آسیبی به رسول خدا برسانند، در سال ششم بعثت پیمانی نهادند تا از ازدواج یا خرید و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهیزند. آنان این پیمان را بر صحیفه ای نوشتند و به دیوار کعبه آویختند. از این روی، ابوطالب و کسانی دیگر از خاندان او نیز همراه پیامبر و خدیجه به دره ای که به «شِعب ابی طالب» شهرت یافت، پناه بردند و سه سال در تنگنای شدید به سر بردند. سرانجام، پس از آن که خطوط آن صحیفه را موریانه از میان برد و پیامبر خبر آن را اعلام کرد، قریشیان محاصره را بی نتیجه یافتند و از محاصرۀ ایشان دست برداشتند. در رمضان سال دهم بعثت (دو ماه پس از خروج بنی هاشم از شعب و سه سال پیش از هجرت)، خدیجه در سن ۶۵سالگی، و سه روز پس از آن ابوطالب، درگذشتند و پیامبر آن سال را عام الحزن (سال اندوه) نامید. پس از درگذشت ابوطالب، کفار مکه پیامبر و یاران او را بیش از پیش آزار و اذیّت کردند. نقل است که برخی از کفار به او نسبت ابتر می دادند و می گفتند که اگر بمیرد نسلش قطع می شود و نامش از یادها می رود. در پاسخِ این طعن و برای تسلای خاطر پیامبر سورۀ کوثر در شأن حضرت زهرا (س) و فرزندان او نازل شد. کوشش پیامبر برای دعوت ساکنان طائف به اسلام، ثمربخش نبود. سرانجام، توجه او به شهر یثرب (مدینه) جلب شد که شهری آماده برای پذیرش اسلام بود. پیامبر با شش تن از خَزْرَجیان در موسم حج ملاقات و اسلام را بر ایشان عرضه کرد و آنان چون به شهر خویش بازگشتند، به تبلیغ اسلام پرداختند. در موسم حج سال بعد، در سال دوازدهم بعثت، دوازده تن از قبایل اوس و خزرج با رسول خدا دیدار و در عَقَبه، دره ای در نزدیکی مکه، با آن حضرت بیعت کردند که به بیعت عقبه اولی یا بیعت نساء معروف است. شرایط این بیعت عبارت بود از این که بیعت کنندگان خدای واحد را بپرستند، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، دروغ نگویند، بهتان نزنند، و در هر کار نیکی از رسول اکرم پیروی کنند. در مقابل، پیامبر اسلام متعهد شد که اگر بیعت کنندگان به شرایط وفا کنند به بهشت بروند و اگر آن را نقض کنند کارشان با خدا باشد؛ اگر بخواهد عذابشان کند و اگر بخواهد از ایشان درگذرد. چون شرایط این بیعت با شرایط زنان که در آیۀ دوازدهم سورۀ ممتحنه ذکرشده، یکی است، بیعت نساء خوانده شده است. در بازگشتِ بیعت کنندگان به یثرب (مدینه)، پیامبر مُصعَب بن عُمیر را برای ترویج و تعلیم اسلام با آنان همراه کرد. در اثر تبلیغ آنان، بسیاری از بزرگان قبایل مدینه، ازجمله سعد بن معاذ و اسید بن حضیر اسلام آوردند. در موسم حج سال بعد، جماعتی از مردم مدینه اسلام آورده بودند، پس از پایان مراسم حج در همان عقبه با حضرت رسول (ص) ملاقات کردند. حضرت طی سخنرانی کوتاهی به آنان پیشنهاد کرد که در بیعتی دیگر با او، چنان که از زنان و فرزندان خود دفاع می کنند، از وی نیز دفاع کنند. نخستین کسی که از این جمع بیعت کرد براء بن معرور بود و پس از او دیگران نیز بیعت کردند. این بیعت به بیعت عقبۀ ثانیه شهرت دارد. پس از بازگشت بیعت کنندگان به مدینه، حضرت به یاران خود دستور داد تا برای در امان ماندن از آزار قریش به مدینه مهاجرت کنند. هرچند مذاکرات پیامبر اکرم با مردم مدینه در بیعت عقبۀ ثانیه پنهانی بود، ولی عده ای از قریش بدان آگاهی یافتند و طی مشورت به این فکر افتادند که یا پیامبر اسلام را حبس، یا از شهر مکه بیرون کنند و اگر این کار میسر نشد او را به قتل برسانند. با نقشۀ اول و دوم موافقت نشد و سرانجام ابوجهل پیشنهاد کرد که از هر تیرۀ قریش کسانی گرد آیند و شبانه او را بکُشند تا بنی هاشم را یارای انتقام خون او نباشد. پیامبر از این توطئه آگاه شد. در شب موعود حضرت علی (ع) در بستر وی خوابید و رسول خدا همراه ابوبکر به جانب مدینه رفت. از وقایع مهم دیگر در مکه، معراج پیامبر اکرم بود. مطابق آیۀ اول سورۀ اسراء خداوند شبی آن حضرت را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی، واقع در بیت المقدس، برد و آیات و نشانه هایی به او نشان داد، و سپس آن حضرت به معراج و آسمان ها برده شد.
۴. از هجرت تا رحلت. پیامبر اکرم همراه با ابوبکر از مکه خارج شدند، به غاری در کوه ثور رفتند و سه روز در آن غار ماندند. سرانجام پیامبر در ماه ربیع الاول سال چهاردهم بعثت به یثرب رسید، شهری که از آن پس به نام آن حضرت، مدینةالرسول یا به اختصار مدینه نام گرفت. آن حضرت نخست در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول، برابر با ۲۴ سپتامبر ۶۲۲م، در جایی بیرون شهر به نام قبا توقف کرد و یثربیان به استقبال او شتافتند. رسول خدا در مدت توقف خود، که مدتش را از سه تا ۲۳ روز نقل کرده اند، مسجد قبا، اولین مسجد اسلام، را بنا نهاد و پس از پیوستن حضرت علی (ع) و برخی از اعضای خانواده اش، وارد مدینه شد و مسجدی به دست خود و اصحاب و یارانش بنا کرد که بنیاد مسجدالنبی کنونی در مدینۀ منوره است. هجرت پیامبر از مکه به مدینه، نزد مسلمانان اهمیت بسیار دارد، تا بدان جا که رسیدن حضرت به قبا مبداء تاریخ ایشان قرار گرفت. حضرت رسول در آغازین روزهای ورود خود به مدینه دو اقدام بسیار مهم انجام داد. نخست تدوین سندی بود که قانون اساسی دولت اسلامی مدینه قلمداد می شد. به موجب این سند، همۀ ساکنان شهر اعم از قریش و اوس و خزرج، مسلمان و یهود، اجتماع واحد و امت واحدی محسوب می شد که در برابر هر دشمنی باید متحد شوند، و در رأس این امت خود حضرت قرار داشت. اقدام مهم دیگر برقراری پیمان برادری میان انصار و مهاجران بود. البته در میان مردمی از اوس و خَزرَج که به اسلام گرویده بودند، عده ای اندک نیز بودند که اگرچه به ظاهر ادعای اسلام می کردند، ولی در دل ایمان نیاورده بودند. اینان را که با مسلمانان اظهار هم کیشی می کردند و گاه با مشرکین و گاهی با یهود می آمیختند، «منافقین» می نامیدند، و آیاتی نیز دربارۀ آنان نازل شد. از وقایع مهم اوایل اقامت آن حضرت در مدینه، دستور حضرت رسول به دعوت مسلمانان به نماز به وسیلۀ بانگ اذان بود. در این سال پیامبر اکرم با عایشه ازدواج کرد. در سال دوم هجرت، قبلۀ مسلمانان از بیت المقدس به سوی کعبه تغییر یافت. در همین سال اولین نبرد مسلمانان با مشرکان به نام بدر اتفاق افتاد که، با وجود عدۀ کم مسلمانان نسبت به مکیان، با پیروزی قاطع مسلمانان پایان یافت. پیروزی در بدر به مسلمانان روحیه بخشید، اما در مکه همگی داغدار و خشمگین از شکست، و در اندیشۀ انتقام بودند. از سوی دیگر، نخستین درگیری مسلمانان با یهودیان بنی قینَقاع، درپی اعتراض آنان به زنی مسلمان، اندکی پس از بدر اتفاق افتاد و یهودیان ناچار عقب نشستند و آن ناحیه را به مسلمانان دادند. ازدواج حضرت علی (ع) با فاطمه (س)، دختر پیامبر، از دیگر وقایع سال دوم هجرت است. در سال سوم هجرت، قریشیان از قبایل متحد خود برضد مسلمانان یاری خواستند و با لشکری مجهز به فرماندهی ابوسفیان، به سوی مدینه به راه افتادند. پیامبر نخست قصد داشت در مدینه بماند، ولی سرانجام پس از مشورت با مسلمانان تصمیم گرفت تا برای مقابله با لشکر مکه از شهر بیرون رود. در جایی نزدیک کوه اُحُد، دو لشکر با یکدیگر رو به رو شدند و با این که نخست پیروزی با مسلمانان بود، ولی خالد بن ولید و همراهانش با استفاده از غفلت گروهی از مسلمانان، از پشت به لشکر اسلام هجوم آوردند و به کشتار آنان پرداختند. در جنگ اُحد، حمزه عموی پیامبر (ص) به شهادت رسید، پیامبر اکرم خود زخم برداشت و شایعۀ کشته شدن او نیز موجب تضعیف روحیۀ مسلمانان شد. در سال چهارم هجرت، چند درگیری پراکنده با قبایل اطراف مدینه، که دیانت جدید را به سود خود نمی دیدند، رخ داد. این قبایل درصدد اتحاد با یکدیگر و یورش به مدینه بودند، همچنان که آنان در دو حادثۀ رجیع و بئر معونه مبلغان مسلمان را به شهادت رساندند. در این سال یکی از مهم ترین درگیری های پیامبر با قومی از یهود مدینه به نام بَنی نَضیر پیش آمد که پیامبر برای مذاکره دربارۀ قتل مسلمانی نزد آنان رفت و آن ها قصد جان او را کردند، و چون پیمان شکستند پیامبر آنان را محاصره کرد و آن ها سرانجام ناچار شدند از آن منطقه کوچ کنند. در سال پنجم هجرت، رسول اکرم و مسلمانان به سوی مرزهای شام در جایی به نام دومةالجندل رفتند؛ وقتی سپاه اسلام به آن جا رسید، دشمن گریخته بود و پیامبر و مسلمانان به مدینه بازگشتند. سال پنجم به پایان نرسیده بود که حضرت محمد (ص) و مسلمانان در برابر خطر بسیار بزرگی قرار گرفتند. قریشیان مکه و یهودیان رانده شدۀ بَنی نَضیر و بَنی قُرَیظه برضد پیامبر متحد شدند و با لشکری عظیم که شمار سپاهیان آن را تا ۱۰هزار گفته اند، به سوی مدینه به راه افتادند. چون خبر به پیامبر رسید، به پیشنهاد سلمان فارسی دستور به حفر خندق در اطراف مدینه داد. بدین ترتیب، چون لشکر کفار به مدینه رسید، با این تدبیر جدید جنگی روبه رو شد و درطی روزهایی که دو لشکر دربرابر هم صف آراسته بودند، فقط درگیری هایی پراکنده رخ داد. سرانجام پس از پانزده روز، لشکر کفار بی نتیجه از نبرد خندق بازگشت و پیامبر یهودیان بنی قریظه را در محاصره گرفت و آنان با رضایت به حکمیت سعد بن عباده از دیار خود کوچ کردند. در سال ششم هجرت، غزوۀ ذی قرد و غزوۀ بَنی المُصْطَلَق رخ داد و مسلمانان توانستند قوم بنی مصطلق را که علیه پیامبر اسلام گِرد آمده بودند، شکست دهند. در این سال پیامبر با سران مکه پیمان صلح حُدَیبیه را بستند که طبق آن قرار شد تا دَه سال از درگیری بپرهیزند و در این زمان مسلمانان بتوانند حج بگزارند. نیز، براساس آن پیمان هر کدام از دو طرف می توانستند با قبیله های دیگر هم پیمان شوند. از این روی، قبیلۀ بَکر بن عبدمَناف با قریش و قبیلۀ خزاعه با پیامبر هم پیمان شدند و آن ها که سال ها با هم درگیری داشتند، دست از ستیز برداشتند. همچنین، شرط شد که پیامبر تا سال آینده از ورود به مکه خودداری کند. پس از حدیبیه پیامبر به شمال جزیرةالعرب و دومة الجندل پرداخت که بر اثر راهزنی های کفار ناامن شده بود. در سال هفتم هجرت، رسول خدا نامه هایی را برای دعوت به اسلام به سوی فرمانروایان کشورهای مختلف ارسال کرد؛ دحیه بن خلیفۀ کلبی را نزد قیصر پادشاه روم، عبدالله بن خدافه را نزد خسرو پرویز، پادشاه ایران، و نیز سفیرانی به یمامه، بحرین، شام، مصر، حبشه، یمن، اردن و برخی مناطق دیگر فرستاد. در این سال همچنین پیامبر بر یهودیان خیبر که پیش از آن چندین بار با دشمنان علیه او هم پیمان شده بودند و آن حضرت از جانب ایشان آسوده خاطر نبود، پیروز شد. این نبرد با رشادت های امام علی (ع) به پیروزی اسلام و فتح دژها و قلعه های یهودیان منجر شد و پیامبر اکرم (ص) پذیرفت که یهودیان به کار زراعت خویش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشی را به مسلمانان بپردازند. نیز در این سال پیامبر به همراه مسلمانان رهسپار حج عمره شد که به «عمرَة القضا» معروف است، زیرا این عمره قضای همان عمره ای بود که سال پیش در جریان حدیبیه انجام نگرفت. در سال هشتم هجرت، مهم ترین واقعه فتح مکه بود. قریشیان پیمان صلح حُدیبیه را شکستند و شبانگاه بر طایفه ای که با مسلمانان هم پیمان بودند، هجوم بردند. بدین سبب، پیامبر با سپاهی انبوه به سوی مکه عزیمت کرد و شب هنگام بیرون مکه اردو زد. در این زمان بود که برخی از سران مکه به نیرومندی مسلمانان بیش از پیش پی بردند و سستی یاران خود را دیدند. ابوسفیان به شفاعت عباس، عموی پیامبر، نزد آن حضرت رفت و اظهار اسلام کرد و پیامبر خانۀ او را جایگاه امن قرار داد. لشکر اسلام بی هیچ مقاومتی وارد مکه شد و پیامبر بی درنگ همگان را بخشید و خود به درون کعبه رفت و آن را از بت ها پاک کرد. آن گاه بر بلندی صفا نشست و همۀ مردم با او بیعت کردند. پس از فتح مکه، در بازگشت به سوی مدینه، غزوۀ حُنَین رخ داد که با پیروزی مسلمانان بر طوایف هوازن و بنی ثقیف و به دست آوردن غنایم زیاد پایان یافت. سپس، رسول خدا به طائف رفت، که پناهگاه فراریان حنین شده بود، و پس از غزوۀ طائف برای انجام عمره وارد مکه شد. عتاب بن اسید را حاکم مکه کرد و معاذ بن جبل را به تعلیم قرآن و احکام اسلام بر مکّیان گماشت و آن گاه رهسپار مدینه شد. در تابستان سال نهم هجرت، به حضرت رسول خبر رسید که رومیان قصد حمله به مدینه را دارند. پیامبر و مسلمانان، که تعداد آن ها را ۳۰هزار تن نقل کرده اند، به مقابله رفتند تا به تَبوک رسیدند، ولی جنگی رخ نداد و پیامبر پس از عقد پیمان هایی با قبایل آن ناحیه به مدینه بازگشت. در بین راه منافقینِ قریش تصمیم به قتل پیامبر گرفتند، اما نقشۀ آنان با وحی الهی و تدبیر پیامبر خنثی شد. در این سال، مسجد ضِرار (مسجدی که منافقین به عنوان پایگاهی برای توطئه های خود بنا کرده بودند) به دستور پیامبر تخریب و سوزانده شد. همچنین به امر خداوند، پیامبر اکرم (ص) دستور داد تا علی (ع) سورۀ برائت و ممنوعیت ورود مشرکان به مسجدالحرام را در مکه ابلاغ کند. در این سال حضرت با مسیحیان نَجران نیز پیمان بست. از سوی دیگر، با قوت گرفتن اسلام، قبایل مختلف عرب برای بیعت با پیامبر به مدینه رفتند، لذا این سال را عام الوُفود نام نهادند. در سال دهم هجرت. حضرت با همۀ یاران و اهل بیت خود به زیارت حج رفت. در این حج بود که وی اعمال و مناسک حج را طبق آیین اسلام، به صورت قطعی تعیین کرد و آثار جاهلیت را از آن زدود. همچنین، در این حج حضرت خطبۀ معروف حَجّةالوداع را ایراد فرمود. پیامبر در بازگشت، در جایی به نام غدیر خم بر بالای منبری که از جهاز شتران ساخته بودند، رفت و با فرمان الهی (مائده، ۳) علی (ع) را به عنوان جانشین خود و ولیّ و رهبر مسلمانان پس از خود برگزید. با این اعلام، نعمت خدا بر مسلمانان تمام و دین کامل شد و رسالت پیامبر به پایان آمد. در اوایل سال یازدهم هجرت، در ماه های پایانی زندگی پیامبر، درگیری هایی بین سپاه روم و مسلمانان رخ داده بود. پیامبر پس از بازگشت از حج و در ماه صفر مردم را به رویارویی با سپاه روم فراخواند و فرماندهی سپاهی را که باید به جنوب فلسطین و سرزمین های شرق اردن می رفت، به اُسامة بن زید واگذار کرد و از همۀ بزرگان و یاران خود خواست در آن سفر همراه اسامه باشند. اما از آن جا که بیماری پیامبر روز به روز رو به وخامت گذاشت، گروهی به این بهانه و در واقع برای حضور در تعیین جانشین پیامبر از پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند و آن سپاه نتوانست به سوی هدف خود حرکت کند. در روزهای آخر که بیماری پیامبر تشدید شد، حضرت به منبر رفت و مسلمانان را به مهربانی با یکدیگر سفارش فرمود و از ایشان حلالیت طلبید. سرانجام، پیامبر اسلام در ۲۸ صفر سال یازدهم، یا به روایتی در دوازدهم ربیع الاول همان سال، در ۶۳سالگی رحلت کرد. روز بعد امام علی (ع) به یاری چند تن دیگر از یاران او به تجهیز و تکفین وی پرداختند و پیکرش را در خانه اش، که اینک در داخل مسجدالنبی در مدینه است، به خاک سپردند. برخی از مهاجران در همان روزِ وفات پیامبر، در سقیفۀ بنی ساعده جمع شدند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند.
۵. برخی از خصوصیات رسول اکرم. حضرت محمد (ص) در طول زندگی خود مطابق با بیشتر روایات با دوازده زن ازدواج کرد که نام های آنان از این قرار است: ۱. خدیجه؛ ۲. عایشه؛ ۳. سوده؛ ۴. زینب بنت جحش؛ ۵. ام سلمه؛ ۶. حفصه؛ ۷. ام حبیبه؛ ۸. جویریه؛ ۹. صفیه؛ ۱۰. میمونه؛ ۱۱. زینب بنت خزیمه؛ ۱۲. ماریۀ قبطیه. همۀ همسران پیامبر به جز عایشه، بیوه و اغلب سالخورده بودند. از آزادکردگان (موالی) آن حضرت، زید بن حارثه، پسرش اسامة بن زید و بنا بر برخی روایات سلمان فارسی را ذکر کرده اند. اصحاب حضرت رسول، به ویژه علی (ع)، در وصف سیرۀ وی چنین نقل کرده اند که مردی با ارادۀ بسیار قوی، شجاع و بردبار بوده است. اغلب ساکت و آرام بود و جز در حد نیاز سخن نمی گفت. همواره تبسّم بر لب داشت، با صدای بلند نمی خندید، و چون به سوی کسی می خواست روی کند به نشانۀ احترام با تمام تن خویش برمی گشت. در پاکیزگی بدن، سر و صورت و دندان می کوشید، به خوشبویی علاقه داشت و همواره از عطر استفاده می کرد. بسیار ساده می زیست و هرگز تکبر نداشت. لباسش در عین سادگی پاکیزه بود، پیش از سیرشدن دست از غذا می کشید و گرسنگی را تحمل می کرد. با این حال، مانند راهبان نمی زیست و از نعمت های دنیا به اندازه بهره می گرفت. با مسلمانان و حتی غیرمسلمانان و پیروان دیگر ادیان ، همواره با شفقت، بزرگواری، گذشت و مهربانی رفتار می کرد. حکومتی بر پایۀ توحید و عدالت بنا نهاد و بین قبایل ناسازگار حجاز و تهامه الفت و اتحاد برقرار کرد. پیام رسالت آن حضرت پیامی جهان شمول و قوانینش با زندگی اجتماعی بشر هماهنگ بود و بدین جهت از آغاز، اقوام گوناگون آن روزگار پذیرای آن بودند.

نقل قول ها

محمد (بین ۵۶۷ تا ۵۷۳ م. در مکه – ۶۳۲ م در مدینه) بنیان گذار و پیامبر اسلام است.زندگی محمد (سیره) و احادیث گردآوری شده از او (سنت) نیز برای مسلمانان به عنوان منابع اصلی دین اسلام اهمیت دارد. هر «حدیث» می تواند گفتاوردی به شمار آید. منابع حدیث نزدِ مسلمانانِ اهلِ سنّت: کتابهای حدیث صحیح شش گانه (صحیح بخاری، مسلم، سنن ابوداود ...) و نزدِ شیعیان کتاب های چهارگانه: الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام، استبصار و ... کتابهای بسیار دیگر است.بعضی از احادیثِ او ، به زبان اصلی آن ، عربی ، نیز میان مسلمانان غیر عرب مشهور است ؛ که متن اصلی حدیث نیز در این صفحه جای داده شده است.
• «آن چنان جبرئیل از حقوقِ همسایگان می گفت که گمان بردم از یکدیگر ارث می بردند».صحیح مسلم برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۱۱۹۵• «اگر دین در ثریا باشد، مردانی از سرزمین فارس به آن دست خواهند یافت».صحیح مسلم برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۱۱۱۶• این حدیث، گوناگون روایت شده و به جای دین: ایمان، دانش، و در اصلِ حدیث: رجالٌ من فارس.• «ایرانیان پیوسته از هوش سرشاری برخوردار بوده اند و بی گمان پیامبر بزرگوار اسلام نیز از این داده خدایی آگاه بوده که فرمودند: «دانش اگر در ثریا هم باشد، مردانی از سرزمین پارس بر آن دست خواهند یافت»، پس گوهرِ گرانبهای دانش و فرهنگ و تمدنِ دیرینه خود را با خردمندی نگهداری کنیم و آن را به دستِ نسلِ آینده بسپاریم. کوروش نیکنام».• «آن که سوی خیر خواند، همانند انجام دهندهٔ آن است.»(به عربی: ) -> الدال علی الخیر کفاعله
• «آن که در فرو بردن خشم از دیگران پیشتر است از همه کس دوراندیش تر است.»نهج الفصاحة، ۹۵• «از حسادت پرهیز کنید، زیرا حسد نیکی ها را می بلعد چنان که آتش هیزم را .»صحیح مسلم برگرفته از نشرِ دارالمعرفه و صحیح بخاری• «از دروغ دوری کن، همانا دروغ روسیاه می کند.»تحف العقول، ص۱۴• «از طمع به آنچه مردمان دارند، بپرهیز؛ که این طمع خود گونه ای فقر است.»بحار الانوار، ج ۶۹، ص ۴۰۸• «از هر کس حرفی آموختی، بنده اش شده ای.»عوالی اللآلی، ج ۱، ص۲۹۲• «امانت داری، روزی می آورد؛ و خیانت، فقر .»تحف العقول، ۴۵• «آری، با دعا کردن برای آن ها، آمرزش خواستن برایشان و اجرا کردن وصیت هایشان پس از مرگ آن ها و صله رحم کردن با خویشان آن ها، و احترام گذاشتن به دوستان آن هاست .»الترغیب والترهیب: ۳ / ۳۲۳ / ۳۲ منتخب میزان الحکمة: ۶۱۴• : «آن دو بهشت و دوزخ تو هستند .»الترغیب والترهیب: ۳ / ۳۱۶ / ۱۰ منتخب میزان الحکمة: ۶۱۲• «ای علی! امانت را به نیکوکار و بد کار پس بده، کم باشد یا زیاد، حتّی نخ و سوزن.»بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۲۷۵• «از بدترین اُمّتِ من آنانند که از ترسِ آزارشان به آنان احترام گزارند.»تحف العقول، ص ۵۸• «از برهم زنندهٔ لذّت ها، مرگ، بسیار یاد کنید.»محجة البیضاء، ج ۸، ص ۲۹۶• «اگر خشمناک شدی، سکوت کن.»کنز العمال، ج ۳، ص۴۸• «آن کس که دینش را از راهِ تفکّر در بخشش های خداوند به دست آورد، و با ژرف اندیشی در کتاب خدا و سنّتِ من، دین را بیاموزد؛ کوه ها جابجا می شوند و او همچنان استوار است؛ و آن کس که دین خود را از زبانِ دیگران فراگیرد و از آنان پیروی کند، همان افراد او را با خود بدین سوی و آن سوی می برند، و دین چنین کسی بسیار سست است.»به روایت حسین بن علی، مسند الامام شهید، ۸۱/۲• «از بزرگ ترین گناهان این است که شخص پدر و مادرش را لعـنت نماید ... کسی پدر شخص دیگری را دشنام داده گویی پدر خود رادشنام می دهد، کسی که مادر دیگری را دشنام داده، گویی مادر خود را دشنام می دهد،»صحیح البخاری، کتاب ۷۱:ادب، باب دوم، شماره ۲۰۰۸ :• «بخششِ خداوند از گناهان تو بزرگتر است.»کنز العمال، ج ۴، ص ۲۱۴• «برترینِ شما در ایمان، خوش اخلاق ترینِ شماست.»تحف العقول، ۴۵• «برترین عبادت، پنهان ترین عبادت است.»کنز العمال، ج ۳، ۶۷۳• «برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن ها روزه است».الکافی، ج ۴، ص ۶۲• «برای هر چیزی ابزار و ساز-و-برگی است، و ابزار و ساز-و-برگِ مؤمن عقل است. برای هر چیزی مرکوبی است و مرکوبِ آدمی عقل است. برای هر چیز هدفی است و هدفِ عبادتِ عقل است. برای هر قومی حاکمی است و حاکمِ عبادت کنندگان عقل است. برای هر بازرگانی کالایی است و کالای مجتهدان عقل است. هر ویرانه ای را عمارت بُوَد و عمارتِ آخرت عقل است. هر سفری را خیمه گاهی است که در آن پناه گیرند و خیمه گاهِ مسلمانان عقل است.»بحار، ۱ / ۹۵• «برای پیروزی همین بس که دشمن را در گناه دیدن.» (کفی بالمرء نصراً أن ینظر إلی عدوّه فی معاصی اللَّه.)نهج الفصاحة، ۲۱۳۹• «پنج چیز برای مسلمان نسبت به برادرش واجب است: پاسخ سلام دادن، عافیّت خواستن برای عطسه کننده، پاسخِ دعوت دادن، عیادتِ مریض، تشییعِ جنازه.»صحیح مسلم برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۱۰۱۸• «با هر کس روی زمین است مهربان باش ، تا آن کس در آسمان هاست با تو مهربان باشد .»روضة المتقین، ج ۲• «با جماعت باش؛ زیرا گرگ، گوسفندِ دورمانده از گله را می خورد.»مسند احمد، ج ۶، ص ۴۴۶• «بدترین دشمنِ تو، خودِ توست که میانِ دوپهلوی توست. (أعدی عدوّک نفسک التی بین جنبیک)بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۳۶• «بهشت زیر گام های مادران است.» (الجنة تحت أقدام الأمهات)میزان الحکمه، ح ۲۲۶۹۱. کنزالعمّال: ۴۵۴۳۹ منتخب میزان الحکمة: ۶۱۴• «بزرگترین حقّ را بر زن، شوهر او دارد و بزرگترین حقّ را بر مرد، مادر او دارد .»کنز العمال: ۴۴۷۷۱ منتخب میزان الحکمة: ۲۵۴• «به کوچکی گناه نگاه نکن، به آن کس که او را نافرمانی کردی نگاه کن.»مکارم الاخلاق، ص ۴۶۰• «پیوندِ خویشاوندان خود را نگه دارید، هر چند با یک سلام.»تحف العقول، ص ۵۷• «پاکیزگی جزئی از ایمان است و ایمان، انسان را به بهشت راه می نماید.»مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۱۰۱)• «تا آنگاه که به میزانِ عقلِ کسی پی نبرده اید، اسلامش شما را به شگفتی نیاورد.»مسند الشهاب، ج ۲، ص ۱۶۲• «توانایی نیست بر زمین افکندن؛ توانا و نیرومند اوست که خود را به هنگامِ خشم نگه دارد.»صحیح بخاری، کتاب ۷۹۳، ۱۳۵، صحیح مسلم برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۱۱۸۹• «توبه کننده از گناه، مانندِ کسی است که هیچ گناهی نکرده است.»کنز، ۱۰۱۷۴• «تنهایی بهتر از بودن با همنشین بد است.(الوحدة خیر من جلیس السوء)مواعظ عدیده، ص ۵۰• «ثروتمندترین انسان کسی است که اسیر حرص نباشد.»• مستدرک الوسائل؛ ج۱۲، ص۵۹• «حق را بگو، هرچند تلخ باشد.»الخصال، ص ۵۲۶• «خدا زیباست و زیبایی را دوست می دارد». (به عربی: إن الله جمیلٌ و یحب الجمال)بحارالأنوار جلد ۷۹ صفحهٔ ۲۹۹. صحیح مسلم، شمارهٔ ۱۳۱، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه• این حدیث، به زبان اصلی اش (عربی) نیز در میانِ فارسی زبانان مشهور است.• «خانه ای که کودک در آن نباشد، برکت ندارد.»نهج الفصاحه ص ۳۷۴، ح۱۰۹۶• «خانه ای که مهمان درون آن نشود، فرشتگان نیز درون آن نمی شوند.»بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۴۶۱• «خوشا کسی که خدا کلیدهای خیر را در دستانش بگذارد.»کنز العمال، ج ۱۵، ص ۷۶۹• «خوب پرسیدن، نیمی از علم است.»تحف العقول، ص ۵۶• «خانه های خود را با خواندنِ قرآن نورانی کنید.»وسائل الشیعة، ج ۶، ص ۲۰۰• «خوشا آن کس که به پدر و مادرش نیکی کند، خدا عمرش را زیاد می کند.»کنز العمال، ۴۵۴۸۳• «خداوند کثافت و ژولیدگی را دشمن دارد.» کنز العمال،• «خداوند متعال، رحمت را صد بخش کرده است، ۹۹ بخش رانزد خود نگاه داشته، ویک بخش را برروی زمین نازل نموده است، و از همین یک بخش است که مردم با یکدیگر مهربان اند، حتی اسپ پایش را بلند نگه می دارد تا مَـبادا به کـُره اش آسیب برسد.»صحیح البخاری، کتاب ۷۱:ادب، باب دوم، شماره ۲۰۱۵،• «دین، پند دادن و راستی است ؛ برای خدا و کتابش و پیامبرش، و برای پیشوایان و عامهٔ مسلمانان.»ترجمهٔ دیگر:«دین یعنی خیر خواهی...».• صحیح مسلم، کتابِ ایمان، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۸۵• «دانش جویی بر هر مرد و زنِ مسلمانی واجب است». (به عربی: طلب العلم فریضةٌ علی کلِّ مسلمٍ و مسلمة)بحار، ۱ / ۱۷۷• «دانش را بجویید، حتّی اگر در چین باشد». (به عربی: اطلبوا العلم ولو بالصین)• «دنیادوستی، ریشهٔ هر معصیت و سرآعاز هر گناهی است.»تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۲• «دل هایتان را سرگرمِ یادِ دنیا نکنید.»کنز، ج ۳، ص ۱۹۸• «دنیا، زندانِ مؤمن و بهشتِ کافر است.»تحف العقول، ص ۵۳• «در برابر آموزگارت فروتن باش.»ترجمه های دیگر: در برابر معلّمتان متواضع باش.» .«برای آن کس که از آن یاد می گیرید، متواضع باشید.»• المعجم الأوسط، ۶۱۸۴/۲۰۰/۶• «ز گهواره تا گور دانش بجویید.»تفسیر القمی، ج ۲، ص ۴۰۱• «روزگاری بر مردم فرا خواهد رسید که در مسجدهایشان گِرد هم می آیند، در حالی که جز دنیا غمی ندارند. خدا را به اینان، نیازی نیست. بنا بر این با آنان، همنشین نشوید .»المستدرک علی الصحیحین: ج ۴ ص ۳۵۹ ح ۷۹۱۶ عن أنس، صحیح ابن حبّان: ج ۱۵ ص ۱۶۳ ح ۶۷۶۱ عن عبد اللّه‏، المصنّف لابن أبی شیبة: ج ۸ ص ۲۶۸ ح ۱۲۴ عن الحسن البصری، المعجم الکبیر: ج ۱۰ ص ۱۹۹ ح ۱۰۴۵۲ عن عبد اللّه بن مسعود وکلّها نحوه، کنز العمّال: ج ۱۱ ص ۱۹۲ ح ۳۱۱۸۴ .• «زیرک‏ترین شما کسى است که بیشتر از دیگران به یاد مرگ باشد ودور اندیش‏ترین شما آماده ‏ترینتان براى آن‏ است.»اعلام الدین 1142/3.• «سفر، پاره ای از رنج و دشواری است». (به عربی: السفر قطعة من عذاب)صحیح مسلم، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۹۱۰• «سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا می رسد و به آخرت نمی افتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبی های دیگران .»أمالی المفید: ۲۳۷ / ۱ منتخب میزان الحکمة: ۲۲۲• «شهیدان پنج دسته اند: طاعون زده، مبطون، غرق شده، قربانی آوار، و شهید در راهِ خدا.»صحیح مسلم، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۹۰۷• «صدایت در مسجد بلند نشود و در آن سخن بیهوده نگو. مسجد را محل خرید و فروش قرار ندهید و از گفتن سخن باطل در آن بپرهیزید.»بحارالانوار جلد ۷۷ صفحه ۸۵• «صبحِ زود در پی روزی و نیازمندی ها بروید؛ که سحرخیزی پُربرکت و پیروزی آور است.»کنز العمال، ص۴، ص ۴۸• «عمرِ آدمی را جز نیکی کردن نمی افزاید.»ترجمه های دیگر: تنها نیکی کردن به عمر آدمی می افزاید.• بحار الانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۶• « عَلَمُ الایمَان الصَّلاة » علامت و نشانه ی ایمان ، نماز است.شهاب الاخبار، ص 59• «قرض دادنِ چیزی بهتر از صدقه دادن آن است.»کنز العمّال، ج ۶، ص ۲۰۱۰• «کوچک به بزرگ سلام کند و یک نفر به دو نفر و عده کمتر به عده بیشتر و سواره به پیاده و رهگذر به ایستاده و ایستاده به نشسته.»صحیح مسلم، کتابِ آداب ، کنزالعمال ۹/۱۲۶/۲۵۳۲۱• «گفتارِ حکمت آمیز ، گمشدهٔ هر خردمندی است.» (کلمة الحکمة ضالّة کلّ حکیم.)نهج الفصاحة، ۲۱۴• «کسی که در راهِ خدا مسجدی بسازد، خداوند خانه ای برایش در بهشت خواهد ساخت.»صحیح مسلم، شمارهٔ ۸۲۸• «کسی که سلامتی (جسم و روح) را می خواهد، باید سخنی را که به زبان می آورد، نگه دارد (یعنی بداند که چه می خواهد بگوید) و از آن چه در دل دارد (و راز او می باشد چیزی) به زبان نیاورد و عملش را خوب کرده و آرزویش را کوتاه کند.»• «من برانگیخته شدم تا اخلاقِ نیکو را پایان بخشم.» (إنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمِ مکارِمَ الأخلاق.)بحار الانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۰• «مسلمان از کافر ارث نمی برد و کافر از مسلمان.»صحیح مسلم، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۹۰۷• «میانِ مرد و شرک-و-کفر، ترکِ نماز است.»صحیح مسلم، کتابِ ایمان، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۹۲• «محبوب ترینِ نام های شما نزدِ خدواند، عبدالله و عبدالرحمن است.»صحیح مسلم، کتابِ ایمان، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۱۰۰۶• «مرگ یک دانشمند، مصیبتی جبران ناپذیر و رخنه ای بسته ناشدنی است.» (موت العالم مصیبةٌ لا تُجبَرُ و ثُلمَةٌ لا تُسَدُّ)منتخب المیزان، ح۴۴۷۷• «مؤمن آینهٔ مؤمن است .» (المؤمن مِرآة المؤمن)کنز العمّال، ح ۶۷۳• «مسجدها را گذرگاه قرار ندهید، مگر آن که دو رکعت نماز در آن بگزارید .»کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۴ ح ۴۹۶۸، الأمالی للصدوق: ص ۵۰۹ ح ۷۰۷، مکارم الأخلاق: ج ۲ ص ۳۰۶ ح ۲۶۵۵، تنبیه الخواطر: ج ۲ ص ۲۵۶ کلّها عن الحسین بن زید عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام، بحار الأنوار: ج ۷۶ ص ۳۲۸ ح ۱• «ناتوان ترینِ مردم کسی است که در دعاکردن ناتوان باشد.» (أعجز الناس من عجز عن الدعاء)کنز العمال، ج ۲، ص ۶۴• «نگریستن به دانشمند عبادت است، نگریستن به پیشوای دادگر عبادت است، نگاهِ دلسوزانه و مهرآمیز به پدر و مادر عبادت است و نگریستن به برادری که برای خداوند عزّ و جلَّ دوستش داری عبادت است .»أمالی الطوسیّ: ۴۵۴ / ۱۰۱۵ منتخب میزان الحکمة: ۳۵۴• «نگاه مهرآمیز فرزند به پدر و مادر عبادت است.»تحف العقول: ۴۶ منتخب میزان الحکمة: ۳۵۴• «همه چیزِ مسلمان، از مال و آبرو و خونش بر مسلمان حرام است؛ برای مرد همین شر بس است که برادر مسلمان خویش را تحقیر کند.»نهج الفصاحة، ۲۱۶۶• «همهٔ خیر و خوبی با خِرَد به دست می آید، و دین ندارد آن که خِرد ندارد».تحف العقول، ۴۴• «هر کس سخنش را بی سلام آغاز کرد، پاسخش ندهید.»کافی، ج ۲، ص ۶۴۴• «هر کس نردشیر بازی کند، به مانندِ کسی است که دستانِ خود را با گوشت و خونِ خوک رنگ می کند».صحیح مسلم، کتابِ ایمان، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۱۰۵۶• دربارِهٔ این سخن: «با بررسی این روایات درمی یابیم که این روایات از بازی هایی که در زمان صدور آن معمول بوده است - یعنی بازی همراه با برد و باخت - سخن می گوید. در روایاتی آمده است که «شطرنج، قمار است» و یا «نرد، قمار است». روشن است که علت حرمت، قمار بودن این بازی ها دانسته شده است. یعنی در زمان صدور این احادیث، شطرنج و نرد از ابزارهای قمار (برد و باخت) بوده است. .» -> محمدحسین فضل الله
• «هر نوشیدنی که مستی آورد، حرام است. (در اصل: کلُ شرابٍ أسکر، فهو حرام)».صحیح مسلم، کتابِ ایمان، برگرفته از نشرِ دارالمعرفه، ص ۹۴۷• «هر که فرد سوگواری را تسلّی دهد، (اجری) همانند اجر او دارد .»بحار الأنوار: ۸۲ / ۹۴ / ۴۶ منتخب میزان الحکمة: ۳۸۰• «هر کس همواره به مسجد رود، به هشت چیز دست یابد: آیه ای محکم، یا فریضه ای انجام یافته، یا سنّتی برپا داشته شده، یا دانشی نو، یا برادری سودمند، یا سخنی هدایتگر، یا بازدارنده ای از تباهی، و ترک گناه و یا شرم از مردمان.»به روایت حسین بن علی، بحارالانوار، ۳/۸۱• «هر سخنی در مسجد، بیهوده است، جز قرآن و ذکر خداوند عز و جل و از خیر پرسیدن یا خیر رساندن .»الفردوس: ج ۳ ص ۲۵۸ ح ۴۷۶۴ عن أبی هریرة، کنز العمّال: ج ۷ ص ۶۷۱ ح ۲۰۸۴۰• «هر گاه یکی از شما وارد مسجد شد، پیش از این که بنشیند، دو رکعت نماز بگزارد .»صحیح البخاری: ج ۱ ص ۱۷۰ ح ۴۳۳، صحیح مسلم: ج ۱ ص ۴۹۵ ح ۶۹، سنن النسائی: ج ۲ ص ۵۳، مسند ابن حنبل: ج ۸ ص ۳۷۲ ح ۲۲۶۴۱ کلّها عن أبی قتادة، کنز العمّال: ج ۷ ص ۶۵۸ ح ۲۰۷۷۶• «هر یک از شما که وارد مسجد می شود، بر پیامبر سلام کند و بگوید: «خداوندا! درهای رحمتت را به رویم بگشا»، و زمانی که بیرون می رود، بگوید: «خداوندا! از تو از فضلت درخواست می کنم».سنن أبی داوود: ج ۱ ص ۱۲۶ ح ۴۶۵، سنن الدارمی: ج ۱ ص ۳۴۵ ح ۱۳۶۶، السنن الکبری: ج ۲ ص ۶۱۹ ح ۴۳۱۹ کلّها عن أبی حمید أو أبی اُسید الأنصاری، سنن ابن ماجة: ج ۱ ص ۲۵۴ ح ۷۷۲ عن أبی حمید الساعدی، کنز العمّال: ج ۷ ص ۶۵۷ ح ۲۰۷۷۳؛ تهذیب الأحکام: ج ۳ ص ۲۶۳ ح ۷۴۵ عن عبد اللّه بن الحسن، الأمالی للطوسی: ص ۵۹۶ ح ۱۲۳۷ عن الإمام علیّ علیه السلام وکلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج ۸۴ ص ۲۶ ح ۲۰ .• «هیچ کار خیری را ریاکارانه انجام نده، و هیچ کار خیری را از روی حیا ترک نکن.»بحار الانوار ، ج ۶۸ ، ص ۱۵۴• «هیچ مسلمانی را نترسانید ، که ترساندنِ مسلمان ، ستمی بزرگ است.»کنز العمّال ، ۴۳۷۰۹• «یک ساعت تفکّر، از شصت سال عبادت بهتر است.»کنز العمال، ج ۱۵، ص ۶۴۶

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُحَمَّدٌ: نام مبارک پیامبر گرامی اسلام ، آخرین و برترین پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به معنی ستوده شده (- از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسیدند : چرا به نام احمد و محمد و بشیر و نذیر نامیده شدید . فرمود : اما "محمّد" نامیده شدم ، بدین جهت که من در ...
معنی خَاتَمَ: به معنای هر چیزی است که با آن ، چیزی را مُهر کنند و مراد از خاتم النبیین بودن حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، این است که نبوت با او ختم شده ، و بعد از او دیگر نبوتی نخواهد بود .
معنی یَحْمِلُونَ: حمل می کنند ( منظور از عبارت "ﭐلَّذِینَ یَحْمِلُونَ ﭐلْعَرْشَ، کسانیکه عرش را حمل می کنند" آن بندگان مقربیست که فرامین الهی که اداره کننده جزء جزء آفرینش است و از علم بی انتهای او نشأت گرفته، را در اجزاء عالم توزیع و به دست عاملان اجرای آن می سپارند....
معنی مَعَاشاً: زندگی - مکان زندگی - زمان زندگی (کلمه معاش مصدر میمی و هم اسم زمان و مکان از عیش است ، و عبارت " وَجَعَلْنَا ﭐلنَّهَارَ مَعَاشاً " به این معنی است که: ما روز را زمان زندگی شما و یا محل زندگی شما قرار دادیم ، تا در آن از فضل پروردگارتان طلب کنید . واگ...
معنی عَرْش: داربست و آلاچیق - سقفی که بر روی پایههائی زده میشود ، تا بوتههای مو را روی آن بخوابانند - چیزی که سقف داشته باشد-هودج - کجاوه - تخت سلطان (از جهت بلندیش) -( کلمه عرش در قرآن به معنای مقامی است موجود که جمیع سر نخهای حوادث و امور در آن متراکم و جمع اس...
معنی عَزْمِ: تصمیم جدی و عقد قلب است بر اینکه فعلی را انجام دهی ، و یا حکمی را تثبیت کنی ، بطوری که دیگر در اعمال آن تصمیم و تاثیرش هیچ سستی و وهن باقی نماند ، مگر آنکه به کلی از آن تصمیم صرف نظر کنی ، به این معنا که عاملی باعث شود به کلی تصمیم شما باطل گردد (معن...
ریشه کلمه:
حمد (۶۸ بار)
محمد (۴ بار)

پیشنهاد کاربران

بسیار ستایش شده


نام پیامبر و بسیار ستوده و دلنشین
نامی همراه با بزرگی و عظمت
😗

ستایش برانگیز

ستوده

ستوده و بهترین

به معنی ستایش شده



نیکو سرشت

نامی با عظمت و باشکوه باقدرت و البته مهربانی

این کلمه یعنی شتایش شده و باشکوه

ستایش. شده

ستایش شده و نیک سرشت جیگر

معجزه رسول الله
پراستفاده ترین نام درجهان
تفسیر آشکار سوره کوثر

پرستیدنی

ستوده شده

ستوده و تحسین شده

مقدس ترین و دوست داشتنی ترین اسم، نام پیامبر آخرالزمان به معنای ستوده شده از جانب خدای متعال.

از ریشه حمد به معنی ستوده شده

زیباترین نام
ارامش قلب


بسیار ستوده شده
نام زیبای احمد مختار حضرت محمد مصطفی
زیبا ترین نام جهان

نام پیامبر ( ص )

بسیار تحسین شده

ستوده شده . . . . . تحسین شده . . . . بلندبالا

تسلیم شده در برابر امر خداوند بزرگ

بدون در نظر گرفتن عربی بودن، این کلمه از همه ی جهات زیباست

محمدیعنی ستوده شده من که ازاسم خواهرزاده ام خیلی راضی هستم


عالی
عالییییییییی


ستایش شده. قابل ستایش. ستوده شده

خوشبخت و مورد ستایش

من عاشق این اسمم به دو دلیل
1 - اینکه نام پیامبرخداست وباعث ارامش دل میشود
2 - اسم بابای خوشگلمه😘😘😘😘😘
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

یعنی بسیار نیکو ستوده و. . .


محمدبمعنای ستوده=درسته که ستوده معنایش هست اما همه چی معنا میده مثلا اسم محمد آرام بخش هست با مث مایّه است بنظرمن محمد به هرچی بخوای معنی کنی میشود

ستوده شده
ستایش شده

یعنی ستوده شده

م مثل محمد
محمد یعنی دنیای من محمد یعنی مرد زندگیه من محمد یعنی زندگی عشق امید محمد یعنی دلیل نفس کشیدن من

ستوده. نیکو سرشت. کسی که دارای خلقی عظیم است. عاشق اسمش وخودش هستم

خلاصه پرسش
منظور از این که نام پیامبر ( ص ) در زمین محمد و در آسمانها احمد است چیست؟
پرسش
از عالمان و دانشمندان فراوانی شنیدم – چنان که در احادیث آمده - که اسم پیامبر اسلام ( ص ) در آسمان ها احمد و در زمین محمد ( ص ) است. فرق بین این دو مقام را به صورت تفصیلی و دقیق برایم بیان کنید. مقام محمود در میان این دو مقام ( احمد و محمد ) چیست؟
پاسخ اجمالی
آن حضرت دارای دو بعد متفاوت زمینی و آسمانی یا به عبارت دیگر ظاهری و باطنی هستند که در هر بعد با نام خاصی نامیده شده اند که هردو از ریشه حمد مشتق شده است. از همین روی در روایات به این مطلب اشاره شده است که نام پیامبر اسلام در آسمان ها احمد و در زمین محمد ( ص ) است.

پاسخ تفصیلی
روایات متعددی در مجامع روایی هست به این مضمون که اسم پیامبر اسلام ( ص ) در آسمان ها احمد و در زمین محمد است[1]. همچنین نام آن حضرت در کتب پیشینیان هم طبق برخی روایات و آیات احمد ذکر شده است[2].

گذشته از برداشت ساده از این روایات که صرفا چندین نام برای پیامبر قائل است وقتی این روایات را در کنار برخی روایات دیگر قرار می دهیم که به سابق بودن خلقت نوری پیامبر بر همه مخلوقات اشاره دارد به این نتیجه می رسیم که آن حضرت دارای دو بعد متفاوت زمینی و آسمانی یا به عبارت دیگر ظاهری و باطنی هستند که در هر بعد با نام خاصی نامیده شده اند و هر بعدی احکام و ضوابط خاص به خود را دارد.

همچنانکه طبق روایات خداوند نام آن حضرت را از نام خود مشتق کرده و نور آن حضرت هم از نور خداست و همه عالم به برکت وجود آن حضرت خلق شده است. همچنین می دانیم که در مباحث فلسفی و عرفان نظری صادر اول و حقیقت محمدیه واسطه فیض برای خلقت کل عالم است که همان نورانیت باطنی آن حضرت می باشد.

بنابراین اگر عالم هستی را به طور کلی به دو عالم ارض و سماء تقسیم کنیم معنای اینکه پیامبر اسلام در آسمان ها احمد و در زمین محمد است اشاره به این مطلب دارد که آن حضرت با وجود ظاهری خود بر اهل زمین و با وجود باطنی خود بر اهل آسمان افاضه می کنند.

در این میان اصطلاح قرآنی دیگری که از همین ریشه حمد و احمد و محمد است اصطلاح مقام محمود است. ابتدا لازم به ذکر است که این مقام مختص پیامبر اسلام نیست بلکه ائمه و مومنان حقیقی نیز طبق روایات در این مقام قرار دارند یا رسیدن به این مقام را از خداوند در خواست می کنند.

مقام محمود به عنوان یک منزلت در سلوک الاهی که طبق آیات قرآن حاصل شب زنده داری است مقامی است که پیامبر اسلام در سیر تشریعی و دنیوی خود به آن رسید. هرچند در ذات نوری خود و در بعد باطنی و تکوینی خود دارای این مقام بود.

بنابراین در مقایسه بین نام ظاهری و باطنی آن حضرت که اشاره به بعد ظاهری و باطنی شان دارد، رسیدن به مقام محمود - که در قرآن به پیامبر وعده داده شده است - به این حقیقت اشاره دارد که؛ هرچند آن حضرت در ذات خود و در عالم تکوین، نور اول و برتر از همه انوار و موجودات بوده اما در عالم تشریع برای رسیدن به این مقام - که مختص به خود اوست - مجاهده کرده و آن را در خود محقق نموده است.


[1] مجلسی، بحار الانوار، ج16، ص 96. موسسه الوفاء بیروت، 1404ق.

[2] �وَ إِذْ قالَ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنی‏ إِسْرائیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی‏ مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ� الصف، 6.



از پیامبر اسلام ( ص ) در وجه نام گذاری آن حضرت و اهل بیت ( ع ) چنین می خوانیم: �پس خداوند متعال، محمود و مورد ستایش است و من �محمد� هستم، و او على و بلند مقام است و این پسر عمویم �على� نامیده شده است. خداوند فاطر و شکافنده و جداکننده حق از باطل و نور از ظلمت است و دخترم �فاطمه� قطع‏ کننده و جدا سازنده است. خداوند متعال صاحب خوبى و نیکویی ها و احسان است و فرزندم یکی �حسن� است و دیگرى �حسین� است�‏.

رنج کشیده؛ اما عاقبت بخیر

آخرین پیامبر خدا، قرآن بر او نازل شد، پنجمین پیامبر الوالعزم

از این چه بهتر تو دنیا که اسم منو محمد گذاشتن . عشق هست محمد اونم متولد ماه فروردین که اسیر یک بهمنی شده دوسش داره اما. . . . چی بگم که. . . . . . اونم خدا یک دسته گل بهمون داده به نام مروا

مه مت، پسوند مت به چم اندیشه، همراه و یاری دهنده بکارمی رود

محمد راستگو وامانت دار مثل پیامبر خدا حضرت محمد

عبادت کننده☺

محمددر گویش شهرستان یزد مَمَّد و در گویش شهرستان بهاباد مُمَّد تلفظ می شود.

ب نام الله

ب نام الله

الله: مفعول حمد است. ( معبود )
محمد: فاعل حمد است. ( عابد ) ، ایفا کننده حمد.
احمد: حمد را بهتر ب جا آوردن ( اشاره ب کامل تر بودن دین اسلام پس از مسیحیت دارد )
محمود: جایگاه مفعول در ازای ادای فعل حمد است، همان طور ک ب دستور الله فرشتگان بر آدم سجده کردند.

محمد به معنی قران کریم


محمد : ستایش شده

لطفا کسی به بنده جمع سالم یا مکسر حرم را بفرماید.


خانم ملینا ساداتی محمد نام قرآن نیست نام قرآن فرقان است.
محمد یعنی ستوده بر وزین مُفَعَّل و از ریشه ح - م - د

آقای محمدعلی مغعول حمد محمود است و فاعل حمد حامد لطفا پیشنهادات اشتباه ندهید


کلمات دیگر: