کلمه جو
صفحه اصلی

صابونی

فارسی به انگلیسی

soapy

مترادف و متضاد

saponaceous (صفت)
لیز، صابونی، صابون دار

soapy (صفت)
صابونی، صابون دار

فرهنگ فارسی

۱ - منسوبه به صابون . ۲ - صابون فروش . ۳ - سازنده صابون . ۴ - پاکیزه شسته صابون زده . ۵ - شیرینیی است که از شکر سفید سازند . ۶ - نوعی زمرد تیره به رنگ صابون . ۷ - گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین ۴٠ تا ۸٠ سانتیمتر است . ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است . گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ ( گاهی سفید ) و شامل ۵ کاسبرگ به هم پیوسته و ۵ گلبرگ جدا و ۱٠ پرچم است . میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند . این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید . قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است . برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند ( علت وجه تسمیه ) . ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود . و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه .
محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیمان نجقی الکوفی مکنی بابی الفضل صابونی

لغت نامه دهخدا

صابونی . (اِ) نباتی است از تیره ٔ قرنفلیان و از دسته ٔ میخ»ها که ساقه های زیرین و ساق و برگ آن دارای ماده ٔ لعابی است و مانند صابون در آب کف میکند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 213).


صابونی . (اِخ ) احمدبن ابراهیم . ادیبی از مردم حماة ووفات وی نیز بدانجا بوده است . او جریده ٔ یومیه ٔ «لسان الشرق » را بسال 1324 هَ . ق . دو سال منتشر ساخت . مردی فاضل و با انشائی نیکو بود و شعر نیز میگفت و درشعر او رقت و طراوتی خاص است . از تصنیفات اوست : 1 -تاریخ العصر الحاضر و تراجم رجاله (غیرمطبوع ). 2 - ماضی الشرق و حاضره (مطبوع ). 3 - تاریخ حماة (مطبوع ). 4 - تسهیل المنطق (مطبوع ). (الاعلام زرکلی ج 1 ص 30).


صابونی . (اِخ ) احمدبن محمدبن حسین بن السندی . وی ثقه و معمر و مسند دیار مصر است و ازیونس بن عبدالاعلی و مزنی و بزرگان دیگر روایت کند و ابن نظیف از وی روایت آورد. وفات او به شوال 349 هَ . ق . بسن یکصدوپنجسالگی بود. (حسن المحاضره ص 170).


صابونی . (اِخ ) محمدبن احمدبن ابراهیم بن سلیمان الجعفی الکوفی ، مکنی به ابی الفضل صابونی . رجوع به محمدبن احمدبن ابراهیم بن سلیمان جعفی شود.


صابونی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به صابون . || صابون فروش . فروشنده ٔ صابون . || سازنده ٔ صابون . || نام شیرینیی است که از شکر سفید سازند :
صابونی است صحن زمین لب بلب ز بس
کآورد قند مصری بازارگان برف .

کمال اسماعیل .


باز صابونی و مشکوفی و سنبوسه ٔ نغز
حلقه چی باشد و ماقوت پر از مشک تتار.

بسحاق اطعمه .


ورجوع به حلوای صابونی ذیل کلمه ٔ صابون شود.
|| نوعی اززمرد و آن زمردی است تیره برنگ صابون . (جواهرنامه ). || پاکیزه . شسته . صابون زده :
جان را به علم و طاعت صابون زن
جامه است گر تو را همه صابونی .

ناصرخسرو.


|| (اِخ )مدرسه ٔ صابونی ؛ نام مدرسه ای بوده است به نیشابور. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 253). || نام قریه ای است نزدیک مصر در کرانه ٔ شرقی نیل که آن را سواقی صابونی گویند و از جانب صعید است . (معجم البلدان ).

صابونی .(اِخ ) اسماعیل بن عبدالرحمن بن احمدبن اسماعیل ، مکنی به ابی عثمان . رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمن ... شود.


صابونی. ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به صابون. || صابون فروش. فروشنده صابون. || سازنده صابون. || نام شیرینیی است که از شکر سفید سازند :
صابونی است صحن زمین لب بلب ز بس
کآورد قند مصری بازارگان برف.
کمال اسماعیل.
باز صابونی و مشکوفی و سنبوسه نغز
حلقه چی باشد و ماقوت پر از مشک تتار.
بسحاق اطعمه.
ورجوع به حلوای صابونی ذیل کلمه صابون شود.
|| نوعی اززمرد و آن زمردی است تیره برنگ صابون. ( جواهرنامه ). || پاکیزه. شسته. صابون زده :
جان را به علم و طاعت صابون زن
جامه است گر تو را همه صابونی.
ناصرخسرو.
|| ( اِخ )مدرسه صابونی ؛ نام مدرسه ای بوده است به نیشابور. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 253 ). || نام قریه ای است نزدیک مصر در کرانه شرقی نیل که آن را سواقی صابونی گویند و از جانب صعید است. ( معجم البلدان ).

صابونی. ( اِ ) نباتی است از تیره قرنفلیان و از دسته میخ»ها که ساقه های زیرین و ساق و برگ آن دارای ماده لعابی است و مانند صابون در آب کف میکند. ( گیاه شناسی گل گلاب ص 213 ).

صابونی. ( اِخ ) احمدبن ابراهیم. ادیبی از مردم حماة ووفات وی نیز بدانجا بوده است. او جریده یومیه «لسان الشرق » را بسال 1324 هَ. ق. دو سال منتشر ساخت. مردی فاضل و با انشائی نیکو بود و شعر نیز میگفت و درشعر او رقت و طراوتی خاص است. از تصنیفات اوست : 1 -تاریخ العصر الحاضر و تراجم رجاله ( غیرمطبوع ). 2 - ماضی الشرق و حاضره ( مطبوع ). 3 - تاریخ حماة ( مطبوع ). 4 - تسهیل المنطق ( مطبوع ). ( الاعلام زرکلی ج 1 ص 30 ).

صابونی. ( اِخ ) احمدبن محمدبن حسین بن السندی. وی ثقه و معمر و مسند دیار مصر است و ازیونس بن عبدالاعلی و مزنی و بزرگان دیگر روایت کند و ابن نظیف از وی روایت آورد. وفات او به شوال 349 هَ. ق. بسن یکصدوپنجسالگی بود. ( حسن المحاضره ص 170 ).

صابونی.( اِخ ) اسماعیل بن عبدالرحمن بن احمدبن اسماعیل ، مکنی به ابی عثمان. رجوع به اسماعیل بن عبدالرحمن... شود.

صابونی. ( اِخ ) محمدبن احمدبن ابراهیم بن سلیمان الجعفی الکوفی ، مکنی به ابی الفضل صابونی. رجوع به محمدبن احمدبن ابراهیم بن سلیمان جعفی شود.

فرهنگ عمید

۱. چیزی که به کف صابون آغشته شده است.
۲. (اسم، صفت ) صابون ساز، صابون فروش.
۳. (زیست شناسی ) ویژگی هریک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاک کنندگی دارند.

دانشنامه عمومی

صابونی (نام علمی: Saponaria officinalis) نام یک گونه از سرده صابونی است.

دانشنامه آزاد فارسی

گیاهان متعلق به جنس Saponaria از تیرۀ میخک. این گیاهان، یک ساله یا چندساله، پایا یا در پایه چوبی، با گل های صورتی، به ندرت سفیدرنگ، مجتمع در گل آذین دیهیم، کاسۀ استوانه ای و جامی با دو تیغۀ عمودی اند. از این جنس، هفت گونه در شمال، شمال غرب و برخی دیگر از مناطق معتدل کوهستانی ایران می روید. این گیاهان دارای مادۀ سمی ساپونین است و از آن ها به عنوان پاک کننده استفاده می شود. در زمان های گذشته از این گیاه، به مقدار خیلی کم برای تصفیۀ خون استفاده می شده است.


کلمات دیگر: