کلمه جو
صفحه اصلی

حادثه


مترادف حادثه : اتفاق، پیشامد، تصادف، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا، مصیبت، واقعه، آسیب، بلا

برابر پارسی : پیشامد، رویداد، پیش آمد ناگوار، پدیده، پیش آمد، رخداد

فارسی به انگلیسی

accident, adventure, event, phenomenon, casualty, circumstance, episode, happening, incident

accident, event, phenomenon


adventure, accident, casualty, circumstance, episode, event, happening, incident


فارسی به عربی

حادث عرضی , حادثة , علم الصرف , مغامرة

عربی به فارسی

حادثه ضمني , حادثه معترضه , داستان فرعي , فقره , شيوع مرض , انتشار (مرض) , برخورد , تلا في , تصادف , وقوع , تعلق واقعي ماليات , مشموليت , شايع , روي داد , واقعه , حادثه , ضمني , حتمي وابسته , تابع , رويداد ناگوار , بدبختي , قضا , حادثه بد


مترادف و متضاد

accidence (اسم)
تصادف، حادثه، پیش امد، اصول صرف و نحو

accident (اسم)
تصادف، حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، واقعه ناگوار، پا، تصادف اتومبیل، مصیبت ناگهانی، صفت، صرف، عارضه، شیی ء

incident (اسم)
تصادف، حادثه، تصادف اتومبیل، مصیبت ناگهانی، تلافی، روی داد، واقعه، حتمی وابسته

event (اسم)
حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، عارضه، سرگذشت، روی داد، واقعه

adventure (اسم)
حادثه، ماجرا، مخاطره، سرگذشت، تجارت مخاطره امیز

case (اسم)
حادثه، اتفاق، جا، حالت، صندوق، جلد، جعبه، محفظه، قالب، مورد، پرونده، قضیه، قاب، وضعیت، دعوی، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام

phenomenon (اسم)
حادثه، عارضه، نمود، تجلی، پدیده، اثر طبیعی

fortuity (اسم)
تصادف، حادثه، اتفاق، شانس، قضا و قدر، اقبال

اتفاق، پیشامد، تصادف، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا


مصیبت، واقعه


آسیب، بلا


۱. اتفاق، پیشامد، تصادف، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا
۲. مصیبت، واقعه
۳. آسیب، بلا


فرهنگ فارسی

نورسیده، پیش آمدتازه، نو، واقعه، آسیب وبلا
( اسم ) ۱ - مونث حادث آنچه نو پدید آمده نو رسیده . ۲ - واقعه اتفاق پیش آمد تازه . جمع : حادثات حوادث .

پیشامدی غیر از سانحه که مرتبط با عملکرد هواگَرد است و ممکن است بر ایمنی عملیات تأثیر بگذارد


فرهنگ معین

(دِ ثِ ) [ ع . حادثة ] (اِفا. ) ۱ - آن چه نو پدید آمده . ۲ - رویداد، اتفاق . ج . حادثات ، حوادث .

لغت نامه دهخدا

( حادثة ) حادثة. [ دِ ث َ ] ( ع اِ ) چیزی نو که نبود سابق.سختی نو که پدید آید. ( دستوراللغة ). کارنو. احدوثة.سختی روزگار. ( مهذب الاسماء ). نادبة. عادیة. خَطب. مُلِمّة. ( ربنجنی ). نازِلَة. قضیة. واقِعة. وقعة. پیش آمد. اِتِفاق. رویداد. نائبة. طارقة.عارضة. صافقه.صفیقه. ( منتهی الارب ) : امیر نامه ها فرمود به غزنی و جمله مملکت ، براین حادثه بزرگ و صعب که افتاد و سلامت که بدان مقرون شد. ( تاریخ بیهقی ). به نشابور باز آمدند نزدیک این پادشاه که پس از آن حادثه اتفاق افتاد. ( تاریخ بیهقی ). پس پناه برد امیرالمؤمنین دنباله این حادثه الم رسان... ( تاریخ بیهقی ). چون فرود آمدیمی ، که بایست حادثه بدین بزرگی بیفتد، رفتن بود و افتادن. امیر براند از آنجا و نظام بگسست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 637 ). اگر از این حادثه بجهد نادر باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371 ). حادثه بدین صعبی بود تا مرا زندگانی است تلخی این از کامم نشود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499 ). گفت [ غازی ] این حرّة را بخوان تا نیکو اندیشه دارد و من بحق او رسم اگر این حادثه درگذرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 231 ).
از حادثه زمان آینده مترس
وز هر چه رسد چو نیست پاینده مترس
این یکدم نقد را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس.
خیام.
مگر که پروین برآسمان سپاه تو شد
که هیچ حادثه آن را زهم نکرد جدا.
مسعودسعد.
عاجزتر ملوک آن است که... هرگاه حادثه بزرگ افتد... موضع حزم و احتیاط را بگذارد. ( کلیله و دمنه ). عاجز... در کارها حیران بود و وقت حادثه سراسیمه ونالان. ( کلیله و دمنه ). چون صورت حادثه پیدا آمده باشد عاقل... و جاهل... یکسان باشند... ( کلیله و0 دمنه ). و عقل من چون قاضی مزوّر که حکم او در یک حادثه بر وفق مراد هر دو خصم نفاذ یابد لاجرم خصومت منقطع نشود... ( کلیله و دمنه ).
از خشکسال حادثه در مصطفی گریز
کاینک بفتح باب ضمان کرد مصطفی.
خاقانی.
از حادثه سوزم که برآورد زمن دود
وز نائبه نالم که فرو برد بمن ناب.
خاقانی.
از لگد حادثات سخت شکسته دلم
بسته خیالم که هست این خلل ازبوالعلا.
خاقانی.
نسخه این تفسیر در مدرسه صابونی نیشابور مخزون بود تاحادثه غز افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). لشکر دیلم در آن حادثه پای بیفشردند و سربازیها کردند و دستبردها نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ). گریبان روزگار ازاین حادثه چاک. ( ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 444 ).

حادثة. [ دِ ث َ ] (ع اِ) چیزی نو که نبود سابق .سختی نو که پدید آید. (دستوراللغة). کارنو. احدوثة.سختی روزگار. (مهذب الاسماء). نادبة. عادیة. خَطب . مُلِمّة. (ربنجنی ). نازِلَة. قضیة. واقِعة. وقعة. پیش آمد. اِتِفاق . رویداد. نائبة. طارقة .عارضة. صافقه .صفیقه . (منتهی الارب ) : امیر نامه ها فرمود به غزنی و جمله ٔ مملکت ، براین حادثه ٔ بزرگ و صعب که افتاد و سلامت که بدان مقرون شد. (تاریخ بیهقی ). به نشابور باز آمدند نزدیک این پادشاه که پس از آن حادثه اتفاق افتاد. (تاریخ بیهقی ). پس پناه برد امیرالمؤمنین دنباله ٔ این حادثه الم رسان ... (تاریخ بیهقی ). چون فرود آمدیمی ، که بایست حادثه ٔ بدین بزرگی بیفتد، رفتن بود و افتادن . امیر براند از آنجا و نظام بگسست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 637). اگر از این حادثه بجهد نادر باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 371). حادثه ٔ بدین صعبی بود تا مرا زندگانی است تلخی این از کامم نشود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499). گفت [ غازی ] این حرّة را بخوان تا نیکو اندیشه دارد و من بحق او رسم اگر این حادثه درگذرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 231).
از حادثه ٔ زمان آینده مترس
وز هر چه رسد چو نیست پاینده مترس
این یکدم نقد را غنیمت میدان
از رفته میندیش وز آینده مترس .

خیام .


مگر که پروین برآسمان سپاه تو شد
که هیچ حادثه آن را زهم نکرد جدا.

مسعودسعد.


عاجزتر ملوک آن است که ... هرگاه حادثه ٔ بزرگ افتد... موضع حزم و احتیاط را بگذارد. (کلیله و دمنه ). عاجز... در کارها حیران بود و وقت حادثه سراسیمه ونالان . (کلیله و دمنه ). چون صورت حادثه پیدا آمده باشد عاقل ... و جاهل ... یکسان باشند... (کلیله و0 دمنه ). و عقل من چون قاضی مزوّر که حکم او در یک حادثه بر وفق مراد هر دو خصم نفاذ یابد لاجرم خصومت منقطع نشود... (کلیله و دمنه ).
از خشکسال حادثه در مصطفی گریز
کاینک بفتح باب ضمان کرد مصطفی .

خاقانی .


از حادثه سوزم که برآورد زمن دود
وز نائبه نالم که فرو برد بمن ناب .

خاقانی .


از لگد حادثات سخت شکسته دلم
بسته خیالم که هست این خلل ازبوالعلا.

خاقانی .


نسخه ٔ این تفسیر در مدرسه ٔ صابونی نیشابور مخزون بود تاحادثه ٔ غز افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). لشکر دیلم در آن حادثه پای بیفشردند و سربازیها کردند و دستبردها نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). گریبان روزگار ازاین حادثه چاک . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 444).
دل که با مهر تو آمیخته شد چون می و شیر
آید از حادثه ها بیرون چون موی از ماست .

کمال اسماعیل .


ج ،حادثات . حَوادِث . (اقرب الموارد). حادثه ها.

فرهنگ عمید

۱. = حادث
۲. پیشامد تازه، واقعه، رویداد.
۳. آسیب و بلا.

دانشنامه عمومی

یک حادثه، سانحه یا تصادف، یک رویداد خارجی مشخص، قابل شناسایی، ناگاه و غیرقابل پیش بینی، غیرعادی و بدون قصد است که در یک زمان و مکان ویژه رخ می دهد، و بدون دلیل آشکار است، اگرچه اثری مشخص دارد. یک حادثه معمولاً احتمال نتیجهٔ منفی و ناگواری دارد که با آگاهی از دلایل رویدادی که حادثه را می آفریند و انجام کار مناسب پیش از رویداد، می توان از آن جلوگیری و پیشگیری نمود.
حادثه آتش سوزی
حادثه رانندگی
حادثه طبیعی
حادثه (فیلم ۱۹۲۸). حادثه (آلمانی: Polizeibericht Überfall) یک فیلم کوتاه آلمانی در سبک درام است که در سال ۱۹۲۸ منتشر شد.
۱۹۲۸ (۱۹۲۸)

حادثه (فیلم ۱۹۷۶). «حادثه» (انگلیسی: Accident (1976 film)) یک فیلم به کارگردانی سرژیو نیکلائسکو است که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به سرژیو نیکلائسکو و سباستیان پاپایانی اشاره کرد.
۱۹۷۶ (۱۹۷۶)

حادثه (فیلم ۱۹۷۸). حادثه (ژاپنی: 事件) فیلمی ژاپنی به کارگردانی یوشیتارو نومورا محصول سال ۱۹۷۸ است. فیلم در همان سال جایزه بهترین فیلم آکادمی فیلم ژاپن را برد. از بازیگران آن می توان به کیکو ماتسوزاکا، شینوبو اوتاکه و توشییوکی ناگاشیما اشاره کرد.

حادثه (فیلم ۱۹۸۵). «حادثه» (انگلیسی: Accident (1985 film)) یک فیلم است که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد.

حادثه (فیلم ۲۰۰۸). «حادثه» (انگلیسی: Accident (2008 film)) فیلمی در ژانر مهیج است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد.
۴ آوریل ۲۰۰۸ (۲۰۰۸-04-۰۴)

حادثه (فیلم ۲۰۰۹). «حادثه» (انگلیسی: Accident (2009 film)) فیلمی در ژانر اکشن و مهیج است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد.
۱۷ سپتامبر ۲۰۰۹ (۲۰۰۹-09-۱۷)

حادثه (فیلم ۲۰۱۲). «حادثه» (انگلیسی: Accident (2012 film)) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد.
۲۸ سپتامبر ۲۰۱۲ (۲۰۱۲-09-۲۸) (Kolkata)

حادثه (فیلم ۲۰۱۳). «حادثه» (انگلیسی: Accident (2013 film)) یک فیلم است که در سال ۲۰۱۳ منتشر شد.
Kalu Ikeagwu
Chioma Chukwuka
Tope Osoba

حادثه (فیلم). حادثه (فیلم) فیلمی به کارگردانی منصور تهرانی و نویسندگی بهمن زرین پور ساختهٔ سال ۱۳۶۳ است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:واقعه

فرهنگ فارسی ساره

پیشامد، پیش آمد، رخداد، رویداد، پدیده


فرهنگستان زبان و ادب

{incident} [حمل ونقل هوایی] پیشامدی غیر از سانحه که مرتبط با عملکرد هواگَرد است و ممکن است بر ایمنی عملیات تأثیر بگذارد

واژه نامه بختیاریکا

تنگ و تفاق؛ هَو و قَو؛ دَنگ؛ تفاق

جدول کلمات

تازه, نو, نورسیده

پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: اَپیات ( اوستایی: اَپَ یَئیتی ) ، پَرماد ( سنسکریت: پَرمادَ )

حادثه ( بکسر دال ) : مؤنث حادث ، تازه ، نو ، نورسیده ، پیش آمد تازه ، واقعه ، آسیب و بلا ، حادثات و حوادث جمع.

هم خانواده، :حادث، حوادث

آسیب

بلا

حادثه یعنی اتفاق

اتفاق اسیب

حادثه ( Accident )
:[اصطلاح بیمه]هر واقعه ناگهانی که بر اثر یک عامل خارجی بدون قصد و اراده بیمه گذار بروز کرده و منجر به زیان بدنی یا مالی می شود .

رویداد - ماجرا - آسیب - اتفاق


کلمات دیگر: