کلمه جو
صفحه اصلی

زمان


مترادف زمان : دوران، روزگار، زمانه، دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام، فرصت، مجال، وقت، مدت، موعد

فارسی به انگلیسی

time, epoch, tense, at, chrono-, cycle, distance, hour, occasion, period, spell, stretch, when, while, years, age

at, chrono-, cycle, distance, hour, occasion, period, spell, stretch, time, when, while, years


epoch, age, tense, time


فارسی به عربی

تاریخ , لحظة , وقت ، إبَّانَ (فی إبَّانِ ) ، أَجَلٌ

فرهنگ اسم ها

(تلفظ: zamān) جریانی پیوسته ، غیر قابل انقطاع ، رونده ، و بی آغاز و بی انجام که در طی آن ، حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ می‌دهد ؛ روزگار ، زمانه فلک ؛ وقت ، هنگام ، گه، گاه ؛ (به مجاز) آسمان .


اسم: زمان (پسر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: zamān) (فارسی: زمان) (انگلیسی: zaman)
معنی: روزگار، وقت، هنگام، جریانی پیوسته، غیر قابل انقطاع، رونده، و بی آغاز و بی انجام که در طی آن، حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ می دهد، زمانه فلک، گه، گاه، ( به مجاز ) آسمان، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ می دهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان

مترادف و متضاد

۱. دوران، روزگار، زمانه
۲. دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام
۳. فرصت، مجال، وقت
۴. مدت، موعد


time (اسم)
عصر، عهد، فرصت، ساعت، روزگار، زمان، مرتبه، مدت، هنگام، وقت، موقع، گاه، زمانه، حین، ایام

period (اسم)
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به دوره بخصوصی

moment (اسم)
دم، اهمیت، زمان، هنگام، لحظه، ان، موقع

date (اسم)
تاریخ، خرما، زمان، ملاقات، نخل، درخت خرما

epoch (اسم)
عصر، دوره، عهد، زمان، مبدا تاریخ، حادثه تاریخی، اغاز فصل جدید، عصرتاریخی

دوران، روزگار، زمانه


دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام


فرصت، مجال، وقت


مدت، موعد


فرهنگ فارسی

وقت، هنگام، روزگار، اجل ومرگ نیزگفته اند، عصر، وقت، وقت اندک یابسیار، ازمنه جمع
( اسم ) ۱ - وقت هنگام . ۲ - دور عهد . ۳ - وقوع فعل در هنگامی و آن شامل ماضی حال مستقبل است . یا زمان مفرد آنست که بی معاونت فعل دیگر صرف شود : رفتم میروم میرفتم . یا زمان مرکب آنست که به معاونت فعل دیگر ( فعل معین ) صرف شود : رفته است رفته بودم خواهم رفت .
ابن کعب بن اود جدی است جاهلی

← وقت


فرهنگ معین

(زَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - وقت ، هنگام . ۲ - دور، عهد. ۳ - مدت ، فصل . ۴ - مهلت . ،~ گرینویچ مرجع مقایسه ای زمان مناطق مختلف کرة زمین بر مبنای نصف النهار گرینویچ که در حمل و نقل بین المللی و پرواز هواپیماها به کار رود و ۵/۳ ساعت عقب تر از زمان در تهران اس

(زَ) [ په . ] (اِ.) 1 - وقت ، هنگام . 2 - دور، عهد. 3 - مدت ، فصل . 4 - مهلت . ؛~ گرینویچ مرجع مقایسه ای زمان مناطق مختلف کرة زمین بر مبنای نصف النهار گرینویچ که در حمل و نقل بین المللی و پرواز هواپیماها به کار رود و 5/3 ساعت عقب تر از زمان در تهران است .


لغت نامه دهخدا

زمان . [ زِم ْ ما ] (اِخ ) نام جد الفند زمانی و نام الفند سهل بن شیبان بن ربیعةبن زمان بن مالک بن صعب بن علی بن بکربن وائل یا زمان بن تیم اﷲبن سهل است و از ایشان است : عبداﷲ زمانی بن سعید تابعی است و اسماعیل زمانی بن عباد و محمدزمانی بن یحیی بن فیاض از محدثانند. (از منتهی الارب ). ابن مالک بن صعب . جدی است جاهلی از بنی بکربن وائل و فندالزمانی از اولاد اوست . (از اعلام زرکلی ).


زمان . [ زِم ْ ما ] (اِخ )ابن کعب بن أود. جدی است جاهلی . (از اعلام زرکلی ).


زمان . [ زُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) صاحب منتهی الارب در ذیل «ز م م » آرد: زمان کرمان گیاه بالیده و بلند. ولی ظاهراً زمام است که تحریف شده است . رجوع به زُمّام شود.


زمان . [ زَ ] (اِ) بمعنی فوت و موت و مرگ باشد. (برهان ). بمعنی مرگ باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). موت . مرگ . اجل . (ناظم الاطباء). زمانه :
ترا خود زمان هم به دست من است
به پیش روان من این روشن است .

فردوسی .


ز توران بسیجیده آمد دمان
به زوبین گودرزبودش زمان .

فردوسی .


زمان چون ترااز جهان کرد دور
پس از تو جهان را چه ماتم چه سور.

فردوسی .


زمان کینه ورش هم بزخم کینه ٔ اوست
بزخم مار بود هم زمان مارافسای .

عنصری (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


- زمان آمدن ؛ فرا رسیدن مرگ :
همانا که او را زمان آمده ست
که ایدر بجنگم دمان آمده ست .

فردوسی .


زمین بستر و پوشش از آسمان
به ره دیده بان تا کی آید زمان .

فردوسی .


بیامد سروش خجسته دمان
مزن گفت ، کو را نیامد زمان .

فردوسی .


منجمان گفتند ترا زمان به چشمه ٔ سبز آید به طوس خراسان . (مجمل التواریخ و القصص ).
- زمان رسیدن ؛ زمان آمدن . رسیدن اجل . مرگ فرا رسیدن :
زمان من اینک رسد بی گمان
رها کن به خواب خوشم یک زمان .

نظامی .


رجوع به زمانه شود.
|| در عربی ، مقدار حرکت فلک اعظم . (برهان ). گفته اند زمان عربی است و ازمنه جمع آن می آید بلی دمان پارسی است ، چنانکه در فرهنگ دساتیر گفته دمان بر وزن و معنی زمان است و مقداری است ازحرکت فلک نهم . مؤلف گوید: زمان از لغات مشترک است میان عرب و عجم . (انجمن آرا) (آنندراج ). نزد حکما مقدار حرکت فلک اطلس است . (از تعریفات جرجانی ). زمان ترازویی بود که جنبش (حرکت ) را بدان سنجند. وگرنه زمان بودی تمیز سبکی حرکت از گرانی حرکت یعنی زودی آن ازدیریش میسر نشدی . (باباافضل ، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بنابه تعریف قدما مقدار حرکت فلک یعنی جمیع دهر و بعض آن . ج ، ازمنه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).کم متصل غیر قارالذات یک نوع بود و آن زمان است . (اساس الاقتباس ، یادداشت ایضاً). خواجه نصیرالدین طوسی در ذیل «مقوله متی » آرد:... زمان نوعی بود از کم متصل و آن مقدار حرکتست و متی نسبت متزمن است با زمان ...(اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 51). نزد متکلمان امری است متجدد و معلوم که اندازه گرفته می شود بوسیله ٔ آن امر، متجدد موهومی . چنانکه گفته شود مثلاً موقع طلوع آفتاب در منزل تو را خواهم دید که طلوع آفتاب معلوم و آمدن او موهوم است و از اقتران آن با آن امر معلوم ، رفع ابهام می گردد. (فرهنگ فلسفی تألیف سجادی ) (از تعریفات جرجانی ). در میان حکما در تعریف ماهیت و حقیقت زمان اختلاف است ، جمهور حکما عقیده ٔ ارسطو را پذیرفته اند که گوید زمان مقدار حرکت فلک و افلاک است . نظریات مختلف در مورد زمان بقرار زیر است :
الف - بعضی گفته اند: زمان امری است موهوم یعنی موجود به وجود وهمی است .
ب - بعضی دیگر از فلاسفه بطور مطلق منکر وجود زمان شده اند.
ج - عده ٔ دیگر گویند زمان عبارت از فلک الافلاک است .
د - عده ٔ دیگر گویند: زمان عبارت از حرکت است .
هَ - بعضی گفته اند: زمان عبارت از آنات متتالیه است .
و - مشاهیر فلاسفه گویند: زمان مقدار حرکت بوده و موجودی است غیر قارالوجود و متقوم بحرکت و حرکت حامل آن است .
ز - بعضی گفته اند زمان امری است مادی و موجود در ماده ، بواسطه ٔ حرکت و از لحاظ وجودی ضعیف تر از حرکت است .
کسانی که گفته اند زمان عبارت از آنات متتالیه است ، چون «آن » ظرف و واسطه است و ظرف امری است عدمی ، نتیجه این میشود که زمان امری است غیر موجود بالذات . بعضی از متکلمان قائل بنوعی دیگر از زمان شده و برای تصویر آن گفته اند که میان موجودات عالم و حق تعالی فاصله هست به حکم آنکه «کان اﷲ و لم یکن معه شی ٔ» و این فاصله میان ذات حق و موجودات دیگر زمان متوهم است و این امر غیر از زمانی است که مقدار حرکت است و آن زمان متوهم را که فاصله ای از میان ذات خدا و موجودات عالم است وعاء عالم قرار داده و جهان را حادث به حدوث زمانی متوهم پنداشته اند.
ح - میرداماد می گوید: نسبت متغیر به متغیر زمان است که وعاء متجددات و سیالات است و معلول دهر است و دهر به نوبه ٔ خود معلول سرمد است .
ط - ابوالبرکات می گوید: زمان مقدار وجود است و بلکه نفس وجود است .
ی - صدرا می گوید: زمان مقدار حرکت سیلانی درجواهر است و به عبارت دیگر مقدار طبیعت متجدده ٔ سیاله است .
ک - بعضی گفته اند: زمان ذات واجب الوجود است ، چنانکه بیان شده اکثر حکماء زمان را مقدار حرکت فلک الافلاک میدانند و متکلمان مقدار موهوم دانسته اند. ارسطو زمان را مقیاس حرکت میداند و گوید: اگر حرکتی نمی بود زمانی نبود. و نیز گوید: عقل مقیاس زمان است و اگر انسانی نبود که احساس زمان کند، زمانی نبود. عده ای از فلاسفه ٔ اروپا گویند که زمان و مکان ، دو امری هستند که در ذهن از وجدان هیچ حادثه منفک نمی شوند و جزء ذهن انسان اند و از خود وجودی ندارند، چنانکه همه ٔ چیزها در زمان و مکان دیده می شوندو اما زمان و مکان خودشان دیده نمی شوند و ذهن آنها را از خود میسازد و ضمیمه ٔ تأثیرات خارجی می کند. برکسون گوید: به زمان به دو قسم می توان نظر کرد یکی تطبیق آن با مقدار و یکی دیگر به ادراک آن در نفس . اول کمیت است و دومی کیفیت به این معنی که هر گاه زمان را مثلاً در مدت یک شبانه روز در نظر گیریم چه میکنیم جز آنکه به ذهن می آوریم که خورشید از مشرق دمیده و فضای آسمان را پیموده و در مغرب فرورفته است و دوباره از مشرق سر درآورده است و اگر درست دقت شود، این نیست مگر مقارنه ٔ خورشید با نقاط مختلف فضا یعنی تصوربعدی معین . و از این نظر است که زمان یک شبانه روز را کمیت می دانیم ، لکن چشم خود را ببندیم و ذهن را ازجمیع امور مادی خالی کنیم و بدرون نفس رجوع نمائم وآنچه در حال ادراک می کنیم ، حقیقت زمان است و آن خودآگاهی است که کیفیت است و استمرار محض است . علامه ٔ حلی می گوید: زمان مقدار حرکت است و چنانکه اشاره شد صدرا گوید: زمان میزان و مقیاس متحرکات است از جهت آنکه متحرکات اند و کسانی که گفته اند زمان مقدار وجود و بلکه خود وجود است سخت در اشتباه اند. حاجی سبزواری گوید: زمان مقدار حرکت قطعی است ولکن مشهور این است که مقدار تجدد وضعی فلکی است و تحقیق این است که مقدار تجدد در طبیعت فلکی است بنابر حرکت جوهری . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی صص 149 - 152) :
زمانی کز فلک زاید زمان نابوده چون باشد
زمان بی جود او موجود و ناموجود بی مبدا.

ناصرخسرو (دیوان ص 27).


آن بی تن و جان چیست کو روانست
که شنید روانی که بی روانست ...
چون خط دراز است بی فراخا
خطی که درازاش بی کران است
هموار بر آن خط هفت نقطه
گردان پس یکدیگر روان است
با هر کس ازو بهره ای است بی شک
گر کودک و یا پیریا جوان است ...
نشگفت کزو من زمن شدستم
زیرا که مر او را لقب زمان است .

ناصرخسرو (دیوان ص 71).


ننگری کاین چهار زن هموار
همی از هفت سوی چون زاید
هر کسی جز خدای در عالم
گر بجای زمان بود شاید.

ناصرخسرو (دیوان ص 138).


پرنده زمان همی خوردمان
انگور شدیم و دهر زنبور.

ناصرخسرو (دیوان ص 196).


رجوع به اساس الاقتباس ، کشاف اصطلاحات الفنون ، نسبیت ، بعد چهارم و دایرة المعارف فارسی شود. || وقت اندک بود یا بسیار. ج ، ازمنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). (از اقرب الموارد). ج ، ازمان ، ازمن . (ناظم الاطباء). به این معنی مشترک پارسی و تازی است . پهلوی «زمان » (وقت )، ارمنی دخیل «ژمنک » از ایران باستان «جمانه » کلمه ٔ آرامی «جمن « » زیمنه »، سریانی «زبنا» «زمنا» ، عبری «زمان » ، آرامی دخیل ، عربی زَمان نیز در پهلوی «ژمان » ...(حاشیه ٔ برهان چ معین ). وقت . هنگام . مدت . (ناظم الاطباء). وقت . (غیاث ). مشترک فارسی و عربی ... وقت . هنگام . (فرهنگ فارسی معین ). گه . دقیقه . گاه . وقت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چون برون کرد زو هماره «؟» و هنگ
در زمان در کشید محکم تنگ .

شهید (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


من سخن گویم تو کانائی کنی
هر زمانی دست بر دستت زنی .

رودکی .


پس به تیری دید نزدیک درخت
هر زمان بانگی بجستی تند و سخت .

رودکی .


تشنه چون بود سنگدل دلبند
خواست آب آن زمان بخنداخند.

منجیک .


زمانی دست کرده جفت رخسار
زمانی جفت زانو کرده وارن .

آغاجی .


سپاس از جهان آفرین کردگار
که چندان زمان بودم از روزگار.

فردوسی .


یکی موبدی داستان زد به ری
که هر کس که دانا بود نیک پی
اگر پادشاهی کند یک زمان
روانش بپرّد سوی آسمان
به از بنده بودن به سالی دراز
به گنج جهاندار بردن نیاز.

فردوسی .


خرد تیره و، مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان .

فردوسی .


به گنجور گفت آن زمان شهریار
که رو خلعت وتاج شاهانه آر.

فردوسی .


گویی تو از قیاس که گر برکشد کسی
یک کوزه آب از او به زمان تیره گون شود.

لبیبی .


با سماع چنگ باش از چاشتگه تا آن زمانک
بر فلک پروین پدید آید چو سیمین شفترنگ .

عسجدی .


چو دانشگر این قولها بشنود
پس آنگه زمانی فرو آرمد.

طیان .


آنگاه یکی ساتکنی باده برآرد
دهقان و زمانی به کف دست بدارد.

منوچهری .


چند پایه که برفتی [ امیر محمود ] زمانی نیک بنشستی و بیاسودی . (تاریخ بیهقی ). چون خواجه از من بشنود، سر اندر پیش افکند و زمانی اندیشید. (تاریخ بیهقی ). چون غلامان دیدند یک زمانی حدیث کردند تا مقدمان ... (تاریخ بیهقی ).
زمانی بدین داس گندم درو
بکن پاک پالیزم از خار و خو.

اسدی .


جویم که رصدگه زمین را
تنها روی آن زمان ببینم .

خاقانی .


بگرد چشمه جولان زد زمانی
ده اندر ده ندید از کس نشانی .

نظامی .


خواجگان در زمان معزولی
همه شبلی وبایزید شوند
باز چون بر سر عمل آیند
همه چون شمر و چون یزید شوند.

شیخ نجم الدین رازی .


این زمان پنج پنج می گیرد

عبید زاکانی .


|| (اصطلاح دستوری ) وقوع فعل در هنگامی و آن شامل ماضی ، حال و مستقبل است . (فرهنگ فارسی معین ).
- زمان استقبال ؛ هنگام آینده . (از ناظم الاطباء).
- زمان پیشین ؛ هنگام گذشته و هنگامی پیش از این هنگام . (ناظم الاطباء).
- زمان حال ؛ الان و همین هنگام . (ناظم الاطباء).
- زمان ماضی ؛ هنگام گذشته و مدتی پیش از این هنگام . (ناظم الاطباء).
- زمان مرکب ؛ آن است که به معاونت فعل دیگر. (فعل معینی ) صرف شود: رفته است ، رفته بودم ، خواهم رفت . (فرهنگ فارسی معین ).
- زمان مفرد ؛ آن است که بی معاونت فعل دیگر صرف شود: رفتم ، می روم ، می رفتم . (فرهنگ فارسی معین ).
|| ساعت . (غیاث ). ساعت . قسمت . بهره . پاس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چنین داد پاسخ بدو ترجمان
که از روز چون بگذرد نه زمان
سخنگوی گردد یکی زین درخت
که آواز او بشنود نیکبخت .

فردوسی .


به پایین کُه شاه خفته به ناز
شده یک زمان از شب دیرباز.

فردوسی .


چو بگذشت از تیره شب یک زمان
خروش کلنگ آمد از آسمان .

فردوسی .


بادتان صد سال عمر و روز هر یک صد زمان
هر زمانش در روش چون روز محشرصدهزار.

سنائی .


- زمان به زمان ؛ زمان تازمان . ساعت به ساعت . بطور توالی . پشت سر هم :
کاروان بس بزرگ خواهد گشت
وین پدید آیدش زمان به زمان .

فرخی .


رجوع به ترکیبهای بعدی شود.
- زمان تا زمان ؛ ساعت به ساعت :
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیزرو بارگی برنشست
زمان تا زمان زینش برساختی
همی گرد گیتیش برتاختی .

فردوسی .


هر آنگه که بی شاه یابند بوم
زمان تا زمان لشکر آید ز روم .

فردوسی .


ز بر گشتن دشمن ایمن مشو
زمان تا زمان آگهی خواه نو.

فردوسی .


زمان تا زمان گردشان بردمد
به کنعان یکی کاروان برچمد.

شمسی (یوسف زلیخا).


نزل فرستنده زمان تا زمان
دل بدل و تن بتن و جان بجان .

نظامی .


به جوبیار از آن است سرفرازی سرو
که فیض ابر زمان تا زمانش آب دهد.

رفیع لنبانی .


- زمان زمان ؛ لحظه به لحظه وساعت به ساعت . (آنندراج ). ساعت به ساعت و هنگامی پس از هنگام . (ناظم الاطباء) : از ایشان زمان زمان فسادی خواهد رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404).
زمان زمان اثر نور او زیاد شود.

(آنندراج ).


|| لحظه . آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
زمانه زمانی است چون بنگری
ندارد کسی آلت داوری .

فردوسی .


تو گفتی ز جنگش سرشت آسمان
نیاساید از تاختن یک زمان .

فردوسی .


ابی تو مبادا جهان یک زمان
نه اورنگ شاهی و تاج کیان .

فردوسی .


همی هر زمان اسب برگاشتی
وز ابر سیه نعره بگذاشتی .

فردوسی .


آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو
هرزمان زنده شود نام ملک نوشروان .

فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 305).


چو نزدش بوی بسته کن چشم و گوش
بر او جز به نرمی زمانی مکوش .

اسدی .


بر هیچم هر زمان بیازاری
آزار ترا بهانه بایستی .

خاقانی .


دل چنان با غم او انس گرفت
که ز غم نیم زمان نشکیبد.

خاقانی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


کی باشد آن زمان که پر جان برآورم
سیمرغ وار زین قفس خاک برپرم .

خاقانی .


الا گر طلبکار اهل دلی
ز خدمت مکن یک زمان غافلی .

سعدی (بوستان ).


هر زمان که دریابی نان گرم وبورانی
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی .

بسحاق اطعمه .


- اندر زمان ؛ در حال . بی درنگ . فوراً. علی الفور. فی الحال . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به اندر زمان و ترکیب بعد شود.
- به زمان ؛ در زمان . اندر زمان . رجوع به همین ترکیب شود.
- در زمان ؛اندر زمان . رجوع به ترکیب قبل و «در» بمعنی فور و استعجال شود.
- یک زمان ؛ یک لحظه .
|| روزگار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). زمانه و روزگار. (غیاث ). زمانه . روزگار. جهان . (ناظم الاطباء). زمانه . روزگار. دهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
فرستاد پس موبدان را بخواند
بر تخت شاهی به زانو نشاند
به پرسش گرفت اختر دخترش
که تا چون بود در زمان اخترش .

فردوسی (یادداشت ایضاً).


بدانگونه بد گردش آسمان
بسنده نباشد کسی با زمان .

فردوسی .


بمردی نباید شدن در گمان
که بر ما دراز است دست زمان .

فردوسی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


همان شد سوی این بلند آسمان
که آگه نبود او ز گشت زمان .

فردوسی .


زمین هست آماجگاه زمان
نشانه تن ما و چرخش کمان .

اسدی .


جهانا چون دگر شد حال و سانت
دگر گشتی چو دیگر شد زمانت
زمانت نیست چیزی جز که حالت
چرا حالت شده ست از دشمنانت .

ناصرخسرو (دیوان ص 84).


زنهار که با زمان نکوشی
کاین بدخو، دشمنی است منصور...
اندوده رخش زمان به زر آب
آلوده سرش به گرد کافور.

ناصرخسرو.


قد تو گر چند چو تیر است راست
زود کند گشت زمان منحناش .

ناصرخسرو.


تو شاد باد و خرم ز عمر و ملک که هست
زمین ز ملک تو خرم زمان به عدل تو شاد.

مسعودسعد.


در شبستان چون زمانی خوش بوید
آن شبیخون زمان یاد آورید.

خاقانی .


از خرمگس زمانه فریاد
کز مروحه ٔ زمان نجنبد.

خاقانی .


|| عصر. (از اقرب الموارد). عهد. (غیاث ). دور. عهد. (ازفرهنگ فارسی معین ). عهد. عصر. (ناظم الاطباء). عصر. عهد. دوره . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
آن قوم کافتخار زمانند و اصل دین
اصحاب عز و ایمنی و ملک بی زوال .

ناصرخسرو.


بود گبری در زمان بایزید
گفت او را یک مسلمان سعید.

مولوی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


هر کس به زمان خویش بودند
من سعدی آخرالزمانم .

سعدی .


- آخرزمان ؛ آخرالزمان . قسمت واپسین از دوران که به قیامت پیوندد. رجوع به آخرالزمان شود.
- امام زمان ؛ ولی عصر. رجوع به مهدی (اِخ ) شود.
- پادشاه زمان ؛ پادشاه عصر. (ناظم الاطباء).
|| فرصت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). مهلت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
هر آنچه خواهند از من همان زمان گویم
زمان نخواهم وز هردری سخن نچنم .

سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


- زمان خواستن ؛ مهلت خواستن . استمهال . تقاضای فرصت و مهلت کردن . مهلت طلبیدن :
زمان خواهم از نامور پهلوان
بدان تا فرستم هیونی دمان .

فردوسی .


زمان خواهم از کردگار زمان
که چندان بماند دلم شادمان .

فردوسی .


بدو گفت خسرو که چندان زمان
چرا خواهی از من تو ای بدگمان
نباید که داری تو زین دست باز
به زر و به سیمت نیاید نیاز.

فردوسی .


ز دانای هندی زمان خواستیم
به دانش روان را بیاراستیم .

فردوسی .


- زمان دادن ؛ کنایه ازمهلت دادن و فرصت و نوبت دادن است . (آنندراج ). مهلت دادن . فرصت دادن . امهال . تمهیل : و سه روززمان دادم اگر از پس سه روز از این مخالفان کسی را در این پادشاهی بگیرم البته بکشم . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). هارون آن شب که بمرد خواست که خیشوع را بکشد، گفت : یا امیرالمؤمنین مرا زمان ده اگر فردا بهتر و خوشتر نشوی مرا بکش و آنچه خواهی بکن . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). عبداﷲبن عبداﷲ گفت : چه کنید از دور نشسته اید واو (ملک سند) را زمان همی دهید تا همه ٔ جهان را بر خویشتن گرد آورد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
هندوان راسر بسر ناچیز کرد
رومیان را داد یک چندی زمان .

فرخی .


مده زمانشان زین بیش و روزگار مبر
که اژدها شود از روزگاریابد مار.

مسعود رازی .


گفتم خلیفه فرموده است که ترا پیش او بریم گفت : انا للّه و انا الیه راجعون . اکنون مرا زمان دهید تا باز خانه شوم و کودکان خویش را ببینم و وصیتی بکنم . (تاریخ بخارا، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
از زمانه بترس خاقانی
که زمانه زمان نخواهد داد.

خاقانی .


یکنفس تا که یک نفس بزنم
روزگارم زمان نخواهد داد.

خاقانی .


تقدیراو را زمان نداد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 441).
گر از جانور نیز یابی گزند
زمانش مده یا بکش یا ببند.

نظامی .


به قصابی بگذشت ، گوشت فربه داشت ، گفت : از این گوشت بستان ، گفت : سیم ندارم . گفت : ترا زمان دهم . گفت : من خویشتن را زمان دهم ، نکوتر از آنکه تو مرا زمان دهی .(تذکرة الاولیای عطار).
ای فلک در فتنه ٔ آخر زمان
تیز می گردی بده آخر، زمان .

مولوی .


در ریختن خون دل اهل زمانه
چشم تو زمان می ندهد دور زمان را.

سیدحسن اشرفی (از آنندراج ).


- زمان یافتن ؛ فرصت یافتن . مهلت یافتن :
از کف ایام امان کس نیافت
از روش دهر زمان کس نیافت .

خاقانی .


|| آسمان . (ناظم الاطباء). و هر گاه که لفظ زمان به مقابله ٔ زمین واقع شود بمعنی آسمان باشد. (آنندراج ) :
منم شهریار زمان و زمین
بود بنده ٔ من زمان وزمین .

فردوسی .


بر آن آفرین کافرین آفرید
مکان و زمان و زمین آفرید.

فردوسی .


فریدون بیداردل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد.

فردوسی .


ای شاه تویی شاه جهان گذران را
ایزد بتو داده ست زمین را و زمان را.

منوچهری .


- زمان و زمین را بهم دوختن ؛ زمان و زمین را بهم پیوستن . منتهای جهد و تلاش کردن .
- امثال :
گر زمین و زمان بهم دوزی
ندهندت زیاده از روزی .

(از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


|| عالم . (ناظم الاطباء) :
به رای و به گفتار نیکی گمان
نبینی به مانند او در زمان .

فردوسی .


|| عمر.زندگانی . (ناظم الاطباء). عمر. حیات . زندگی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
بدو گفت هوم ، ای بد بدگمان
همانا فراوان نماندت زمان .

فردوسی .


اگر مانده باشد مر او را زمان
بماند به گیتی تو با او بمان .

فردوسی .


ز گیتی مرا بهره این بد که بود
زمان چون بکاهد نشاید فزود.

فردوسی .


- زمان بر کسی سر آمدن ؛ بپایان رسیدن عمر او. فرارسیدن مرگ او :
یکی داستان زد هژبر دمان
که چون بر گوزنی سر آید زمان .

فردوسی .


- زمان را بر کسی سر آوردن ؛ پایان دادن عمر او. کشتن او :
بر آنگونه بردند گردان گمان
که خسرو سر آرد بر ایشان زمان .

فردوسی .


می ترسی کآن زمان درآید
کآرند به سر زمان ما در.

خاقانی .


- زمان کسی بسر آمدن ؛ عمر او پایان یافتن . فرارسیدن مرگ :
کسی را که آید زمانش بسر
ز مردی به گفتار جوید هنر.

فردوسی .


- زمان کسی را سر آمدن ؛ عمر او بپایان رسیدن :
پدر نام ساسانش کرد آن زمان
مر او را به زودی سر آمد زمان .

فردوسی .


- زمان یافتن ؛ عمر یافتن . نمردن . فرصت زندگی بدست آوردن :
گر زمان یابم از احداث زمان شک نکنم
کزمعالیش گذربان به خراسان یابم .

خاقانی .


|| درنگ . توقف . مکث . سکون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زمان جستن ؛ توقف کردن . درنگ کردن :
برفتیم بر سان باد دمان
نجستیم بر جنگ ایشان زمان .

فردوسی .


برفتند با خنده و شادمان
بره برنجستند جایی زمان .

فردوسی .


چو برخیزد آواز کوس از دو روی
نجوید زمان مرد پرخاشجوی .

فردوسی .


- زمان ساختن ؛ توقف کردن . مکث کردن :
من اینک پس اندر چو باد دمان
بیایم ، نسازم درنگ و زمان .

فردوسی .


- زمان کردن ؛ درنگ کردن . آرام گرفتن . انتظار بردن . صبر کردن . توقف کردن : باز عبدالرحمن گفت : سه روز زمان باید کرد تا نیکو نگاه کنیم . (تاریخ سیستان ).
اگر زمانی کنی آنجا بخدمت آمد نیست
ز تو اشارت و از بنده بردن فرمان .

سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


- بی زمان ؛ بی درنگ :
بجایی توان مرد کآید زمان
بیاید زمان بی زمان ، یک زمان .

فردوسی .


|| بخت و نصیب . || سرنوشت . قضا و قدر. (ناظم الاطباء). || حاکم . (تعریفات جرجانی در ذیل اصطلاحات صوفیه ص 181).

زمان. [ زَ ] ( اِ ) بمعنی فوت و موت و مرگ باشد. ( برهان ). بمعنی مرگ باشد. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از غیاث ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). موت. مرگ. اجل. ( ناظم الاطباء ). زمانه :
ترا خود زمان هم به دست من است
به پیش روان من این روشن است.
فردوسی.
ز توران بسیجیده آمد دمان
به زوبین گودرزبودش زمان.
فردوسی.
زمان چون ترااز جهان کرد دور
پس از تو جهان را چه ماتم چه سور.
فردوسی.
زمان کینه ورش هم بزخم کینه اوست
بزخم مار بود هم زمان مارافسای.
عنصری ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
- زمان آمدن ؛ فرا رسیدن مرگ :
همانا که او را زمان آمده ست
که ایدر بجنگم دمان آمده ست.
فردوسی.
زمین بستر و پوشش از آسمان
به ره دیده بان تا کی آید زمان.
فردوسی.
بیامد سروش خجسته دمان
مزن گفت ، کو را نیامد زمان.
فردوسی.
منجمان گفتند ترا زمان به چشمه سبز آید به طوس خراسان. ( مجمل التواریخ و القصص ).
- زمان رسیدن ؛ زمان آمدن. رسیدن اجل. مرگ فرا رسیدن :
زمان من اینک رسد بی گمان
رها کن به خواب خوشم یک زمان.
نظامی.
رجوع به زمانه شود.
|| در عربی ، مقدار حرکت فلک اعظم. ( برهان ). گفته اند زمان عربی است و ازمنه جمع آن می آید بلی دمان پارسی است ، چنانکه در فرهنگ دساتیر گفته دمان بر وزن و معنی زمان است و مقداری است ازحرکت فلک نهم. مؤلف گوید: زمان از لغات مشترک است میان عرب و عجم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نزد حکما مقدار حرکت فلک اطلس است. ( از تعریفات جرجانی ). زمان ترازویی بود که جنبش ( حرکت ) را بدان سنجند. وگرنه زمان بودی تمیز سبکی حرکت از گرانی حرکت یعنی زودی آن ازدیریش میسر نشدی. ( باباافضل ، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بنابه تعریف قدما مقدار حرکت فلک یعنی جمیع دهر و بعض آن. ج ، ازمنه. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).کم متصل غیر قارالذات یک نوع بود و آن زمان است. ( اساس الاقتباس ، یادداشت ایضاً ). خواجه نصیرالدین طوسی در ذیل «مقوله متی » آرد:... زمان نوعی بود از کم متصل و آن مقدار حرکتست و متی نسبت متزمن است با زمان...( اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 51 ). نزد متکلمان امری است متجدد و معلوم که اندازه گرفته می شود بوسیله آن امر، متجدد موهومی. چنانکه گفته شود مثلاً موقع طلوع آفتاب در منزل تو را خواهم دید که طلوع آفتاب معلوم و آمدن او موهوم است و از اقتران آن با آن امر معلوم ، رفع ابهام می گردد. ( فرهنگ فلسفی تألیف سجادی ) ( از تعریفات جرجانی ). در میان حکما در تعریف ماهیت و حقیقت زمان اختلاف است ، جمهور حکما عقیده ارسطو را پذیرفته اند که گوید زمان مقدار حرکت فلک و افلاک است. نظریات مختلف در مورد زمان بقرار زیر است :

فرهنگ عمید

۱. وقت، هنگام.
۲. روزگار، عصر.
۳. [قدیمی، مجاز] اجل، مرگ: تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴: ۲۵۰۴ ). &delta، کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هردو از آرامی مٲخوذ است.
* زمان خواستن: (مصدر لازم ) وقت خواستن، مهلت خواستن.
* زمان دادن: (مصدر لازم ) وقت دادن، مهلت دادن.

۱. وقت؛ هنگام.
۲. روزگار؛ عصر.
۳. [قدیمی، مجاز] اجل؛ مرگ: ◻︎ تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴: ۲۵۰۴). Δ کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هردو از آرامی مٲخوذ است.
⟨ زمان ‌خواستن: (مصدر لازم) وقت ‌خواستن؛ مهلت ‌خواستن.
⟨ زمان‌ دادن: (مصدر لازم) وقت دادن؛ مهلت‌ دادن.


دانشنامه عمومی

زمان یا وقت بعدی سه بعدی است که در ذهن انسان خطور می کند و نشان دهنده آن است که زمان بر صورت سه بعدی از زمان گذشته به شکل عبوری از ذهن خطور کرده و به حال و آینده می رسد. می توان به زمان فاصلهٔ قوه تا فعل یا فاصلهٔ شروع تا پایان گفت. اما این شکل در فضا و خلأ به شکل پنج بعدی می گذرد و به این طور نیست که گذشته در ذهن خطور کند بلکه این آینده و حال است که در ذهن خطور کرده و نشان می دهد این انسان است که می تواند آینده خود را به طور پنج بعدی ببیند و این کار طوری است که زمان در حال اتمام است. اما در فضا ذهن انسان پیشروی بیشتری از گذر زمان دارد و از حال خود به آینده خود می رود است که در آن اتفاقات از گذشته تا به حال و از حال تا آینده رخ می دهند. از نظر واژه شناسی ایرانی، زمان ریشه گرفته از واژه زروان است که الهه زمان در ایران پیش از اسلام بوده است. چند دیدگاه گوناگون در تعریف زمان وجود دارد. دیدگاه نخست بیان می کند که زمان قسمتی از ساختارهای اساسی جهان است، بُعدی است که اتفاقات پشت سر هم در آن رخ می دهند. همچنین این دیدگاه بیان می کند که زمان قابل اندازه گیری است. این یک نوع دیدگاه واقع گرایانه است که آیزاک نیوتن بیان می کند و از این رو گاهی با نام زمان نیوتونی شناخته می شود.
دقیقه
ساعت
شبانه روز
هفته
ماه
سال
دهه
قرن (سده)
هزاره
در مقابل، دیدگاه دیگری چنین بیان می کند که زمان قسمتی از ساختارهای ذهنی انسان است (همراه فضا و عدد) آن چنان که ما در ذهن خود رشتهٔ رویدادها را دنبال می کنیم همچنین در ذهن خود برای طول آن اتفاقات کمیت هایی را از قبیل ثانیه، دقیقه و ساعت تعریف می کنیم. تعریف دوم به هیچ ماهیت مستقلی برای زمان اشاره نمی کند که اتفاقات درون آن رخ دهد. این دیدگاه حاصل کار گوتفرید لایبنیتس و امانوئل کانت می باشد که زمان را قابل اندازه گیری نمی داند و می گوید تمام اندازه ها در سیستم ذهنی بشر رخ می دهد.و تعریف سوم نیز زمان سرعت تحلیل ذهن ماست.
به طور کلی در فیزیک زمان و فضا به عنوان کمیت های بنیادی به شمار می آیند و امکان بیان تعریفی دقیق برای آن ها در قالب دیگر کمیت ها نیست به این خاطر که بقیه کمیت ها هم چون سرعت، نیرو و انرژی همگی به وسیله این دو کمیت تعریف شده اند. داود بن محمود قیصری، در سده هشتم هجری و در رساله «معمای زمان» می نویسد که «زمان نه آغازی دارد و نه پایانی. زمان، قابل تقسیم نیست و آنچه که ما آنرا بخش می کنیم تنها در پندار ماست.» از یک منظر زمان را با ارزش تر ازپول و طلا دانسته اند، چرا که پول و طلای از دست رفته را می توان به دست آورد ولی زمان از دست رفته را هرگز نمی توان به دست آورد.
شبانه روز به دو گونه متفاوت تقسیم شده است. یکی بر اساس گاه یا موقعیت خورشید و ماه و طول سایه بوده است. برای نمونه آریایی ها و زرتشتیان شبانه روز را بر مبنای پنج گاه یعنی از برآمدن آفتاب تا نیمروز، از نیمروز تا سه ساعت پس از نیمروز، از ساعت سه پسین تا فرورفتن آفتاب، از فرورفتن آفتاب و پیدا شدن ستاره شامگاهی در آسمان تا نیمه شب و از نیمه شب تا برآمدن آفتاب.

زمان (ابهام زدایی). زمان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
زمان (ترانه پینک فلوید)
زمان (روزنامه)
زمان (فیلم ۱۹۹۹)
زمان (فیلم ۲۰۰۶)
زمان (فیلم ۲۰۰۷)

زمان (ترانه پینک فلوید). «زمان» (به انگلیسی: Time) نام چهارمین ترانهٔ آلبومِ نیمه تاریک ماه محصول سال ۱۹۷۳ میلادی اثر گروه موسیقی پراگرسیو راک پینک فلوید است، و تنها ترانه در آلبوم می باشد که هر چهار عضوِ گروه در ساخت آن نقش داشته ان، گرچه متن ترانهٔ آن توسط راجر واترز نوشته شده است. این ترانه دربارهٔ چگونگی لغزش زمان است، درحالی که بیشتر مردم تا وقتی که دیر می شود آن را نمی فهمند. این ایده زمانی به ذهن راجر واترز آمد که او فهمید دیگر در زندگی اش خود را برای چیزی آماده نمی کند، اما درست در وسط آن بود. این ترانه به خاطر بخش آغازین آن که با صدای تیک تیک ساعت، چایمز و صدای زنگ ساعت آغاز می شود شناخته شده است. این قسمت در واقع به عنوان یک تست کوادروفونیک توسط آلن پارسونز ضبط شده بود و قرار نبود در آلبوم استفاده شود.
نسخهٔ زنده این آهنگ را می توان در آلبوم زندهٔ گروه با نام تکانه مشاهده کرد.
نسخهٔ زنده دیگری هم از آهنگ را می توان در آلبوم صدای دلچسب رعد شنید، با این تفاوت که نسخه برگشت قطعهٔ «نفس بکش» همراهش اجرا نشد.
ترانهٔ «زمان» اشاره به زمانی دارد که در حال گذر است. توهم گذر زمان، سریع تر از آنچه که در واقعیت اتفاق می افتد و احساس ناامیدی به خاطر فرصت های از دست رفته ای که دیگر بازنمی گردند.
بخش آغازین آهنگ یا همان بخش تیک تیک ساعت ها مدت ها به عنوان تیتراژ برنامهٔ تقویم تاریخ از رادیوی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شد.

زمان (روزنامه). روزنامه زمان (به ترکی استانبولی: Zaman Gazetesi) از روزنامه های پرشمارگان ترکیه است که آغاز انتشار آن به سال ۱۹۸۶ برمی گردد. زمان با تیراژ یک میلیون نسخه، پُرشمارترین روزنامه ترکیه است. این روزنامه در ۳۵ کشور به شکل هم زمان توزیع می شود.
وبگاه خبری روزنامه
وبگاه انگلیسی روزنامه
وبگاه انگلیسی روزنامه
وبگاه به زبان فلامانک روزنامه
وبگاه ترکمنی روزنامه
وبگاه کتاب روزنامه
روزنامه زمان از منتقدان سیاست های رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه است. گفته می شود که روزنامه زمان ارتباطات نزدیکی با فتح الله گولن دارد.
در تاریخ ۴ مارس ۲۰۱۶ (۱۴ اسفند ۱۳۹۴) دادگاهی در استانبول، حُکم به اداره این روزنامه توسط «معتمد دولتی» را داد که از سوی دادگاه تعیین شود. این حکم با اعتراض گسترده فعالین آزادی رسانه ها و روزنامه نگاران مستقل مواجه شد. سازمان عفو بین الملل حکم دادگاه مبنی بر کنترل دولتی روزنامه را «ضربه سنگینی به آزادی مطبوعات در ترکیه» توصیف کرد.

زمان (فیلم ۱۹۹۹). «زمان» (انگلیسی: Time (1999 film)) یک فیلم است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد.

زمان (فیلم ۲۰۰۶). «زمان» (انگلیسی: Time (2006 film)) یک فیلم به کارگردانی کیم کی-دوک است که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ها جونگ-وو و سونگ هیون آ اشاره کرد.
۳۰ ژوئن ۲۰۰۶ (۲۰۰۶-06-۳۰)

زمان (فیلم ۲۰۰۷). «زمان» (انگلیسی: Time (2007 film)) یک فیلم است که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد.
۲۰۰۷ (۲۰۰۷)

دانشنامه آزاد فارسی

زمان (time)
ساعت آبی
تجربۀ زمان و گذر آن توجه زیادی را در ادبیات و فلسفه به خود جلب کرده است. این تجربه به دلیل ماهیت ذهنی آن، در میان افراد، متفاوت است و حتی ممکن است که برای شخصی واحد نمودهای گوناگون داشته باشد. برای درجه بندی زمان می توان از پدیده هایی متناوب و قابل تقسیم و شمارش بهره گرفت که با سرعت واحد تکرار می شوند. پیش از قرن بیستم وجود یک معیار اندازه گیری واحد، جهانی و یکدست پیش فرضی بدیهی به شمار می رفت. تصور همزمان بودن دو پدیده که فاصله مکانی بسیار زیادی نسبت به یکدیگر دارند، به هیچ وجه مشکل نبود و به ویژه اگر پدیده ها برای یک ناظر به طور همزمان رخ می دادند، سایر مشاهده گران بر سر این نکته به توافق می رسیدند که پدیده های مذکور واقعاً همزمانند. آلبرت اینشتین در اوایل قرن ۲۰ بیان داشت که سنجش زمان بستگی به حرکت ناظر دارد. با ملاحظۀ دو پدیدۀ الف و ب که در مکان یا فضا از هم مجزا هستند و به طور همزمان بر یک ناظر ظاهر می شوند، برای ناظر دیگر که نسبت به اولی در حرکت است، بسته به حرکت نسبی میان دو ناظر ممکن است که پدیدۀ الف، پیش و یا پس از پدیدۀ ب رخ دهد. در دیدگاه نسبیت، ناظر همچون خداوندی در معیار کوچک تر نیست که در یک لحظۀ واحد قادر به تعیین جایگاه تمام هستی باشد، بلکه خود نیز بخشی از فرآیندهایی است که توصیف می کند. نزد او تمام مفاهیم راجع به زمان و مکان از سرعت نور تأثیر می پذیرد. فیزیک نسبیت در سرعت های نزدیک به سرعت نور از مباحثی چون «انبساط زمان» و «انقباض طول» سخن می گوید. بنابراین زمان در فیزیک نوین برخلاف فیزیک نیوتونی که زمان را مطلق و عینی می داند، وابسته به حرکت نسبی ناظرانی است که آن را اندازه گیری می کنند. در نظریه نسبیت، زمان تنها یک بُعد از سلسله کلی تر چهاربُعدی زمان ـ مکان است، سلسله ای که پدیده های این جهان ذیل آن رخ می دهند. زمان را غالباً بُعد چهارم نیز می نامند.اندازه گیری زمان. از زمان های دور حرکت وضعی زمین یا موقعیت ظاهری خورشید در آسمان به منظور بنیان نهادن یک سنجش همگن برای زمان مورد استفاده قرار گرفته است. برای تعیین زمان یک واقعه با اتکا به وضعیت ظاهری خورشید به مثابۀ یک معیار زمانی، روزها را به عنوان تاریخ مرجع به حساب می آورند. علاوه بر این، یک ساعت برای اندازه گیری اجزای روز مورد استفاده قرار می گیرد. «زمانی» که با تکیه بر موقعیت ظاهری خورشید در آسمان اندازه گیری می شود، زمان خورشیدی ظاهری نام دارد. این نوع درجه بندی زمانی به دلیل انحراف محور حرکت وضعی زمین، همگن نیست، از این رو با احتساب تأثیر این انحراف و حذف آن به درجه بندی دقیق تری از زمان می رسیم که زمان خورشیدی میانگین نامیده می شود. زمان جهانی یا UT۰ (یو تی صفر) با زمان خورشیدی میانگین در نصف النهار گرینویچ یا GMT برابر است. از حرکت ظاهری یک ستاره دور نیز می توان برای دست یابی به یک درجه بندی زمانی بهره گرفت، این درجه بندی زمان فلکی نامیده می شود و در نجوم کاربرد دارد. پس از UT۰، درجه بندی های دقیق تر UT۱ و UT۲ ابداع شدند. اختراع نوسانگر کریستالی کوارتز و ساعت اتمی اندازه گیری زمان را با دقت بیشتری نسبت به هر کمیت فیزیکی دیگر ممکن ساخت. زمان اتمی بر اندازه گیری ارتعاشات اتم در یک محیط مغناطیسی مبتنی است. از حدود ۱۹۶۰ تعدادی از آزمایشگاه های سراسر جهان با همکاری یکدیگر به یک میانگین تنظیم شده از درجه بندی های متفاوت زمان اتمی دست یافتند که اکنون با عنوان زمان جهانی یا UTC شناخته می شود.
زمان در اسطوره و فلسفه.در یونان باستان، «خرونوس» نماد زمان است که کودکان خود را لحظه ای پس از تولد می بلعد، کودکان او لحظات هستند. زمان نزد یونانیان سیر دورانی دارد و بنابراین پس از هر مرگی تولدی است و آخرالزمان بی معناست. در عالم خدایان روم «ژانوس» زمان را به قاب در تشبیه می کند. او خدای ازلیت بود و بر فراز درها و دروازه ها حضور داشت. اولین ماه سال یا ژانویه نام خود را از ژانوس می گیرد. به نظر آناکسیمندر و هراکلیتوس، زمان حاکم و داوری است که با تقسیم و تنظیم حوادث به طبیعت نظم می بخشد. پیش از آن ها سولون زمان را به داور تشبیه کرده بود، از دیدگاه وی زمان ناظر اجرای عدالت است. به گفته آناکسیمندر «حتی بنیاد اشیاء نیز به حکم ضرورت نابود می شود، زیرا آن ها نیز به تناسب نظم زمان و سزای بی عدالتی های خود باید جریمه شوند». پارمنیدس و افلاطون میان ابدیت و زوال پذیری تناقض قائلند. این دو فیلسوف با اشاره به حقایقی که از گزند زمان محفوظ بوده و گذر زمان بر آن بی تأثیر است، دیدگاه متعالی را نه عمده کردن تغییر بلکه متمرکزشدن بر جنبه های ماندگار زندگی یعنی ابدیت می دانند. برای افلاطون ابدی آن نیست که عمری ابدی دارد، بلکه آن چیزی است که به تمام دگرگونی های مشروط به زمان بی اعتناست. زنون معتقد است که هر کمیتی همچون زمان که از بی نهایت جزء تشکیل شده باشد، غیر قابل تقسیم است، به عنوان مثال زمان برای این که از لحظه «صفر» به لحظه «ده» برسد، بایستی از لحظه «پنج» گذر کند، برای نیل به لحظه «پنج» باید از لحظه «دو» بگذرد و به همین ترتیب بایستی از لحظه «یک» و لحظات بی شمار میان لحظه «صفر» و لحظه «یک» گذر کند. بنابراین زمان نمی تواند در حال گذر باشد. ارسطو در پاسخ به زنون بیان می دارد که یک پاره خط و یا یک بازه زمانی تنها به صورت بالقوه و نه بالفعل از بی نهایت نقطه و یا لحظه تشکیل شده است، لحظه یک واقعیت بالقوه و زمان همچون خط، حرکتی پیوسته است. از دیدگاه ارسطو زمان وقتی دریافته می شود که گذشته و آینده در یک حرکت به تصویر درآید، گذشته و آینده متفاوت از یکدیگرند و آنچه این دو را ازهم جدا می کند و در عین حال به هم گره می زند، زمان حال است. زمان با توجه به «پیش» و «پس» حرکتی قابل سنجش است. لحظه و زمان همچون نقطه و خط به هم مشروطند، همچنین لحظه پاره ای از زمان نیست، چنان که نقطه نیز بخشی از خط نیست. لحظه «اکنون» مرزی میان گذشته و آینده است، چنان که نقطه مرزی است که در آغاز و پایان یک خط واقع می شود. نزد ارسطو مکان با گنبد افلاک محصور شده بود، اما زمان برای او ابدی بود، محرکِ لایتحرک مکان را به حرکت درمی آورد و ابدیت، زمان و حرکت را تضمین می کند. با ظهور مسیحیت مفهوم «صراط مستقیم» ظاهر می شود که حاکی از نگرش خطی به زمان است، در ادیان توحیدی مکان برای خدایی ایجاد می شود که می تواند گذشت زمان را هدایت کند، بی آن که خود جزئی از آن باشد. در نزد اوگوستین گذشته وجود ندارد زیرا پیشاپیش اتفاق افتاده است، آینده نیز هنوز به وجود نیامده است، پس زمان حال به طور قطع یگانه واقعیت است. زمان به عنوان تصور و خاطره در روان ما وجود دارد، به عنوان درکی از وجود و یا به مثابۀ انتظار برای آنچه که در راه است. به عقیدۀ او لحظه یا زمان حال می بایستی چیزی بیشتر از نقطه ای که به سنجش درمی آید، باشد. سنجش در جهان خاطره ها (گذشته) و آرزوها (آینده) صورت می پذیرد. اگر تنها الفاظ و موسیقی یک شعر بدون برجای گذاشتن ردی از خود در گوش ما زمزمه می شد، هرگز به معنای آن آگاه نمی شدیم. زمان و مکان در دیدگاه لایب نیتس چیزی جز نظام رابطه میان اشیاء نیست، بنابراین نزد او زمان ذهنی و نسبی است. زمان از دیدگاه کانت به منطق بشر و شیوه شناخت او از جهان گره خورده است، او زمان را صورت پیشینی حس می داند که به همراه مکان در شکل دهی به چارچوب شناخت بشری سهیم است، زمان نزد او مطلق است. زمان در نزد هانری برگسون یک تداوم است که به دشواری می توان آن را در چارچوب مفاهیم حبس نمود، به باور او بارزترین ویژگی تعقل، ناتوانی ذاتی آن در شناخت زندگی است، زیرا فکر همواره به دنبال سکون می گردد در حالی که زندگی یک جریان است. بنابراین برگسون به درک مکانیکی از زمان می تازد زیرا این نگرش اجزا زمان را همچون اتم های همگون، عاری از روابط درونی و جدا ازهم فرض می کند، آن چنان که زنون می اندیشید. ویتگنشتاین پرسش از چیستی زمان را نمونه ای از سوءاستفاده از زبان می داند، زیرا زمان قابل حس و ادراک نیست و تنها از طریق مکان قابل رویت است. توصیف های بلندی یا کوتاهی، دوری یا نزدیکی و دورانی یا خطی بودن زمان ریشه در توصیف مکان دارد. طبق نگرش هایدگر تمام جوانب هستی بشر متأثر از این حقیقت است که زندگی ما در زمان می گذرد و ما به «در زمان» بودن خویش آگاهیم. به گفته او هر بار که ما از «من می اندیشم» سخن می گوییم، به زمان نیز می اندیشیم، زیرا آن «من» که می اندیشد و هست، همیشه به مکان و لحظۀ معیّن تعلق دارد. به باور او زمان مرکز و کانون هستی است و هستی به این جا و اکنون خود گره خورده است.
زمان در فلسفۀ اسلامی. فلاسفۀ اسلامی دربارۀ زمان به بحث و مداقّه پرداخته اند و آن را از عوارض اعتبارشده در جهان خارج که در نگرش فلسفی کمّ متصل غیرقارّ دانسته شده است معرّفی کرده اند. در تعریف مشهور آن چنین آمده: «زمان مجموع آنْ های پیاپی» یا «مقدار حرکت قطعیه» است. بنابراین زمان مانند امتدادی است که اشیای دارای حرکت در این محور قابل سنجش اند. بر همین مبنا برخی به اشتباه طرح «زمان موهوم» را جهت پیدایش اولیۀ مادّه عرضه کرده اند، یعنی محوری موهوم که عالم مادّه در آن وجود می یابد، حال آن که این محور امری عَرَضی است و باید قائم به امری باشد. ملاصدرا با تحلیل خاص خود از جوهر و عرض و اثبات حرکت جوهری، زمان را یکی از ابعاد حقیقی موجود مادی و مقدار حرکت جوهری دانست و درپی این فکر، زمان اعتباری مبدأ سنجش را مقدار حرکت جوهری فلک اعظم اعتبار کرد.

زمان (نشریه). روزنامۀ چاپ ترکیه. محمد شوکت ایگی، مبارز مذهبی و تبعیدی آن را تأسیس کرد. این روزنامه ابتدا در اختیار نیروهای تندرو سنی مذهب بود. سپس گروه نورجی شاخ فتح الله و با مدیریت محمد شوکت ایگی و کارشکنی های فهمی کورو، طی توطئه ای، آن را خریداری کردند. اعضای تندرو مذهبی به کلی تصفیه و از روزنامه اخراج شدند. شمارگان آن حدود ۵۰۹هزار نسخه است.

فرهنگ فارسی ساره

زمان


فرهنگستان زبان و ادب

[ورزش] ← وقت

نقل قول ها

زمان بُعدی است که در آن اتفاقات از گذشته تا به حال و از حال تا آینده رخ می دهند. از نظر واژه شناسی ایرانی، زم یکی از فرشتگان دین زرتشت بوده است که با پسوند "ان" زمان و با پسوند "ین" زمین را در زبان پارسی بوجود آورده است.
• «قدر وقت اگر نشناسد دل و کاری نکند/ بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم»• «زمان شبیه برف است بیایید قبل از آب شدن از آن سود کافی را ببریم.»• «زمان را تباه کردم و حال زمان مرا تبا کرد.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زمان به معنای مدت است که با وقت و اجل متفاوت است.از احکام مرتبط با زمان در بابهای مختلفی از عبادات، همچون طهارت، صلات، صوم و حج و غیر عبادات، از قبیل نذر و قسم سخن گفته اند.
زمان به معنی مدت کم یا زیاد است.

جدول کلمات

مدت

پیشنهاد کاربران

( در زبان اردو ) عرصه

جمع زمان: ازمنه

اوان

گاه . . وقت . . موقع . . هنگام . .

در پارسی پهلوی:
ذمان= zam�n زمان

به نظر من معنی واژه ی زمان به عربی وقت است

دهخدا گفته زمان، مشترک بین پارسی و عربی است، به باور برخی هم، در پارسی به آن دمان، بدون نقطه روی حرف نخست، گفته می شده.

فردوسی :
زمان چون ترا کرد از جهان دور
پس از تو جهان را چه ماتم چه سور
بر خلاف حکم و برهان قاطع حماسه سرای بزرگ، میتوانیم مطمعن باشیم که زمان کسی و یا چیزی را از جهان دور نمی کند.
گویاحکیمان، متکلمان، ادیبان و شاعران بزرگ پارسی زبان با مفاهیم زمان و مکان فقط بازی کرده اند. تا اینکه نیوتون سر رسید و این دو گوی بازی را از دست آنان ربود و تعریف این مفاهیم را در قالب ریاضی ارائه داد که تعاریف خالی کاربرد هم داشته باشند. روی کاغذ نوشت : طول برابر است با حاصلضرب سرعت در زمان. طول یا مسافت در این فرمول ریاضی شامل هر سه ابعاد مکان می باشد. جلو و عقب، بالا و پایین، چپ و راست و تمامی جهات فرعی بین این شش جهت اصلی. نیوتون گرچه از طریق این فرمول ریاضی، وابستگی این دو پدیده را کشف کرده بود، با این وجود به کشف خود بطور کامل آگاه نشده بود و در کنار حقیقت ریاضی، تعاریفی را هم در قالب کلمات ارائه داده بود که مخالف وابسته بودن زمان و مکان اند. هردو بی آغاز و بی انتها و جدا از هم به صورت دو صحنه و یا دو میدان پس زمینه که در آن ها تمامی حرکات و رویدادها اتفاق می افتند بدون اینکه این خم ابروی این دو زمینه اندکی از آن حرکات و رویدادها متاثر گردند. حدود دو قرن و نیم پس از آن دلاور علم تجربی، قهرمان دیگری پا به عرصه زمان و مکان گذاشت و با دقت خارالقعاده ای دریافت که حق با فرمول ریاضی است و در عوض تعاریف اشتباه.
امروز اکثریت قاطع دانشمندان فیزیک به این حقیقت نرسیده اند که نیوتون و انشتین هر کدام نیمی از حقیقت را کشف کرده اند و نیمی دیگر از حقیقت در آگاهی علمی آن ها پوشیده مانده است. لذا حقیقت مطلق در مورد زمان و مکان برابر با جمع این دو نیم حقیقت می باشد.
زمان و مکان هرکدام دو جنبه دارند که یکی مطلق است و دیگری نسبی. زمانمکان مطلق به معنای نیوتونی به صورت بی آغازی و بی انتهایی حقیقت ندارد، اما به صورت محدود حقیقت دارند. به این معنا که یک مکان محدود می تواند وجود داشته باشد، اما مشمول حال هیچ گونه تغییر و تحولات فرسوده شدن نباشد، مثلا نه یک ذره بزرگتر شود، نه یک ذره کوچکتر و نه یک ذره از جای خود جابجا شود یا پوسیده شود و فنا گردد. زمان مطلق مربوط یا وابسته با چنین مکانی، زمانی نیست که بدون آغاز و بدون انتها باشد بلکه زمانی است که نمی گذرد یا زمانی است ایستا بدون تیک تاک کردن. چنین زمانی از لحاظ مقدار عددی برابر با عدد صفر می باشد. لذا جاودانه بودن زمان چیزی نیست غیر از نبود یا صفر بودن آن. بنابراین می توان با اطمینان کامل دانست یا باور داشت که چنین مکان های مطلق، مرز یا محیط جهان ها را تشکیل می دهند مثل یک ظرف. در مورد فرم و یا شکل این محیط ها می توان خیالات مختلفی را صورت داد و طوریکه میدانیم در پیش پای خیال هم راه های بی شماری قرار دارند و خوشبخت آنکه راه خیالش مطابق با حقیقت و واقعیت باشد. من شخصا معتقدم که همه جهان هائی که تا کنون ایجاد شده و در آینده ها تا بینهایت ایجاد خواهند شد، همگی بدون استثناء بطور مطلق دارای یک شکل و یک محتوا هستند و خواهند بود. این تصویر خیالی فقط یک باور است و از طریق علمی نه میتواند مورد تایید قرار گیرد و نه قابل رد کردن است. کار برد آن فقط جنبه تسکین و آرامش روحی و روانی دارد. در گفتگو با خویشتن به خود میگویم و یا خویشتن به من میگوید که خداوند با دارا بودن قدرت و دانش مطلق قبل از صدور امر خلقت، در ریختن طرح مطلق آفرینش جهت تعیین فرم و محتوای جهان ها ، تعداد بیشماری امکانات را در اختیار داشته است و در بین آن همه امکانات، ساده ترین آن ها را انتخاب نموده است، که یکسانی مطلق باشد. محیط جهان ها از جنس ماده نیستند بلکه از جنس سطوح محض هندسی و یا از جنس تصورات ذهنی. با این وجود برای ذرات نور و ماده مطلقا غیر قابل عبور می باشند. در عوض زمانمکان نسبی انشتین که قابل انقباض و انبساط و خمیدگی است و با انرژی و جرم در حال کنش و واکنش است مربوط به محتوای جهان هاست.
حقیقت دیگه ای که دانشمندان علم فیزیک تاکنون با آن واقف نشده اند این است که یک مختصات چهار بعدی دیگر وجود دارد و از لحاظ قدر و اندازه برابر با مختصات چهار بعدی زمانمکان مترادف می باشد. این مختصات را در بحث های دیگر مختصات چهار بعدی بیمکانی - بیزمانی نامیده ام. این چهار بعد همان ابعاد مخفی و نهفته ای هستند که بعضی متفکرین در بخش کیهان شناسی، و رشته جدید به نام جاذبه کوانتایی در پی کشف آن می باشند. این مفاهیم را خود من از حکمت دینی آریه گرفته ام. بی زمانی و بی مکانی به معنای نبودن زمان و مکان نیست بلکه همزاد و یا دوقلوهای هم ارزش زمانمکان می باشند. زمانیکه به هم می رسند، مثل ذره و ضد ذره ( ماده - پاد ماده ) همدیگر را از بین نمی برند بلکه پس از رسیدن به همدیگر ، با هم به نوسان در می آیند. اگر نیم قلوی بیزمانی وجود نداشت، خود زمان از حرکت باز می ایستاد. امروز میتوانیم به این حقیقت ساده باور داشته باشیم که زمان گذشته وجود ندارد، زیرا گذشته است و زمان آینده هم وجود ندارد و هر لحظه در حال آمدن است. در عوض فقط زمان حال وجود دارد و طول زمان حال برابر طول شبانه روز و ساعت و دقیقه و ثانیه نیست بلکه برابر است با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه. دو قلوی زمان و بیزمانی با همدیگر یک نوسان دارند که فرکانس آن برابر با ۱۰ بتوان ۴۳ بار در ثانیه است و آن با این معنا که این دو همزاد به تعداد آنهمه بار ، بهم دیگر تبدیل می شوند تا اینکه یک ثانیه بگذرد. ابتدا و انتهای این واحد بسیار ریز زمانی دو سد یا دو دیوار عظیم و غیر قابل عبور ، پس و پیش کل کیهان را احاطه کرده اند. در بین این دو دیوار عظیم، تمامی حرکات و اتفاقات در کل کیهان در یک لحظه بطور مطلقا همزمان صورت می پذیرند. اختلاف زمانی بین آنها فقط آن محدوده زمانی بسیار ناچیز است. مثلا اتفاقی که روی دیوار به سمت گذشته می افتد و اتفاقی که در همان لحظه روی دیوار به سمت آینده رخ میدهد، از لحاظ اختلاف زمانی ، فاصله زمانی آن دو رویداد برابر خواهد بود با زمان اشاره شده در بالا می باشد که به زمان پلانک معروف است. این دو اتفاق که در یک لحظه تقریبا مساوی به وقوع پیوسته اند، ممکن است یکی از آنها در این سمت جهان و دیگری در آن سمت جهان باشد. این جدائی در اصل مطلق بودن همزمانی هیچ خدشه ای وارد نمیکند. اما چون اطلاعات فقط با سرعت نور رد و بدل میشوند و سرعت نور محدود است، لذا نمیتوان بطور همزمان از اتفاقاتی که بطور همزمان رخ داده اند مطلع شد. لذا عدم توانایی در یافت اطلاعات بطور همزمان مشکل و مساله مشاهده گر ( انشتاین ) است و نه مشکل حقیقت و واقعیت اصل همزمانی. یک تفنگ باروتی و ساچمه ای در فاصله دو دستی از مکان مشاهده گر توسط بهرام گور گیر در یک لحظه شلیک می شود. از این که صدا دیرتر به گوش نظاره گر میرسد تا تصویر دود به چشم او، نباید با این فکر اشتباه بیافتد که نور و صدا در دو لحظه مختلف پشت سر هم توسط تفنگ بهرام ایجاد شده باشند. حال چرا این دو دیوار عظیم لحظه به لحظه در سر جای خود به سمت آینده در حرکتند ؟
من از ارائه پاسخی به این پرسش که در خور فهم و عقل باشد معذورم. سپاسگزار هستم و خواهم بود اگر خواننده ای بتواند در این پاسخگویی همراهی نماید.


( آوانگاری:zɪmɑn ) ( اسم ) ( سورانی )
زبان - عضوی که با آن سخن می گویند - نحوه ی گویشی که یک کشور با آن سخن می گویند - به زیرمجموعه های زبان های اصلی زبان های کردی گویند ( مانند زمان سورانی - زمان کلهری . . . )

زمان :
دکتر کزازی در مورد واژه ی زمان می نویسد : ( ( زمان در پهلوی زمان zamān و دمان damān بوده است. اگر ستاک واژه ی زم را همان بدانیم که در واژه ی زمین نیز دیده می آید، به معنی سرما خواهد بود. می توان گفت که در این دو واژه یادمان و نشانی از سرمای سخت و سیاه و استخوان سوز اِیرانویچ که ایرانیان یا آریاییان را به کوچ از این سرزمین راز آمیز و ناشناخته ناچار گردانید، هنوز مانده است. نیز میتواند بود که زمان در ستاک با زروان خدای باستانی و ایرانی زمان یکی باشد. ستاک زر که با ستاک کر در کرونوس، خدای زمان و پدر خدایان در اسطوره های یونانی، سنجیدنی است در هر دو واژه نهفته می تواند بود: در ” زروان ” با پساوند ” وان ” پیوند گرفته است و در ” زمان” با پساوند ”مان”. ریخت آغازین زمان زرمان می توانسته است بود. ” ر” در آن سترده شده است و سرانجام، واژه به ریخت ” زمان “ در آمده است. ) )
خرد تیره و مردْ روشن روان،
نباشد همی شادمان، یک زمان.
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 182 )
زمان خواستن: مهلت طلبیدن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۴۹ ) .

زمان
ساعت
✅✅✅
Futur:آینده در جملهwont, will

کلمه زمان عبری میشه ذمن Zaman این کلمه ریشه سامی دارد

میشه لطفل جمع مکسر زمان رو هم بگید

کلمه زمان ریشه آرامی داره و در زبانهای عربی - فارسی - ترکی - کردی و ارمنی با تلفظهای متفاوت استفاده میشه

زم: سرما
زَمیتَن ( زَم - ) : سرد شدن؛ مُردن
زَمیتار: سرد شونده؛ میرنده
زَمان: سرد شونده؛ میرنده؛ هنگام
زَماگ: سرد شونده؛ میرنده
زَمدار: سرد شدنی؛ میرا
زَمین: سرد شدنی؛ خاک، نام اباختری ( سیاره ) که ما روی آن زندگی می کنیم؛ میرا
زَمیشن: سرد شدن؛ مُردن
زَمیشنیگ: سرد شونده؛ سرد شدنی؛ بسته به سرد شدن
زَمیشنیه: سرد شدن؛ مُردن
زَمَگ: ابزاری برای سرد شدن؛ ابزاری برای مُردن
زَمینَگ: ابزاری برای سرد شدن؛ ابزاری برای مُردن؛ زمینه
زَمیتَگ: سرد شده؛ مُرده
زَمیتَگیه: سرد شدگی؛ مُردگی

گردان . دوره . چرخه. چرخان.

ساعت ها زمان را اندازه گیری نمی کنند بلکه تقسیمات قرار دادی طول شبانه روز را به ثانیه ؛ دقیقه و ساعت نشان می دهند. طول عمر موجودات زنده و غیر زنده و طول عمر کیهان توسط زمان نسبی انشتین رقم زده نمی شوند بلکه توسط زمان مطلق نیوتن و آنهم طوریکه دوست گرامی قندی بدرستی آنرا بیان داشته است، چیزی نیست غیر از لحظه حال که طول آن برابر است با 10 بتوان منهای 43 ثانیه که در علم فیزیک به زمان پلانک معروف است. زمان و مکان تنها و منزوی نیستند بلکه دارای همزاد های طبیعی و خدادادی . ذرات چهار بعدی زمانمکان و ذرات چهار بعدی بیزمانی بیمکانی بهمراه همدیگر نوسانگر های بنیادی 8 بعدی را در ابعاد پلانک تشکیل داده اند. ذرات نور و ذرات زیر اتمی واحد کوانتمی بنیادی نیستند بلکه قالب های پایداری اند که در اولین لحظات وقوع مه بانگ و انبساط محتوای فیزیکی جهان، پودر ظریف و داغ و چگال نوسانگر های بنیادی در آنها ریخته شده و بسته بندی گردیده اند. البته فقط حدود 5 درصد از آنها قالب ریزی شده است که انرژی و ماده معمولی می باشند و حدود 95 در صد از آنها بسته بندی نشده و انرژی و ماده تاریک را تشکیل داده اند. تئوری زمان و مکان مطلق نیوتن و نظریه زمانمکان نسبی انشتین نه تنها هرکدام نیمی از واقعیت عینی را به زبان ریاضی بیان و ترسیم ننموده اند بلکه هردوی آنها روی هم نیمی از واقعیت عینی را نادیده گرفته اند و آن نیم دیگر همان همزاد های طبیعی زمانمکان یعنی بیزمانی بیمکانی می باشند. بر خلاف باور حکیمان و عارفان دینی که فقط مفاهیم بیزمانی و بیمکانی را از صفات خداوند متعال می پندارند، مفاهیم زمان و مکان هم به همان میزان و اندازه از صفات خداوند می باشد و همگی به ظهور رسیده و هرکدام نیمی از واقعیت عینی را تشکیل داده اند. به این معنا که خداوند محتوای جهان مادی را از انرژی و جرم نیآفریده است بلکه از نوسانگر های بنیادی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی در ابعاد پلانک. بطور خلاصه جهانی که در آن زندگی میکنیم از لحاظ فیزیکی دارای 12 بعد به شرح زیر می باشد:
الف - 8 بعد متعلق به نوسانگر های هشت بعدی مشتمل بر حدود 5 درصد ماده و انرژی معمولی و حدود 95 درصد انرژی و ماده تاریک.
ب - 3 بعد متعلق به فضا یا مکان مجرد ( هندسی ) سه بعدی با محیط و حجم ثابت و پایدار و متناهی و محدود، اما بدون مرز ( به قول هاوکینگ ) .
پ - 1 بعد متعلق به زمان مطلق یا لحظه حال.
بر محیط این جهان و جهان های موازی و همسان و بیشمار در پهنه بیکرانی و بینهایت سکون مطلق حکم فرماست و در محتوای آنها خداوند متعال در لحظه حال حضور مطلق دارد و با قدرت مطلق و بیکران خویش محتوای کلیه جهان ها را بطور مطلقا همسان و همزمان، لحظه به لحظه به سوی آینده و معاد حرکت می دهد، طوریکه یک ذره یا یک موج نوری و یک ذره اتمی را به حال خود و ویلان و بی سرپرست در گذشته باقی نمی گذارد و هیچ ذره ای هم قادر نیست و نخواهد بود که از لحظه حال سبقت بگیرد و زودتر از دیگران پا به عرصه آینده بگذارد. نتیجه اینکه همگی ما باهم به عنوان اجزاء بهمراه خداوند به عنوان کل حالت اولیه کمال ایده آل بهشتی مبداء را ترک کرده ایم و همگی هم بهمراه خداوند به همان حالت اولیه باز خواهیم گشت. مطمئن ام و به این موضوع هم واقف و آگاه که واحد و یکی دانستن حالات مبداء و معاد به کام اندیشمندان دینی خوش نمی آید، زیرا آن بزرگواران شیفته و مجذوب وعده های پاداش بهشتی برای خود و هم مسلکان خویش و عذاب و جزای جهنمی برای دیگران اند و توانایی عبور از این باور قدیمی را ندارند . واقعیت عینی بخش به ظهور رسیده واقعیت محض و غیبی مطلق و بیکران خداوند می باشد و کیهان یا جهان قطره ناچیزی در کنار قطره های بیشمار در اقیانوس هستی و وجود بیکران و بینهایت خداوند .
در پایان چند اشاره کوتاه :
تئوری های پنجگانه ریسمان تحت تئوری واحد به نام M و نظریه حلقه نمی توانند وقعیت عینی را بطور حقیقی بیان و ترسیم نموده باشند، زیرا ارائه دهندگان این تئوری ها و نظریات هنوز به پیروی از پیشینیان مفاهیم بی زمانی و بیمکانی را معادل و مترادف و هم معنای عدم وجود زمان و مکان می پندارند و تازمانی از این پندار دست برندارند، قادر نخواهند بود که به حقیقت ژرف جهان فیزیکی دست یابند. خوانندگان گرامی این سایت میتوانند با خیال راحت و خاطر جمع متن ساده ارائه شده در بالا را فرمول بندی اصلی و ریشه ای رشته جدید علم فیزیک تحت عنوان " گرانش یا جاذبه کوانتایی " بدانند یا به پندارند که همان آرزوی انشتاین می باشد و هاوکینگ دانشمند فقید انگلیسی نتوانست آنرا بر آورده نماید، زیرا او هم به واقعیت عینی مفاهیم بیزمانی و بیمکانی پی نبرده بود. ادغام نسبیت خاص و عام با مکانیک ذرات و امواج چیزی نیست غیر از اثبات اصل هم ارزی انرژی یا جرم از یک طرف و از طرف دیگر زمانمکان و بیزمانی بیمکانی. به این معنا که در قالب یک الکترون و یا یک کوارک و یا یک ذره نور چندتا از نوسانگر های بنیادی بسته بندی شده اند؟
یک اشاره کوتاه دیگر: به زبان کردی کرمانشاهی ارگان یا عضو زبان به شکل zevan با تلفظ زِوان بیان میگردد و نه به شکلziman.
با یک اشاره دیگر بحث امروز را به پایان می رسانم و امیدوارم که موجب سردرد نشده باشد.
The World as Space an Time
عنوان اثر معروف الکساندر فریدمان می باشد و حتا در عنوان کتاب ( چه رسد به محتوای آن ) نیمی از واقعیت عینی حذف یا نادیده گرفته شده است، یعنی بیزمانی و بیمکانی .


کلمات دیگر: