مترادف ستاره : اختر، کوکب، نجم ، بخت، اقبال، تقدیر، طالع، آرتیست، هنرپیشه، فرد شاخص، قهرمان
متضاد ستاره : خورشید، شمس
star
کور , نابينا , تاريک , ناپيدا , غير خوانايي , بي بصيرت , کورکردن , خيره کردن , درز يا راه(چيزي را) گرفتن , اغفال کردن , چشم بند , پناه , سنگر , مخفي گاه , هرچيزي که مانع عبور نور شود , پرده , در پوش , سايبان , خيمه , کروک اتومبيل , سايبان گذاشتن , جدار , ديوار , حجاجب , غشاء , مانع
(تلفظ: setāre) (در نجوم) هر یک از اجسام نورانی آسمان که معمولاً شبها از زمین به صورت نقطههای نورانی چشمک زنِ نسبتاً ساکن دیده میشوند ؛ اختر ، نجم ؛ (به مجاز) بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبا رو .
اختر، کوکب، نجم ≠ خورشید، شمس
۱. اختر، کوکب، نجم ≠ خورشید، شمس
۲. بخت، اقبال، تقدیر، طالع
۳. آرتیست، هنرپیشه
۴. فرد شاخص
۵. قهرمان
ستاره . [ س َ رَ / رِ ] (اِ) آستان درِ خانه . (برهان ). رجوع به ستانه و آستانه شود.
خاقانی .
محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
ستاره . [ س ِ رَ ] (اِخ ) نام قریه ای است در طیف بزره که در غرب آن قرار گرفته و به جبلة متصل میشود. وادیی است که آن را لحف گویند. (از معجم البلدان ).
ستاره . [ س ِ رَ ] (اِخ ) نام مادر شیخ الرئیس ابوعلی سیناست از اهل افشنه قریه ای نزدیک بخارا. رجوع به شرح حال رودکی سعید نفیسی ص 101 و تتمه ٔ صوان الحکمة ص 39 و تاریخ علوم عقلی صفا ص 206).
ستاره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بازی سیُم نرد که ستا باشد. (برهان ). رجوع به ستا شود.
خاقانی .
خسروی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 20).
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
نظامی (هفت پیکر ص 4).
نظامی (هفت پیکر ص 4).
ابن یمین .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
معزی .
صائب .
ناصرخسرو.
نظامی .
نظامی .
خاقانی .
منوچهری .
فردوسی .
فرخی .
خاقانی .
اسدی .
هریک از نقطههای درخشان که شب در آسمان دیده میشود؛ اختر؛ کوکب؛ نجم.
〈 ستارهٴ دریایی: (زیستشناسی) جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خارهای آهکی پوشیده شده، و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است؛ ستارۀ بحری.
〈 ستارهٴ دنبالهدار: (نجوم) ستارههایی که دنبالۀ ابرمانندی در عقب آنها کشیده شده، گاه به مدت چند روز یا چند ماه از زمین دیده میشوند، ممکن است در مسیر خود متلاشی شوند و به شکل شهاب به زمین فرود بیایند. در منظومۀ شمسی ستارگان دنبالهدار بیشمار وجود دارند که در مدارهایی بر گرد خورشید حرکت میکنند.
〈 ستارهٴ سحابی: (نجوم) عدۀ بیشمار از ستارگان که به شکل قطعه ابری در آسمان کشیده شده و در شب نور سفیدی از آنها به چشم میرسد.
〈 ستارهٴ سعد: (نجوم) ستارۀ زهره و ستارۀ مشتری که نماد سعد بودن هستند.
〈 ستاره شمردن: [قدیمی، مجاز] بیدار بودن شب تا صبح؛ شبزندهداری کردن.
〈 ستارهٴ صبح: (نجوم) ستارۀ سحر؛ ستاره سحری؛ ستارۀ زهره.
〈 ستارهٴ قطبی: (نجوم) یکی از ستارگان بناتالنعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است؛ جدی.
نوعی خیمه.
سهتار#NAME?
تکیه ای: setâra
طاری: üssâra
طامه ای: essâra
طرقی: ösâra
کشه ای: össâra
نطنزی: setâra
۱نامی بومی برای اسب و گاوی که لکه های سفید و سیاه رنگ داشته ...