کلمه جو
صفحه اصلی

جرم


مترادف جرم : اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت | جسم، ماده، رسوب، آلودگی، چرک، میکرب، شیره

برابر پارسی : گناه، بزه، لغزش، زنگ، بزهکاری، چگالی، غند، لرد | ( جُرم ) گناه، بزه

فارسی به انگلیسی

body, incrustation, mass


guilt, guiltiness, misdeed, misdoing, body, scale, mass, incrustation, crime, germ, fact

body, crime, germ, guilt, guiltiness, misdeed, misdoing


فارسی به عربی

اثم , بیضة , جریمة , ذنب , کتلة ، إجرامٌ

عربی به فارسی

مقصر قلمداد کردن , بگناه متهم کردن , گرفتارکردن , تهمت زدن به , گناهکارقلمداد نمودن , متهم کردن , مقصر دانستن


مترادف و متضاد

جسم، ماده


رسوب


آلودگی، چرک


میکرب


شیره


اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت


mass (اسم)
توده، جمع، انبوه، گروه، جرم، حجم، توده مردم، کپه، قسمت عمده، مراسم عشاء ربانی

body (اسم)
جسد، لاشه، بدن، بدنه، اندام، جسم، تن، تنه، پیکر، جرم، بالاتنه، اطاق ماشین، جرم سماوی

guilt (اسم)
گناه، جرم، بزه، تقصیر، مجرمیت

crime (اسم)
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری

misdeed (اسم)
گناه، جرم، بزه، بدکرداری، خلاف، بد رفتاری، سوء عمل

delict (اسم)
گناه، جرم

۱. جسم، ماده
۲. رسوب
۳. آلودگی، چرک
۴. میکرب
۵. شیره


فرهنگ فارسی

گناه، خطا، بزه، جروم واجرام جمع، لون، رنگ، جسم، هریک ازاجرام آسمانی یعنی ستارگان
( اسم ) گناه بزه . جمع : اجرام جروم .
این کهلان از علمائ انساب یمن بود

فرهنگ معین

(جِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جسم . 2 - رنگ . 3 - هر یک از اجرام آسمانی .


(جُ) [ ع . ] (اِ.) گناه ، بزه .


(جِ) [ ع . ] (اِ.) دُرد، ته نشست هر چیزی .


(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جسم . ۲ - رنگ . ۳ - هر یک از اجرام آسمانی .
(جُ ) [ ع . ] (اِ. ) گناه ، بزه .
(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) دُرد، ته نشست هر چیزی .

لغت نامه دهخدا

جرم. [ ج َ ] ( ع مص ) بریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). قطع کردن. ( از نشوء اللغة ص 4 ). || درودن بار خرما و غیر آن را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || حرز و اندازه کردن بار خرما بر درخت. ( منتهی الارب ). خرص زدن و تخمین کردن بار خرما. ( از ذیل اقرب الموارد ). || گناه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || کسب کردن برای اهل خود چیزی را و فراهم نمودن. ( منتهی الارب ) ( از ترجمان القرآن عادل بن علی ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) و لا یجرمنکم شنآن علی الاّ تعدلوا ( قرآن 8/5 )؛ ای «یکسبنکم و برخی به لایحملنکم تفسیر کرده اند. ( از اقرب الموارد ). || گناه جستن وگناه نهادن بر کس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کامل کردن چیزی را. ( تاج از ذیل اقرب الموارد ). || فریز کردن پشم گوسپند را. || گرفتن از کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

جرم. [ ج َ ] ( معرب ، ص ) معرب گرم است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زمین سخت گرم. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). یقال : بلاد «جرم و صرد»؛ ای «حر و برد». ( از اقرب الموارد ). نقیض صرد. هر دو کلمه دخیل اند به معنی گرم و سرد. ( از المعرب جوالیقی ص 96 ). || ( اِ ) نوعی از زورقهای یمنی. ( منتهی الارب ). زورق در لغت اهل یمن. ( از اقرب الموارد ). ج ، جُروم. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

جرم. [ ج َ ] ( پسوند ) در فارسی مزید مؤخر امکنه قرار گیرد چنانکه : ماجرم ، جاجرم. ( یادداشت مؤلف ).

جرم. [ ج َ رَ ] ( ع مص ) خوردن گرفتن جرام خرما را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) خطا و گناه. ( از اقرب الموارد ).
- لاجرم ؛ لابد و لامحاله و هرآینه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و فراء گوید: این کلمه در اصل به معنای لابد و لامحاله بود و بر اثر رواج و کثرت استعمال به معنی قسم تغییر معنی یافت تا آنکه بمنزله کلمه «حقّا» درآمد و به همین جهت جواب آن بلام مفتوح مصدر گردد. چنانکه گویند: «لاجرم لافعلن کذا» و «لاجرم لاتینک »؛ ای حقا. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و در آن لغاتی است : لاذاجرم ، لا اَن ْ ذاجرم ، لا عن ذاجرم و لاجَرم ، لاجَرُم ، لاجَرِم ، لاجُرم. ( منتهی الارب ). در فارسی به معنی ناگریز و ناچار ولاعلاج استعمال میشود : لاجرم حقهای آن پیر مشفق نگاه داریم در فرزندان وی که پیش مااند. ( تاریخ بیهقی ).

جرم . [ ] (اِخ ) ابن کهلان . از علمای انساب یمن بود. رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 395 شود.


جرم . [ ] (اِخ ) قصبه ای است از توابع طوس و در پای آن قلعه و چند پاره دیه است که از توابع آن است . (نزهة القلوب ج 3 ص 151).


جرم . [ ج َ ] (اِخ ) نام بطنی از طائفه ٔ طی است . (منتهی الارب ). مؤلف صبح الاعشی آرد: بطنی است از قبیله طی بدین نام و نسب ، بنوثعلبةبن عمروبن غوث بن طی . حمدانی گوید: «جرم نام مادر اوست که بتغلیب نام خود وی گردیده است و اینان همان طائفه جرم اند که در بلاد غزه از بلادشام سکونت دارند». و نیز حمدانی گوید: «آنان با ثعلبه برای مقابله با فرنگها بر ضد مسلمانان متحد شدند و چون صلاح الدین آن بلاد را فتح کرد گروهی از آنان بمصر رفتند و بقیه در غزة شام ماندند» و همچنین حمدانی ،سه طائفه بنامهای شمجان و قمرا و حبان ذکر کرده و پس از آن گوید: مشهور از آنان طائفه ٔ جذیمه است و گفته که نسبشان بقریش میرسد. (از صبح الاعشی ج 1 ص 322).


جرم . [ ج َ ] (اِخ ) نام بطنی است از عرب قضاعه . (منتهی الارب ). مؤلف صبح الاعشی دارد: جرم ، طائفه ٔ هفتم از قضاعه است و آنان اولاد جرم بودند که نام وی علاف بن زبان بن حلوان بن عمران بن حافی بن قضاعه است ، حمدانی گوید: بنوجشم و بنوقدامه و بنوعوف از این طائفه اند. و در عبر آمده است که جماعتی ازاصحاب از این طائفه اند. خود گویم که قاضی ولی الدین بن خلدون به وهم افتاده و آنان را کسانی دانسته که دربلاد غزه بودند ولی چنانکه در جای دیگر ذکر کردیم آنان «جرم » طائفه ٔ طی اند، نه جرم طائفه ٔ قضاعه . و صاحب حماه در تاریخ خود، تنوخ را از این طائفه دانسته ولی آنچه ابوعبید گفته مقرون بتحقیق است . و آن اینکه آنان سه بطن از قحطانیه بودند گوید: نزار و اخلاف (یعنی اسد و غطفان ) همو و بدین جهت به تنوخ موسوم شدند که آنان بر مقام کردن در جایی بشام تحلیف کردند و تتنخ به معنی مقام کردن است . (از صبح الاعشی ج 1 ص 318).


جرم . [ ج َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). قطع کردن . (از نشوء اللغة ص 4). || درودن بار خرما و غیر آن را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حرز و اندازه کردن بار خرما بر درخت . (منتهی الارب ). خرص زدن و تخمین کردن بار خرما. (از ذیل اقرب الموارد). || گناه کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کسب کردن برای اهل خود چیزی را و فراهم نمودن . (منتهی الارب ) (از ترجمان القرآن عادل بن علی ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) و لا یجرمنکم شنآن علی الاّ تعدلوا (قرآن 8/5)؛ ای «یکسبنکم و برخی به لایحملنکم تفسیر کرده اند. (از اقرب الموارد). || گناه جستن وگناه نهادن بر کس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کامل کردن چیزی را. (تاج از ذیل اقرب الموارد). || فریز کردن پشم گوسپند را. || گرفتن از کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).


جرم . [ ج َ ] (معرب ، ص ) معرب گرم است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زمین سخت گرم . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). یقال : بلاد «جرم و صرد»؛ ای «حر و برد». (از اقرب الموارد). نقیض صرد. هر دو کلمه دخیل اند به معنی گرم و سرد. (از المعرب جوالیقی ص 96). || (اِ) نوعی از زورقهای یمنی . (منتهی الارب ). زورق در لغت اهل یمن . (از اقرب الموارد). ج ، جُروم . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


جرم . [ ج َ رَ ] (ع مص ) خوردن گرفتن جرام خرما را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) خطا و گناه . (از اقرب الموارد).
- لاجرم ؛ لابد و لامحاله و هرآینه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و فراء گوید: این کلمه در اصل به معنای لابد و لامحاله بود و بر اثر رواج و کثرت استعمال به معنی قسم تغییر معنی یافت تا آنکه بمنزله ٔ کلمه «حقّا» درآمد و به همین جهت جواب آن بلام مفتوح مصدر گردد. چنانکه گویند: «لاجرم لافعلن کذا» و «لاجرم لاتینک »؛ ای حقا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و در آن لغاتی است : لاذاجرم ، لا اَن ْ ذاجرم ، لا عن ذاجرم و لاجَرم ، لاجَرُم ، لاجَرِم ، لاجُرم . (منتهی الارب ). در فارسی به معنی ناگریز و ناچار ولاعلاج استعمال میشود : لاجرم حقهای آن پیر مشفق نگاه داریم در فرزندان وی که پیش مااند. (تاریخ بیهقی ).


جرم . [ ج َ] (اِخ ) ابن عمروبن غوث . از طائفه ٔ طی . او جدی است جاهلی و از اولاد وی «بنوجیان » است آنان در غزة و دارم و بلدالخلیل (در فلسطین ) سکونت دارند و بطنهای بسیار دارد. (از اعلام زرکلی ) (از صبح الاعشی ج 1 ص 322).


جرم . [ ج ِ ] (اِ) آنچه از دود چسبنده بماند بر ته سیگار و دسته ٔ چپق و میانه ٔ قلیان و جز آن . || فشرده . درد. آب و روغن گرفته ٔ هرچیز. ثفل . چنانکه ، جرم غلیان ، جرم دود و جز آن . (یادداشت مؤلف ).


جرم . [ ج ِ ] (اِخ ) شهری است نزدیک بدخشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بلادی است وراء ولوالج نزدیک بدخشان . (از تاج العروس ). شهری است بنواحی بدخشان . وراء ولوالج . (از معجم البلدان ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


جرم . [ ج ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ جِرمَة. (منتهی الارب ). رجوع به جرمه شود.


جرم . [ ج ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جارم ؛ درونده و فراهم آورنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع بجارم شود.


جرم . [ ج ِ ] (ع اِ) تن . (منتهی الارب ) (دهار). تن و جثه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بدن . (از متن اللغة). تن حیوان و جز آن . (ازاقرب الموارد). ج ، اَجرام . جُرُم . جُروم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَرمان . (اقرب الموارد). || گونه . || نای گلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حلق . (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد). || آواز یا بلندی آواز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از متن اللغة). و منه : و ما عرفته الابجرم صوته ؛ ای بجهارته . (از اقرب الموارد). || رنگ . (ازذیل اقرب الموارد) (از متن اللغة). و فی الصحاح «قال ابوحاتم اولعت العامة بقولهم : فلان صافی الجرم ای الصوت او الحلق وخطّاء». (از ذیل اقرب الموارد). بنابر این در جمله ٔ فوق جرم به معنی لون و رنگ است نه به معنی صوت یا حلق . || جسم حیوان و جز آن . (از اقرب الموارد). جسم است جز آنکه بیشتر بر اجسام فلکی اطلاق میشود. سید سند در شرح ملخص گوید: «جرم همان جسم است و گاه آن را به اجسام فلکی اختصاص داده اند». (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 256). به معنی جسم است و اکثر اطلاق این کلمه بر فلکیات و معدنیات باشد و گاهی بر جوهر عضو حیوان نه بر مجموع جسم حیوان اطلاق شود. و اطلاق این لفظ بر علویات و سفلیات هر دو آید چون : جرم کوه ، جرم خاک ، جرم قمر و جرم خورشید. (از آنندراج ). ناظم الاطباء آرد: مأخوذ از تازی ، جثه و جسم و تن و ثفل و کره و آن را بر علویات و سفلیات هر دو اطلاق کنند. (ناظم الاطباء). ذرات و توده ٔ هر جسم که وزن آن در شرایط مختلف تفاوت پیدا میکند :
چو عهد عدو جرم آفاق تیره
چو تیغ یلان روی مریخ احمر.

ناصرخسرو.


زهره تابنده ز چرخ تیره جرم
همچو خالی از یقین بر روی ظن .

ناصرخسرو.


تا از بخارگیرد جرم هوا غبار
جرم هوای دولت تو بی غبار باد.

مسعودسعد.


در آفتاب اگر ذره قدرتی بودی
سیاه روی نگشتی ز جرم قرص قمر.

مسعودسعد.


هفت سیاره روانند ولیک از رفتن
ماه در رفعت و در جرم چو کیوان نشود.

سنائی .


وراست آن را ماند که عطر بر آتش نهد... و جرم آن سوخته شود. (کلیله و دمنه ).
زر خرد بزرگ قیمت را
هست جرمی عظیم و جرم حقیر.

خاقانی (دیوان ص 889).


در او جرم گردون چو در قعر قلزم
یکی ریگ پیروزه رنگ مدور.

خاقانی .


جرم اوشفاف و مستنیر از آن شد. (سندباد نامه ص 12).
بشب گفتی آن جرم گیتی فروز
دری بود از روشنایی بروز.

سعدی .


روزی که ز نعل مرکبان رفته
در زلزله جرم مرکز غبرا.

؟


|| مصطلح علمی : در مکانیک استدلالی ثابت شده است اگر دو نیروی F وسF مجزا از هم بریک نقطه اثر کند در آن نقطه دو حرکت از یکنوع ایجاد می کنند که نسبت شدت دو حرکت مساوی است با نسبت دو نیرو یعنی :

سgg = سFF و از آنجا سgسF = Fg


این نسبت بین نیروی مؤثر و شدت حرکت ایجاد شده را جرم آن نقطه می نامند یعنی :

m=Fg و آنجا از mg=F


در حالت خاص اگر p وزن جسم باشد و m جرم و g شدت حرکت ایجاد شده بر اثر وزن جسم ، داریم : mg=P از آنچه گذشت نتیجه میشود که جرم اجسام متناسب با وزن آنهاست ولی در عرف عام و زبان عمومی غالباً وزن معنای جرم بکار می رود و نیز از رابطه ٔ mg =P می توانیم با در دست داشتن g و P جرم جسم را اندازه بگیریم اگر ضریب انشتین را مثلث فرض کنیم D همواره جرم یک جسم در دستگاهی که با شدت v حرکت می کند بدین صورت در می آید:

1D * .m = MV


|| کره . فلک . توده : جوهر آب را بوساطت حرارت به جرم نار رسانید. (از سندبادنامه ص 1).
- جرم خاشاک ؛ توده ٔ خاشاک :
جرم خاشاک را از آن چه شرف
کآب دریاش بر زبر دارد.

انوری .


- جرم خاک ؛ کره ٔخاک . جرم زمین :
فرمان توچو آب روان باد در جهان
تا جرم خاک را شرف از نسل آدم است .

انوری .


ز آب محیط دید کمر بر میان خاک
از جرم خاک بست کمر بر میان آب .

خاقانی .


- جرم خور ؛ کره ٔ خورشید. جرم خورشید :
آفاق را از جرم خور هم قرص و هم آتش نگر
هم مطبخ و هم خوان زر هم میده سالار آمده .

خاقانی .


رجوع به جرم خورشید شود.
- جرم خورشید ؛ جرم خور. کره ٔ خورشید :
جرم خورشید را چه جرم بدانک
شرق و غرب ابتدا شر است و غر است .

خاقانی .


سر از البرز برزد جرم خورشید
جهان را تازه کرد آئین جمشید.

نظامی .


رجوع بجرم خور شود.
- جرم زحل ؛ کره ٔ زحل :
انجمند از بهر کلکش دوده سای
لاجرم جرم زحل حل کرده اند.

خاقانی .


از بلندیش فرق نتوان کرد
آتش دیدبان ز جرم زحل .

(از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 200).


- جرم زمین ؛ کره ٔ زمین . جرم خاک :
جرم زمین تا قرار یافت ز عدلت
بس نفس شکر کز هوام برآمد.

خاقانی .


و اخر بنفخ صور کند قهر کردگار
بند فلک گسسته و جرم زمین هبا.

خاقانی .


سخای او صفت آفتاب دارد راست
دهنده نور به جرم زمین و اوج سما.

سوزنی .


- جرم سهیل ؛ ستاره ٔ سهیل :
قطب فلک رکابش هست از کمال رتبت
جرم سهیل آمد چرم از پی دوالش .

خاقانی .


- جرم فلک ؛ آسمان .افلاک . کرات بالا :
مه را گرفته دیدم گفتم ز تیغ میر
جرم فلک پی سپر آهنین گریخت .

خاقانی .


- جرم کواکب ؛ ستارگان . کرات :
آنجاکه رفته بود هم اندرنهان بدم
تب لرزهای جرم کواکب ربوده بود.

خاقانی .


- جرم کیوان ؛ ستاره ٔ کیوان :
بگوش من فروگفت آنچه گر نسخت کنم شاید
صحیفه ٔ صفحه ٔ گردون و دوده جرم کیوانش .

خاقانی .


- جرم ماه ؛ کره ٔ ماه . جرم قمر. جرم مه :
در جرم ماه و قرصه ٔ خورشید ننگرم
هرگه که دیده ها شودم رهنمای نان .

خاقانی . رجوع بجرم مه شود.


- جرم مه ؛ کره ماه . جرم قمر. جرم ماه :
ایا شهی که ز تأثیر عدل تو بر چرخ
به جرم مه ندهد اجتماع مهر محاق .

خاقانی .


- جرم هلال ؛ ماه . هلال ماه :
صفرکن این برج ز جرم هلال
باز کن این پرده ز مشتی خیال .

نظامی .


ج ، اجرام :
گردون و هفت اجرام او تحت الشعاع جام او
فوق الصفه ز اکرام او دین مجد والا داشته .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 385).


افلاک را لباس مصیبت بساط گشت
اجرام را وقایه ٔ ظلمت حجاب شد.

خاقانی .


تاکه مشرف اوست اجرام فلک را از فلک
آن دو پیر نحس رحلت کرده اند از بیم او.

خاقانی .


رجوع به اجرام شود.

جرم . [ ج ُ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (غیاث اللغات ). گناه . خزده . خطا.(ناظم الاطباء). ذنب . تعدی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد): ومنه «ما فی هذا جرم ». (اقرب الموارد). بزه . جناح . عصیان . اثم . مأثم . معصیت . ذنب . ناشایست . جناح . جریمة. خطا. ج ، اَجرام . جُروم . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اصطلاح حقوقی ): از مجموع قوانین جزائی و قانونی اساسی چنین استنباط میشود که جرم ، عملی مثبت یا منفی است که قانون آن را منع کرده و برای ارتکاب آن مجازاتی مقرر شده هرگاه مرتکب بقصد آن را انجام داده باشد. مؤلف حقوق جنائی در تعریف جرم آرد: تعریف جرم بر حسب مکتبهای مختلف جزائی متفاوت است . به عقیده ٔ طرفداران مکتب عدالت مطلقه جرم عبارت از عملی است که مخالف اخلاق و عدالت باشد. در نظر کاروفالو، در صورتی که به آن قسمت از حس درستی و نیکوکاری که همیشه و همه جا مورد قبول واقع شده است دستبرد و اهانت شود، جرم صورت گرفته است . کارارا بدین شرح از جرم تعریف کرده است «نقض قانون مملکتی در اثر عمل خارجی در صورتی که انجام دادن وظیفه و یا اعمال حقی آن را تجویز نکند و مستوجب مجازات هم شود جرم نامیده میشود». تعریف اخیر از این جهت که عناصر سه گانه ٔ جرم (عنصر قانونی ، عنصر مادی ، عنصر اخلاقی ) را در بردارد بر سایر تعاریف رجحان دارد. عناصر تشکیل دهنده ٔ جرم : برای اینکه عملی از لحاظ اجتماعی جرم شناخته شود و قابل مجازات باشد، سه شرط لازم دارد اول ، تجاوز بقانون جزا که آن را عنصر قانونی گویند. دوم ، عمل یا کردار مادی که آن را عنصر مادی جرم گویند. سوم ، قصد ارتکاب جرم که عنصر اخلاقی جرم نامیده می شود. منظور از ... عنصر قانونی این است که هیچ عملی را نمیتوان جرم دانست مگر آنچه قانون قبلاً تصریح کرده باشد و همان مضمون مثل معروف «هیچ جرمی بدون قانون وجود پیدا نمیکند» میباشد. مقصود از عنصر مادی جرم آن است ، که تنها قصد انجام دادن عملی هرچند غیرقانونی باشد جرم نیست و برای اینکه جرم وجود خارجی پیدا کند، پیدایش یک عمل خارجی مادی لازم دارد. عنصر اخلاقی جرم ، داعی و اراده و قصد داشتن در ارتکاب عمل ممنوع است بعبارت دیگر لازم است که با سبق تصمیم و اراده و سوء نیت عمل ممنوع را انجام داده باشد، تا جرم شناخته شود. (از کتاب حقوق جنائی عبدالحسین علی آبادی ج 1 صص 42 - 61). || (ع مص ) گناه کردن . (دهار). گناه بکردن . (تاج المصادر بیهقی ) :
این نواحی را بکنند و بسوزند و بسیار بدنامی حاصل آید و سه هزار درم نیابند، این است بزرگ جرمی . (تاریخ بیهقی ص 468).
جزآن جرمی ندانم خویشتن را
که بی حجت نمیگویم مقالی .

ناصرخسرو.


ماجرم چه کردیم نزادیم بدان وقت
محروم چراییم ز پیغمبر و مضطر.

ناصرخسرو.


دانی که نیست آن خر مسکین را
جز جهل هیچ جرم و گنه کاری .

ناصرخسرو.


نباید تا نباشد جرم عذری
نه صلحی تا نباشد کارزاری .

ناصرخسرو.


نمیدانم در آنچه میان من و شیر رفته است خود را جرمی ... (کلیله و دمنه ). اصحاب حزم ... جرم ستور را عقوبت ظاهر جایز نشمرند. (کلیله و دمنه ).
ز جرم جرم نماند اثر برحمت تو
اگر بود ز ثری جرم تا اثیر مرا.

سوزنی .


آنچه خود میکنی ز فضل مگوی
وانچه او می کند ز جرم بپوش .

خاقانی .


جرم من آن است کز خزائن عرشی
گنج خدایم ولی گدای صفاهان .

خاقانی .


در مناجاتی که سرمستان کنند
جرم آن سبوح خوان درخواستند.

خاقانی .


چون همی خایی تو دندان بر عدو
چون همی بینی گناه و جرم او.

مولوی .


عذر احمق بدتر از جرمش بود.

مولوی .


مرا چون بود دامن از جرم پاک
ندارم ز خبث بداندیش پاک .

سعدی .


نزدیک من آن است که هر جرم و خطائی
کز صاحب وجه حسن آید حسن است آن .

سعدی .


چه جرم دیده خداوند سابق الانعام
که بنده در نظر خویش خوار میدارد.

سعدی .


تا ملک از سرجرم او درگذشت . (گلستان ).
خواجه هر چند پرهنر داند
جرم خود بنده نیکتر داند.

اوحدی .


گر دوستیت جرم است آن جرم کرده آید
از بهر این نگیرند از دوستان کناره .

رفیع مروزی .


جرمی که از تو آمد برخویشتن گرفتم
بسیار جهد کردم ناخواست را چه چاره .

رفیع مروزی .


خود کردن و جرم دوستان دیدن
رسمی است که در جهان تو آوردی .

؟


چرا ترسم ز ناکرده گناهی
نپیچد جرم نا کرده روانی .

؟


- جرم بخشیدن ؛ از سر تقصیر کسی درگذشتن :
سنگ میزان پشیمانی اگر نیست سبک
جرم هر چند گران است خدا میبخشد.

ابوالفتح گیلانی (از ارمغان آصفی ).


- جرم بردن ؛ پاک کردن گناه و تقصیر :
پیاله گیرو ز آلایش گناه مترس
که برد طاعت یکماهه جرم یکساله .

ملاجامی (از ارمغان آصفی ).


- جرم بستن ؛ گناه و تقصیر به گردن دیگری گذاشتن :
به هر جفا که کنی بر زمانه بندی جرم
کسی ز فعل تو آگاه نیست پنداری

ظهیر فاریابی (از ارمغان آصفی ).


- جرم پرسیدن ؛ مؤاخذه و محاسبه کردن گناه و تقصیر :
ای کاش بدوزخ بفرستند و بپرسند
جرمم که ندارد سر سودای اقامت .

رشکی همدانی (ازارمغان آصفی ).


- جرم داشتن ؛ گناه داشتن . بزه داشتن :
اگر دامن آلوده گردد به می
حرام است جرمی ندارد به پی .

فردوسی .


- جرم دیدن ؛ آگاه شدن از گناه و تقصیر :
چه جرم دید خداوند سابق الانعام
که بنده در نظر خویش خوار میدارد.

سعدی (از ارمغان آصفی ).


- جرم رفتن ؛ گناه و تقصیر سرزدن :
ربوده بود ز من یار من مرا یارب
چه جرم رفت که دیگر بمن گذاشت مرا

ملاجامی (از ارمغان آصفی ).


- جرم کردن ؛ گناه کردن . تقصیر ورزیدن :
هم بزیر لگدت همچو هبا کردم
بیگنه بودی این جرم چرا کردم .

منوچهری .


هیچ جرمی نکرده ام هرگز
کاید او را همی ز من آزار.

مسعودسعد.


یارب چه جرم کرد صراحی که خون جام
با نغمه های غلغلش اندر گلو ببست .

حافظ (از ارمغان آصفی )


- جرم گرفتن ؛ مجازات کردن . جریمه کردن :
باده جرم عیش گیرد از دل هشیار ما
خون گل خواهد بهار از گوشه ٔ دستار ما.

شکوهی همدانی (از ارمغان آصفی ).


- جرم نهادن ؛ گناه و تقصیر را بگردن دیگری نهادن . جرم را به دیگری بستن :
گر گنه از کور زاید جرم چون بر کر نهیم .

سنائی .


از کبر بر مراددل کس نبوده ای
تهمت به بخت و جرم بر اختر نهاده ای .

نظیری نیشابوری (از ارمغان آصفی ).


|| آنچه از گناهکار به زور ستانند. (بهارعجم ) (آنندراج ).

جرم . [ ج ُ رُ ](ع اِ) ج ِ جِرم . (از منتهی الارب ). رجوع بجرم شود.


جرم . [ ج َ ] (پسوند) در فارسی مزید مؤخر امکنه قرار گیرد چنانکه : ماجرم ، جاجرم . (یادداشت مؤلف ).


جرم . [ ج ِ ] (اِخ )نام جایی و مقامی است در ایران زمین . (برهان ). کیهان در جغرافیای سیاسی ایران آرد: سوم ناحیت فشافویه است و در او سی پاره دیه است : کوشک و علیاباد وکیلین و جرم وقرج آغار. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 359).


فرهنگ عمید

گناه؛ خطا؛ بزه.


۱. ماده ای که بر روی سطوح رسوب می کند.
۲. (فیزیک ) مقدار مادۀ موجود در یک جسم.
۳. شکل مادی حیوان یا چیز دیگر، جسم.
۴. [قدیمی] هریک از کُرات آسمانی: جرم ماه از اشارت جدّش / هم به دو نیم گشت، هم یک لخت (انوری: ۵۲۴ ).
۵. [قدیمی] ستاره.
گناه، خطا، بزه.

۱. ماده‌ای که بر روی سطوح رسوب می‌کند.
۲. (فیزیک) مقدار مادۀ موجود در یک جسم.
۳. شکل مادی حیوان یا چیز دیگر؛ جسم.
۴. [قدیمی] هریک از کُرات آسمانی: ◻︎ جرم ماه از اشارت جدّش / هم به دو نیم گشت، هم یک لخت (انوری: ۵۲۴).
۵. [قدیمی] ستاره.


دانشنامه عمومی

جرم ممکن است در یکی از این موارد به کار رود:
جُرم یا بِزِه، در علم حقوق به معنی نقض قوانین
جِرم (فیزیک)، مقاومت جسم در برابر شتاب در هنگام اعمال نیرو یا قدرت گرانش یک جسم در جذب دیگر اجسام
جـِرم یا میکروب، جاندارانی بسیار ریز
جرم دندان، تجمع محکم و سخت شده پلاکهای میکروبی بر دندان ها
جرم گوش یا واکس گوش، ترشحات طبیعی و ضروری گوش
جرم آسمانی یا شی آسمانی، هر ماده فیزیکی طبیعی موجود در فضای بیرونی
ولسوالی جرم، از ولسوالیهای ولایت بدخشان در شمال خاوری افغانستان

جرم (فیزیک). جِرم (به انگلیسی Mass) مفهومی بنیادی در فیزیک است که به طور شهودی مقاومت جسم در برابر شتاب گرفتن در هنگام اعمال نیرو یا قدرت گرانش یک جسم در جذب دیگر اجسام را می نمایاند. در حوزه های گوناگون فیزیک مانند مکانیک کلاسیک، نسبیت خاص و نسبیت عام تعریف های متفاوتی از جرم بیان می شود. واژهٔ جِرم از ریشهٔ پارسی است. واحد جرم در دستگاه بین المللی یکاها (SI)، کیلوگرم (kg) می باشد.
در سنجش های دقیق، به خاطر تغییر در شدت نیروی گرانشی زمین در جاهای گوناگون
در جاهایی دور از سطح زمین، مثلاً در فضا یا در سطح سیاره های دیگر
جرم با وزن متفاوت است. جرم و وزن با هم «آلفا» یعنی متناسب هستند نه برابر. در کاربردهای روزمره جرم را همان وزن می شناسند، ولی در فیزیک و مهندسی وزن به نیروی گرانشی وارد بر اجسام گفته می شود. البته در کاربردهای روزمره جرم و وزن با هم متناسب اند و این همانندانگاری مشکلی پیش نمی آورد، ولی در موارد ویژه ای مهم می شود:
مثلاً نیروی گرانش در سطح ماه حدود یک ششم نیروی گرانش در سطح زمین است. از این رو وزن هر جسم در سطح ماه یک ششم وزن آن در سطح زمین است؛ و این رابطه جرم با وزن می باشد.و
جرم یک جسم نامتغیر است اما وزن یک جسم چنین نیست. وزن یک جسم به فاصلهٔ آن تا مرکز زمین بستگی دارد. وزن یک جسم با جرم آن و جاذبهٔ گرانشی زمین نسبت مستقیم دارد به این ترتیب دو جسم با جرم یکسان، در هر نقطه وزن یکسان دارند.

جرم (فیلم ۱۳۸۹). جرم فیلمی سینمایی به کارگردانی مسعود کیمیایی محصول سال ۱۳۸۹ است که برنده ۵ سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر (از جمله سیمرغ بلورین بهترین فیلم) شد و منتقدین آن را فیلمی با زیر لایه های سیاسی خواندند.
سرپرست گویندگان: خسرو خسروشاهی
طراح چهره پردازی: محمدرضا قومی
طراح صحنه و لباس: ایرج رامین فر
صدابردار: اسحاق خانزادی
عکاس: بابک برزویه
مدیر تولید: تینا پاکروان
مدیر تدارکات: وحید مشاری
دستیار اول و برنامه ریز: علی جناب
دستیار کارگردان: سامان خادم
موسیقی متن:کارن همایونفر
کارن همایون فر برای آهنگسازی این فیلم برنده سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن جشنواره فیلم فجر شده است.
روایتگر سال های ۵۵ تا ۵۷ در تهران است و زندگی مردی را به تصویر می کشد که مانند دیگر ساخته های کیمیایی نمی خواهد از اصول و عقیده ای که دارد برگردد. رضا سرچشمه به خاطر اتفاقی به زندان می افتد و بعد از اینکه از زندان خارج می شود درگیر حوادث انقلاب می گردد.

جرم (فیلم ۲۰۰۵). جرم (به هندی: Jurm) فیلمی محصول سال ۲۰۰۵ و به کارگردانی ویکرام بات است. در این فیلم بازیگرانی همچون بابی دئول، لارا دوتا، میلیند سمان، شاکتی کاپور، گول پاناگ، اشیش ویدیارتی ایفای نقش کرده اند.
۱۸ فوریه ۲۰۰۵ (۲۰۰۵-02-۱۸)
مردی ثروتمند به نام آویناش مالهوترا(بابی دئول) به جرم قتل همسرش سانجانا(لارا دوتا) دستگیر می شود و در دادگاه چون همه شواهد علیه اوست به زندان محکوم می شود، در زندان دوستش روهیت(میلیند سمان) به ملاقات او می رود و از او می خواهد تا به او وکالت دهد تا کنترل تمام اموال او در اختیارش باشد.
چندی بعد روهیت به آویناش کمک می کند تا از زندان فرار می کند اما پس از فرار از زندان در حالی که روهیت قصد کشتن او را دارد و آویناش می فهمد این نقشه خود روهیت بوده که تا به زندان بیفتد اما روهیت به او شلیک می کند و با این تصور که آویناش مرده است او را رها می کند. دختری به نام سونیا(گول پاناگ) که از دوستان آویناش است او را نجات می دهد.
آویناش می فهمد که روهیت با استفاده از ثروت او در مالزی سرمایه گذاری کرده است.او به همراه سونیا به مالزی می رود پس از سفر به مالزی می فهمد سانجانا زنده است و در اجرای این نقشه همدست روهیت بوده است.در نهایت راویناش روهیت را می کشد و سانجانا که بحران روحی پیدا کرده است به زندان می افتد.در نهایت راویناش با سونیا ازدواج می کند.

جرم (فیلم ۲۰۰۶). «جرم» (انگلیسی: Criminal (2006 film)) یک فیلم است.

دانشنامه آزاد فارسی

جِرْم (mass)
در فیزیک، مقدار مادۀ موجود در جسم، به صورتی که با مقدار لختی اندازه گیری شود. جرم جسم تعیین کنندۀ شتاب حرکت جسم بر اثر نیروی معینی است که بر جسم وارد می شود، به قسمی که شتاب با جرم جسم نسبت عکس دارد. همچنین، جرم تعیین کنندۀ نیروی وارد بر جسم براثر گرانی یا جاذبۀ زمین است، هرچند که نیروی جاذبه از نقطه ای به نقطۀ دیگر به صورت جزئی تغییر می کند. در دستگاه بین المللی یکاها، یکای اصلی جرم کیلوگرم است. در هر مکان معین، بر جرم های یکسان نیروهای گرانشی یکسانی وارد می شود که برابر وزن جسم است. به این ترتیب، با مقایسۀ وزن چند جسم در یک نقطۀ مشخص می توان جرم آن ها را با هم مقایسه کرد. یکای جرم استانداردی که همۀ جر م های دیگر با آن مقایسه و سنجیده می شوند، استوانه ای از پلاتین ـ ایریدیُم به جرم یک کیلوگرم است که در دفتر بین المللی وزن ها و اندازه ها در سِور، فرانسه، نگهداری می شود. جرم در فلسفۀ قدیم بر اجسام فلکی صدق می کرده است؛ چنان که مراد از «اجرام سماوی» ستارگان آسمان و مراد از «جرم کل»، «فلک اقصی» بوده است.

جرم (حقوق). جُرم (حقوق)
(در لغت به معنای گناه و عصیان، و معادل فارسی آن «بزه») در حقوق، هر فعل یا ترک فعلی که مطابق قانون قابل مجازات باشد. هیچ امری را نمی توان جرم دانست مگر آن که به موجب قانون برای آن مجازات تعیین شده باشد. به مرتکب چنین فعل یا ترک فعلی، مادام که به موجب حکم دادگاه محکوم نشده است، متهم گویند و پس از محکومیت به مجازات، مجرم نام دارد. جرم دارای سه عنصر است؛ عنصر قانونی، عنصر مادی، و عنصر معنوی. عنصر قانونی: برای این که فعل یا ترک فعلی جرم محسوب شود باید در قانون به طور مشخص برای آن مجازاتی مقرر شده باشد. بنابراین کاری که مجازاتی برای آن پیش بینی نشده است، به علت فقدان عنصر قانونی جرم نیست. عنصر مادی: یعنی باید در عالم خارج فعل یا ترک فعلی واقع شده باشد و صرف قصد ارتکاب عمل مجرمانه برای مسئولیت جزایی کافی نیست. بدین ترتیب عنصر مادی جرم سرقت، ربودن شیئی منقول متعلق به دیگری به شیوۀ مخفیانه است. عنصر معنوی یا روانی: مرتکب باید از روی اراده و با قصد مجرمانه، فعل یا ترک فعلی را که قانون قبلاً برای آن مجازات تعیین کرده است، انجام داده باشد. با این همه، گاه شروع به عمل مجرمانه، ولو جرم به طور کامل تحقق نیافته باشد، جرم است؛ مانند تهیۀ تفنگ برای قتل. فقدان عنصر معنوی، مثلاً جنون به علت فقدان قصد و اراده، رافع مسئولیت کیفری است. به موجب مادۀ 54 قانون مجازات اسلامی، در صورتی که شخص براثر اجبار و اکراه مرتکب جرم شود، مجازات نمی شود. ارتکاب عنصر مادی جرم در مقام دفاع از نفس، عرض، ناموس و مال به علت فقدان قصد مجرمانه و عنصر روانی، جرم نیست و مسئولیت کیفری ندارد. جرایم در قانون مجازات اسلامی برحسب موضوع به چند دسته تقسیم می شوند: جرایم علیه اشخاص مانند قتل، ضرب و جرح؛ جرایم ضدامنیت داخلی و خارجی کشور مانند سوء قصد به مقامات سیاسی داخلی و خارجی و تهیه و ترویج سکۀ قلب؛ جرایم علیه آثار تاریخی و فرهنگی و جز آن؛ جرایمِ تقصیرات مقامات و مأموران دولتی مانند توقیف و حبس غیرقانونی؛ جرایم علیه حیثیت و حرمت اشخاص مانند توهین، افترا، نشر اکاذیب و قذف؛ جرایم ضد عفت و اخلاق عمومی مانند، لواط، زنا، جرایم برضد حقوق و تکالیف خانوادگی مانند ترک انفاق؛ جرایم برضد اموال مانند سرقت، تحریق و تخریب اموال، کلاهبرداری و امثال آن؛ جرایم ناشی از تخلفات رانندگی و دیگر جرایمی که قانون برای آن ها مجازات تعیین کرده است؛ پاره ای از اعمال و ترک فعل ها که در دیگر قوانین جرم شناخته شده و برای آن مجازات مقرر شده است، مانند قانون حفظ و گسترش فضای سبز در شهرها؛ جرایم موضوع قانون حمایت از حقوق پدیدآورندگان و نرم افزارهای رایانه ای؛ جرایم مالیاتی مندرج در قانونِ مالیات های مستقیم؛ جرایم مواد مخدر؛ و جرایم صدور چک بلامحل. علاوه بر تقسیم بندی جرایم برحسب موضوع، جرم ها برحسب نوع مجازات نیز به دو گروه تقسیم بندی می شوند: 1. جرایمی که در شرع اسلام برای آن ها مجازات تعیین شده است مانند حدود، دیات و قصاص؛ 2. جرایمی که تعیین مجازات آن ها برعهدۀ حاکم (قاضی) است و «تعزیر» نام دارد. تعدد جرم یا مادی است یا معنوی. منظور از تعدد مادی، افعال مجرمانۀ متعدد است، یعنی شخصی مرتکب چند جرم قابل تعزیر (چند فقره سرقت) شود. در این موارد تعدد جرم می تواند از علل تشدید کیفر باشد. تعدد معنوی آن است که فعل واحد مجرمانه دارای عناوین متعددۀ جرم باشد. در این صورت مجازاتِ جرمی داده می شود که مجازات آن شدید است؛ مانند این که شخص با ارتکاب تجاوز به عنف باعث قتل قربانی شود، که عنصر مادی جرم یکی است، اما عناوین مجرمانۀ آن متعدد است. تعدد جرم خاص جرایم قابل تعزیر است. هرگاه کسی به موجب حکم دادگاه به مجازات تعزیری یا بازدارنده محکوم شود و بعد از تحمل مجازات، مجدداً مرتکب جرم قابل تعزیر شود، دادگاه می تواند در صورت لزوم مجازات او را تشدید کند. هرکس قصد ارتکاب جرمی داشته باشد و شروع به اجرای آن کند، چنانچه حتی جرم واقع نشود، اگر اقدامات انجام گرفته جرم باشد، محکوم به مجازات همان جرم می شود، مانند کسی که به قصد تهدید دیگری مبادرت به تهیه اسلحه کند، چون نگهداری و حمل سلاح غیرمجاز فی نفسه جرم است، به مجازات آن محکوم می شود. جرایم از حیث نحوه شروع تعقیب و قابل گذشت بودن یا نبودن آن ها به جرایم خصوصی و عمومی تقسیم می شوند. جرایم خصوصی جرایمی هستند که علیه اشخاص خصوصی انجام می شوند، و جرایم عمومی علیه امنیت و نظم و منافع جامعه اند و جنبۀ اجتماعی آن ها بر جنبۀ خصوصی شان می چربد، ولو این که علیه یک شخص خصوصی انجام شده باشد، مانند جرایم منافی عفت و یا جرایم علیه امنیت کشور. تعقیب این نوع جرایم نیاز به شکایت شاکی خصوصی ندارد و دادستان به نام جامعه آن را تعقیب می کند و با گذشت شاکی خصوصی نیز تعقیب متوقف نمی شود، ولی ممکن است موجب تخفیف در مجازات مجرم شود.پس از تصویب قانون مجازات اسلامی (1375) و قانون آیین دادرسی کیفری، تقسیم بندی دیگری که مبنی بر موازین شرع است، وارد سیستم حقوقی ایران شد که براساس آن جرایم به دو دستۀ جرم حق الهی و جرایم حق الناس تقسیم می شوند. جرایم حق الهی مترادف جرایم عمومی اند و به حیثیت و حقوق عمومی و نظم اجتماعی لطمه وارد می کنند و پیگیری و تعقیب آن ها به عهدۀ دادستان است. جرایم حق الناس جرایمی هستند که جنبۀ خصوصی دارند و مرتکب آن ها بایستی به موجب شرع مجازات شود و تعقیب این نوع جرایم با شکایت شاکیِ خصوصی شروع و فقط با گذشت شاکی متوقف می شود، مانند تصرف عدوانی و یا قطع عضو که شاکی خصوصی حق قصاص دارد. جرایمی که دارای هر دو جنبۀ حق الهی و حق الناس باشند، می توانند دارای هردو ادعای عمومی و خصوصی باشند. به موجب قانون، تعقیب متهم از جهت جنبۀ حق الهی و حفظ حقوق عمومی و حدود اسلامی برعهدۀ دادستان است و از جهت جنبۀ خصوصی با تقاضای شاکی خصوصی شروع می شود. جرم عمدی آن است که مرتکب در اقداماتی که انجام داده و نتیجه ای که حاصل شده قصد و نیت داشته است. در جرم غیرعمدی، مرتکب قصد افعالی را که انجام داده، داشته و نه قصد نتیجه ای را که حاصل شده، بلکه جرم براثر خطا یا اشتباه رخ داده است. جرایم مشهود، جرایمی هستند که مرئی و منظر ضابطین دادگستری واقع شود و یا مأموران مذکور بلافاصله در محل وقوع جرم حضور یابند و یا آثار جرم را بلافاصله مشاهده کنند. اثر مهم جرم مشهود آن است که متهم بدون قرار بازداشت دستگیر می شود و هر شخص می تواند او را دستگیر کند و به نزدیک ترین حوزۀ انتظامی تحویل دهد. شریک جرم کسی است که عالماً و عامداً با شخص یا اشخاص دیگری در یکی از جرایم قابل تعزیر یا مجازات های بازدارنده، مشارکت کند و جرم مستند به عمل همۀ آن ها باشد. مجازات شریک جرم همان مجازات فاعل مستقل جرم است. کسی که با علم و اطلاع و به عمد، با تحریک و ترغیب یا تهدید و تطمیع دیگری یا با دسیسه و فریب وی، موجب ارتکاب جرم توسط او شود و یا وسیلۀ ارتکاب جرم را تهیه و یا وقوع جرم را تسهیل کند، معاون جرم خوانده می شود. معاون جرم برعکسِ شریک جرم، شخصاً در ارتکاب عنصر مادی جرم دخالت ندارد. برای تحقق معاونت در جرم لازم است که معاون و مباشر قصد واحدی داشته باشند و عمل معاون و مباشر اقتران زمانی داشته باشد. مجازات معاون جرم همان مجازات مباشر جرم است، مگر این که برای معاون، مجازات خاصی در قانون مقرر شده باشد. جرم نظامی، جرایم خاص اعضای نیروهای مسلح و مربوط به وظایف و مسئولیت های خاص نظامی آن هاست، مانند افشای اسرار نظامی به دشمن و فرار از خدمت. رسیدگی به این جرایم در صلاحیت محکمۀ نظامی است. قانون دادرسی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مصوب 1362، جرایم نظامی را تعریف و آیین دادرسی در محاکم نظامی را پیش بینی کرده است. جرم بین المللی جرمی است که عملیات مقدماتی و اجرایی آن در کشورهای مختلف واقع شده باشد. به موجب مادۀ سه قانون مجازات اسلامی، قوانین و مقررات جزایی نسبت به همۀ کسانی که در قلمرو و حاکمیت زمینی، دریایی و هوایی کشور مرتکب جرم شوند اعمال می شود. چنانچه قسمتی از جرم در ایران واقع، ولی نتیجۀ آن در خارج از قلمرو حاکمیت ایران حاصل شود و یا برعکس، مرتکب طبق قوانین ایران تعقیب و مجازات می شود. علاوه بر این، هر ایرانی که در خارج مرتکب جرم شده است اگر در ایران دستگیر شود، طبق قوانین ایران مجازات می شود. بعضی از جرایم ذاتاً بین المللی محسوب می شوند، مانند جرایم جنگی، نسل کشی و جرایم ضد بشریت که رسیدگی به آن ها در صلاحیت دیوان بین المللی کیفری است. درخصوص جرم سیاسی باید گفت که هنوز در حقوق ایران تعریفی از آن به عمل نیامده است. به موجب اصل 168 قانون اساسی که تنها مصوبه دربارۀ جرایم سیاسی است، رسیدگی به جرایم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیئت منصفه در محاکم دادگستری صورت می گیرد.

فرهنگستان زبان و ادب

{crime, criminal wrong} [حقوق] فعل یا ترک فعلی که نقض قانون تلقی می شود و سزاوار کیفر با مجازات حبس است
{calculus} [پزشکی-دندان پزشکی] ← جِرم دندان
{mass} [فیزیک] خاصیتی بنیادی که به موجب آن جسم در برابر تغییر سرعت از خود مقاومت نشان می دهد
{scale , fur} [خوردگی، مهندسی بسپار] رسوبی که بر سطح فلزاتِ در تماس با آب در نتیجۀ تغییر خواص فیزیکی یا شیمیایی آب تشکیل می شود

نقل قول ها

جرم (فیلم ۱۳۸۹). جرم فیلم ایرانی به کارگردانی مسعود کیمیایی محصول سال ۱۳۸۹ است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی جَرَمَ: قطع کرد -برید ( لَا جَرَمَ :حقـّاً - کنایه از این است که سخنی که بعد از آن می آید قطع کننده و باطل کننده ای ندارد)
معنی لَا جَرَمَ: حقـّاً - ثابت و یقینی است (جَرَم َ:قطع کرد -برید و لَا جَرَمَ کنایه از این است که سخنی که بعد از آن می آید قطع کننده و باطل کننده ای ندارد)
معنی أَجْرَمُواْ: مرتکب جرم شدند
معنی أَجْرَمْنَا: مرتکب جرم شدیم
معنی تُجْرِمُونَ: مرتکب جرُم می شوید
معنی کَوْکَب: ستاره - سیّاره - شهاب - جرم آسمانی
معنی مُجْرِمُ: گناهکار (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب ک...
معنی مُجْرِمُونَ: گناهکاران (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب...
معنی مُجْرِمِینَ: گناهکاران (کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسند استعمال شده ، پس کلمه جرم - به ضمه و فتحه جیم - به معنای اکتساب و کسب...
معنی مُجَرِمِیهَا: گناهکاران آن(در اصل مجرمین بوده که به دلیل مضاف واقع شدن نون آن حذف گردیده است . کلمه جرم بطوری که راغب در مفرداتش گفته در اصل به معنای چیدن میوه از درخت است ، و باب افعال آن یعنی أجرم به معنای صاحب جرم شدن است ، ولی به عنوان استعاره در هر کار ناپسن...
معنی نَضْرِبُ: می زنیم (عبارت "أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ ﭐلذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ"یعنی :"آیا به جرم اینکه شما مردمی اسرافگرید از فرستادن قرآن به سوی شما صرفنظر کنیم"در واقع موضوع نازل کردن قرآن را به صفحه ای تشبیه کرده که با ورق زدن از آن عبور ...
معنی کُوِّرَتْ: درهم پیچیده شد (کلمه تکویر که مصدر فعل کورت است به معنای پیچیدن چیزی ، و به شکل مدور در آوردن آن است ، نظیر پیچیدن عمامه بر سر ، و شاید تکویر خورشید استعاره باشد از اینکه تاریکی بر جرم خورشید احاطه پیدا میکند)
تکرار در قرآن: ۶۶(بار)
«جُرم» در اصل، به معنای قطع کردن است و از آنجا که افراد گنهکار پیوندها را قطع می کنند، و خود را از اطاعت فرمان خدا جدا می سازند، این کلمه به «گناه» نیز اطلاق شده است، و در آن اشاره لطیفی به این حقیقت است که هر انسانی در ذات خود پیوندی با حق، و پاکی و عدالت دارد، و آلودگی به گناه در واقع جدایی از این فطرت الهی است.
(بر وزن عقل) قطع. مجمع البیان، اقرب الموارد، قاموس، مفردات و صحاح آن را به معنی قطع گفته‏اند. یه عقیده طبرسی گناه را از آن جهت جرم گویند که عمل واجب الوصل را قطع می‏کند. بنابراین قول، گناهکار را آن مجرم گویند که عمل صالح را قطع می‏کند (در مجمع به ذیل آیه 124 انعام رجوع شود) در مفردات گوید: اصل جرم به فتح اوّل به معنی قطع ثمره از درخت است و به طور استعاره به گناه کردن جرم گفته‏اند . طبرسی در را از کسائی «یَحْمِلَنَّکُمْ» (وادار نکند) نقل کرده است و این مطابق نهج البلاغه است که در نامه 12 فرموده «لا یَحْمِلَنَّکُمْ شَنَئانُهُمْ عَلی قِتالِهِمْ قَبلَ دُعائِهِمْ»و خود جرم را در آنجا قطع و کسب معنی می‏کند زمخشری در ذیل همین آیه می‏گوید: جرم جاری مجرای کسب است در تعدّی به یک مفعول یا دو مفعول و آنگاه جمله فوق را به معنی کسب و وادار کردن گرفته است . بعضی از بزرگان در تفسیر خود در ذیل آیه فوق گوید: «یقال جرمه یجرمه»: ای حمله» علی هذا معنی جرم وادار کردن است. ولی این تعبیر را کتب مشهور لغت پیدا نکردیم . و خلاصه آنکه: در معنای جرم (به فتح اوّل) سه قول هست: قطع، حمل، کسب. ولی قطع معنای اوّلی و مشهور آن است و جرم (به ضمّ اوّل) به معنی گناه از همین مادّه است . به نظر نکارنده جرم فقط یک معنای دارد وآن قطع است و گناه را بدان سبب جرم گویند که شخص را از سعادت و رحمت خدا قطع می‏کند و گناهکار را مجرم می‏گوئیم زیرا در اثر گناه، خود را از رحمت و سعادت و راه صحیح انسانیّت قطع می‏کند و در سه محل از قران که «لا یَجْرِمَنَّکُمْ» امده چون به مفعول دوّم با «علی» متعدی شده لذا معنای حمل (وادار کردن) برآن اشراب شده است و چنانکه می‏دانیم «حمل» بر مفعول دوّم با «علی» متعدی می‏شود گویند «حَمَلَهُ عَلَی الاَمْرِ». یعنی او را به فلان کار وادار کرد لفظ «علی در یک آیه مذکور و در دو آیهمستتر است اینک آیات را نقل می‏کنیم: وادار نکند شما را کینه قومی بر اینکه عدالت نکنید. می‏بینم که در اینجا «عَلی اَلّا تَعْدِلوا» مفعول دوّم «لا یَجْرِمَنَّکُمْ» است و «علی» در آن مذکور می‏باشد . کینه مردمیکه شما را از مسجد الحرام باز داشته‏اند وادار نکنر بر اینکه تجاوز کنید . ای قوم مخالفت با من وادارتان نکند بر اینکه بلای نظیر قوم نوح بر شما برسد . در این آیه «آزنْ تَعتَدوا - اَنْ یُصیبَکُمْ» مفعول دوّم «یَجْرِمَنَّکُمْ» است «علی» در هر دو مقدّر می‏باشد و احنمال دارد که در آیه اخیر معنای کسب به آن اشراب شده باشد و در این صورت احتیاج به تقدیر «علی» نیست. آنانکه اقدام به گناه کردند به مؤمنین از روی ریشخند می‏خندیدند. در قرآن کریم ماده جرم غیر از سه آیه فوق، همه از باب افعال به کار رفته است مثل اجرموا، اجرامی مجرم و مجرمون فقط در پنج محلّ «لاجرم» آمده که می‏خواهیم گفت. به نظر می‏آید باب افعال در اینجا برای کثرت باشد زیرا کثرت یکی از معنای آنست از کسانی که پیوسته گناه می‏کردند انتقام کشیدیم. کلمه «لاجرم» جنانکه گفتیم پنج بار در قرآن مجید آمده است هود: 22 نحل:23 و 62 و 109، غافر :43. درالمیزان ذیل آیه فوق از فرّاء نقل شده که لاجرم دراصل به معنی لابد و لا محاله است سپس در اثر کثرت استعمال به معنای قسم آمده و معنای «حقّا» می‏دهد... و گفته شده: جرم به فتح اول و دوم به معنی قطع است و شاید در اصل در نتیجه سخن به کار میرفته مثل لامحاله و این معنی را میداده‏که: این سخن را قاطعی قطع نمی‏کند... پس «لا» به معنی نفی و «جرم» به معنی قطع است «لاجرم» یعنی این گفته را قطع کردن و از بین بردن نیست و حتمی است علی هذا معنای حتماً و حقاً می‏دهد. معنای آیه فوق این است: حتماً آنها در قیامت خسرانکارترین اند .

گویش مازنی

جرم


/jerm/ جرم

واژه نامه بختیاریکا

( جِرم ) جراحت

پیشنهاد کاربران

به گناه از آن جهت جرم می گویند که مرتکب با انجام آن از سنت های حاکم بر هستی ( از حق ) جدا و قطع می شود.

نا هنجاری . . نافرمانی. . هنجار شکنی . . ساختار شکنی . .

جُرم: jorm این واژه عربی است و پارسی آن، واژه ی پهلوی آستار می باشد

تنمایه, جِرم مفهومی بنیادی در فیزیک است که به طور شهودی «مقدار مادهٔ موجود در جسم» را می نمایاند.
( فیزیک/ شیمی )

بزه

مقدار ماده‎ی موجود در یک جسم را تعریف می‎نماید. جرم، یک کمیت بدون بعد به شمار می‎رود و گرانش زمین را هنگامی که محاسبه می‏گردد، در نظر نمی‎گیرد. به عبارت ساده‎تر، جرم، ماده‎ی متعلق به یک شیء می‎باشد که هنگام قرار گرفتن در یک میدان گرانشی، دارای وزن خواهد بود. بر طبق گفته‎ی نیوتن، جرم از طریق این که تا چه حد یک شیء، هنگامی که به آن نیرویی اعمال می‎گردد، در برابر تغییر مقاومت می‎نماید، اندازه گیری می‎شود

واژه جرم به معنی گناه و خطا شاید آریایی باشد نه سامی ، چون واژه مانند آنرا در زبان های آریایی دیگر از جمله انگلیسی و ایتالیایی و . . . می توان دید ، جا دارد زبانشناسان پژوهش کنند

مقدار ماده تشکیل دهنده ی هر جسم را, جرم آن جسم می نامند.
برا مثال:جرم هندوانه ای یک کیلوگرم است!
در اصل واحد اندازه گیری کیلوگرم جرم است , اما متاسفانه بیشتر مردم به جای گفتن جرم , واژه ی وزن را در نظر میگیرند و آن را واحد اندازه گیری خود انتخاب میکنند.

برابر پارسی: هزاره تن

مقدار فضای خارجی اشغال شده توسط هر جسمی را جرم می گویند .

جرم: [اصطلاح حقوق]عملی است که قانون آن را از طریق تعیین کیفر منع کرده باشد.

گناه ، کاری بر خلاف قانون ، کاری ناهنجار در جامعه

کار اشتباه شایسته ی مجازات


شایسته ی مجازات و کار اشتیاه

جرم به معنای سنگینی ؛ معربِ واژه گرم است .
جُرم به معنای گناه ؛ معربِ گُرم در اینجا سوزنده ( کنایه از گناه ) .
همچنین گُرِم در پارسی همان اندوه و سختی است .


کلمات دیگر: