کلمه جو
صفحه اصلی

نجس


مترادف نجس : آلوده، آلوده، بی نمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک

متضاد نجس : طاهر

برابر پارسی : پلید، پلشت

فارسی به انگلیسی

dirty, filthy, impure, unclean

unclean


فارسی به عربی

قذر

مترادف و متضاد

unclean (صفت)
الوده، پلید، غیر سالم، ناپاک، نجس

untouchable (صفت)
مصون، لمس ناپذیر، نجس، غیرقابل لمس

polluted (صفت)
نجس، ملوی

آلوده، آلوده، بی‌نمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک ≠ طاهر


فرهنگ فارسی

ناپاک، ناپاک، پلید، انجاس جمع
( صفت ) پلیدناپاکپلشت مقابل پاک طاهرجمع :انجاس : آن بول نجس است واین منی پاک .
معوذون

فرهنگ معین

(نَ جِ ) [ ع . ] (ص . ) ناپاک ، پلید.

لغت نامه دهخدا

نجس . [ ن َ ] (ع مص ) تعویذ گرفتن برای کودک . (اقرب الموارد). رجوع به تنجیس شود.


نجس. [ ن َ / ن َ ج ِ / ن َ ج َ / ن ِ / ن َ ج ُ ] ( ع ص ) پلید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ) ( از ناظم الاطباء ). مقابل طاهر. ( فرهنگ نظام ) ( اقرب الموارد ). پلید. ( مهذب الاسما ). طَفِس. ریمن. پلشت. رجس. قذر. ( یادداشت مؤلف ). ج ، انجاس.

نجس. [ ن َ ج ِ ] ( ع ص )ناپاک. پلید. آلوده. غیرطاهر. پلشت. ریمن. رجس. رجوع به ماده قبل شود : چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را به فانی و دایم را به زایل فروختن و جان پاک را فدای تن نجس داشتن. ( کلیله و دمنه ).
من تیمم به سر خاک نجس
کی کنم کآب به جای است مرا.
خاقانی.
- نجس العین ؛ چیزی که نجاست ، ذاتی آن باشد.
- امثال :
چون نجس تر شود نجستر شود.
دریا به دهان سگ نجس کی گردد ؟
|| داء نجس و نجیس ؛ مرضی که بهبود ندارد. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مردار. ( یادداشت مؤلف ).

نجس. [ ن َ ] ( ع مص ) تعویذ گرفتن برای کودک. ( اقرب الموارد ). رجوع به تنجیس شود.

نجس. [ ن َ ج َ ] ( ع مص ) ناپاک گردیدن. پلید گردیدن. نجاسة. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). پلید شدن. ( غیاث اللغات ) ( تاج المصادر بیهقی ). || پلید بودن. غیرطاهر و غیرنظیف بودن. ( از المنجد ). || ( ص ) ناپاک. پلید. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( غیاث اللغات ).

نجس. [ ن ُ ج ُ ] ( ع اِ ) معوذون. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). رجوع به تنجس و منجِّس شود.

نجس . [ ن َ / ن َ ج ِ / ن َ ج َ / ن ِ / ن َ ج ُ ] (ع ص ) پلید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) (از ناظم الاطباء). مقابل طاهر. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). پلید. (مهذب الاسما). طَفِس . ریمن . پلشت . رجس . قذر. (یادداشت مؤلف ). ج ، انجاس .


نجس . [ ن َ ج َ ] (ع مص ) ناپاک گردیدن . پلید گردیدن . نجاسة. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). پلید شدن . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). || پلید بودن . غیرطاهر و غیرنظیف بودن . (از المنجد). || (ص ) ناپاک . پلید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ).


نجس . [ ن َ ج ِ ] (ع ص )ناپاک . پلید. آلوده . غیرطاهر. پلشت . ریمن . رجس . رجوع به ماده ٔ قبل شود : چه بزرگ غبنی و عظیم عیبی باشد باقی را به فانی و دایم را به زایل فروختن و جان پاک را فدای تن نجس داشتن . (کلیله و دمنه ).
من تیمم به سر خاک نجس
کی کنم کآب به جای است مرا.

خاقانی .


- نجس العین ؛ چیزی که نجاست ، ذاتی آن باشد.
- امثال :
چون نجس تر شود نجستر شود .
دریا به دهان سگ نجس کی گردد ؟
|| داء نجس و نجیس ؛ مرضی که بهبود ندارد. (اقرب الموارد) (از المنجد). || مردار. (یادداشت مؤلف ).

نجس . [ ن ُ ج ُ ] (ع اِ) معوذون . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به تنجس و منجِّس شود.


فرهنگ عمید

آنچه پاک نیست.

دانشنامه عمومی

نجس، در اصطلاح فقه اسلامی، به مواردی اطلاق می شود که تماس با آن ها و آنچه با شرایطی به آن ها برخورد کند، نوعی از خباثت -یعنی همان نجاست- را به برخوردکننده منتقل می کند که در پی آن احکامی خاصی برای شیء دارای نجاست -که متنجس نامیده می شود- به وجود می آید. برای مثال با لباس متنجس -به استثنای مواردی- نمی توان نماز به جا آورد. البته به وسیله عمل تطهیر که شرایط خاص خود را دارد می توان این نجاست و خباثت را از شی زائل نمود؛ خوردن و آشامیدن نجاسات حرام است. هرچیزی که نجس شده باشد (متنجس)، با مطهرات پاک می شود.
بول
غائط
منی
مردار
خون
سگ
خوک
کافر و مشرک
خمر
عرق شتر نجاست خوار
راغب اصفهانی در مفردات می نویسد که نجاست به معنی هرگونه پلیدی است و در دو گونه است: پلیدی حسی و پلیدی باطنی. طبرسی در تفسیر مجمع البیان می نویسد: به هرچیزی که سرشت انسان از آن متنفر است نجس گفته می شود.
در قرآن در آیهٔ ۲۸ سورهٔ توبه کلمهٔ نجس به کار رفته است: «ای کسانی که ایمان آورده اید! حق این است که مشرکان نجس اند…»
تعریف نجس در قرآنسوره توبه:۲۸ای کسانی که ایمان آورده اید، جز این نیست که مشرکان پلیدند، از این رو نباید پس از امسال به مسجدالحرام نزدیک شوند؛ ۲۷ اگر هم از فقر و کسادی می ترسید ، خدا اگر بخواهد به زودی شما را از فضل خویش بهره مند می گرداند، مسلماً خدا دانای حکیم است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] نجس اصطلاحی فقهی که به آنچه از نظر شرعی ناپاک (غیرطاهر) است اطلاق می شود. چیزهایی که نجس به شمار می روند به دو دسته تقسیم می شوند: دسته نخست، آنچه اصالتاً نجس است (نجاسات ده گانه) که آن را عین نجس می گویند؛ دسته دوم آنچه اصالتاً پاک است اما به دلیل تماس با نجاسات، نجس شده است (مُتَنَجَّس). چندین حکم تکلیفی و وضعی درباره نجاسات وجود دارد؛ مانند اینکه خوردن آنها حرام است و یا اینکه لباس نمازگزار نباید نجس باشد.
واژه نجس در اصطلاح فقهی به چیزهایی گفته می شود که از نظر شرعی طاهر نیستند. از این رو مسلمانان باید احکامی را درباره آنها رعایت کنند؛ از جمله اینکه خوردن شیء نجس حرام است. مفهوم نجس در مقابل طاهر قرار دارد، نه در برابر آلوده؛ بنابراین امکان دارد شیئی آلوده، به لحاظ شرعی طاهر باشد و یا برعکس، یعنی شیئی سالم و پاکیزه، از نظر شرعی نجس باشد.
این واژه به سه صورت «نَجِس»، «نَجَس» و «نَجْس» به کار رفته است. واژه «نَجَس» تنها برای اعیان ده گانه نجاسات به کار می رود ولی واژه «نَجِس»، هم برای اعیان نجس و هم برای آنچه نجس شده (مُتَنَجِّس) استفاده می شود.

گویش اصفهانی

تکیه ای: neǰes
طاری: neǰes
طامه ای: neǰes
طرقی: neǰes
کشه ای: neǰes
نطنزی: neǰes


گویش مازنی

/najos/ درست نجویدن غذا - نیم جویده

۱درست نجویدن غذا ۲نیم جویده


پیشنهاد کاربران

آن چیزی که اصیل نباشد و به غیر خود آلوده باشد، مانند انسانی که اصالت آدمی ندارد و مانند حیوانات رفتار میکند.

آلوده، آلوده، بی نمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک

نجسیدن = نجس شدن.
نجساندن = نجس کردن.


کلمات دیگر: