مترادف حرام : ممنوع، تحریم شده، غیرقانونی، غیرشرعی، ناروا، ناشایست، نامشروع، غیرشرعی مال ، ناممکن، تلخ، ناگوار، ضایع، تباه، منغص، نابود، نفله
متضاد حرام : حلال، روا
برابر پارسی : ناروا، نابایست، نابایسته، ناشایست، نشایست
ligiously prohibited, ceremonially unclean, illegal, illegitimate
ill-gotten, taboo, unlawful
تابو , حرام , منع يا نهي مذهبي , حرام شمرده
ممنوع، تحریمشده ≠ حلال، روا
غیرقانونی، غیرشرعی
ناروا، ناشایست
نامشروع، غیرشرعی (مال)
۱. ممنوع، تحریمشده
۲. غیرقانونی، غیرشرعی
۳. ناروا، ناشایست،
۴. نامشروع، غیرشرعی (مال) ≠ حلال، روا
۵. ناممکن
۶. تلخ، ناگوار
۷. ضایع، تباه، منغص
۸. نابود، نفله
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی به جزیره است و گمان کنم که کوه باشد.
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی کعب . از صحابه است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدبن مالک بن سعدبن زیدبن مناةبن قیم . جد بطنی از تمیم است که در خطه ای از کوفه بهمین نام سکنی داشته اند. (معجم البلدان ).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عثمان مدنی . از اعلام است . (منتهی الارب ).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معاویة. صحابی است و بعضی حزام با زاء اخت راء گفته اند. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (الاصابة ج 2 ص 77).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ملحان انصاری . نام یکی از صحابه ٔ پیغمبر است و دائی انس بن مالک بوده و در غزاهای بدر و احد حضور یافته و در وقعه ٔ بئر معونه بدست عامربن طفیل کشته شد. (قاموس الاعلام ترکی ) (امتاع الاسماع ج 1 ص 172) (تاج العروس ) (تاریخ گزیده ص 223) (الاصابة ج 1 ص 334).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عوف بلوی . صحابی است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) رجوع به مسجدالحرام شود.
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) نام محله و خطه ٔ بزرگی است در کوفه که آن را بمناسبت نسبت به حرام بن کعب بنی حرام گویند. || و نیز بنی حرام محله ٔ بزرگی در بصره است و منسوب به حرام بن سعدبن عدی میباشد. (مراصدالاطلاع ) (معجم البلدان ).
حرام . [ ح َ ] (ع مص ) منع کردن . (غیاث اللغات ). حظر. ممنوع کردن چیزی را. اِحْماء. حرمت . || ناروا شدن . (زوزنی ). ناروا گردیدن . در حال تعدی با کردن و فرمودن و گردانیدن ، و در لزوم با شدن و گردیدن صرف شود.
حرام . [ ح ِ ] (ع مص ) گشن خواه شدن سگ ماده و هر ماده از ذوات الظلف (چارپایان سم شکافته ): حَرِمَت الذئبة و الکلبة و کل انثی من ذوات الظلف حراماً. (منتهی الارب ).
کسائی .
فردوسی .
فردوسی .
ناصرخسرو.
حافظ.
صائب .
فردوسی .
ناشایست، ناروا.
نابایسته، ناروا، ناشایست
تکیه ای: harum
طاری: harum
طامه ای: herum
طرقی: harum
کشه ای: harum
نطنزی: harum